اسماعیل رضایی پروژۀ شکوفایی — برنامۀ ویرانگری دفترچه پروژه شکوفایی سلطنت طلبان دارای تناقضات بنیادینی است که سطوح مختلف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را در بر میگیرد. اول اینکه، نسخه لیبرالی جهانی شکست خورده؛ چگونه میتواند برای بازسازی ایران موثر و مفید باشد. دوم اینکه، تکیه بر نظم جهانی لیبرال در حال افول، قطعا یک پروژۀ ناپایدار و نا همزمان و همچنین بی ثباتی اقتصادی و اجتماعی ایجاد میکند. و سوم اینکه، ایران زیر استبداد شدید دوران طولانی خود، با نابرابری شدید، رانت خواری ساختاری و سرمایه اجتماعی تخریب شده روبرو میباشد؛ بازار آزاد«نئولیبرالیسم» با سیاست های واپسگرای خود، در چنین بستری فقط قادر است تبعیض و نابرابری را باز تولید کند. براین اساس پروژۀ شکوفایی سلطنت طلبان یک آلترناتیو برای ساختار در آستانه فروپاشی نظام استبداد دینی در ایران نبوده؛ بلکه تکرار همان نظم بحرانزا و تخریبی با اسلوب و شیوه ای متفاوت را با خود یدک می کشد.
آرام بختیاریچرا افلاتون پیامبر نشد؟ غربیها فیلسوف ساختند، شرقیها، پیغمبر و عارف! افلاتون غیر از سقراط، زیر تاثیر پارمیندس، هراکلیت، دمکریت، فیثاغورث، و پروتاگوراس نیز بود. اوگرچه دچار توهمات شبه عرفانی در باره جهان ایدهها و ارواح بود ولی در دیالوگها به نکات و جنبه هایی از دیالکتیک نیز دست یافت و میگفت هدف زندگی سعادت است، فقط فیلسوفان میتوانند ایده نیکی را بشناسند و تشخیص دهند؛ همچنین تشخیص اخلاق درست و نظم حقیقی جهان و جامعه و زندگی را. افلاتون میگفت انسان موجودی است اجتماعی و نیاز به دولت و نظم دارد، عدالت مهمترین تقواست، فرم مناسب حکومت دولت، اریستوکراتی فیلسوفان است. در طول تاریخ سیر اندیشه، نظرات افلاتون و سقراط همیشه با هم در حال رقابت بوده اند.
یُورگ-دیتر کوگل و کریستفرید تُوگل فروید؛ فراتر از یک نماد علمی
چگونه معاصران زیگموند فروید او را تجربه کردند شهرت جهانیای که فروید در زمان حیاتش از آن برخوردار شد، او را در نظر ما به نمادی از تاریخ اندیشه و تندیس دوردستی از نظریه تبدیل کرده است. البته میتوانیم تصور کنیم یا بسازیم که او احتمالاً چهگونه انسانی بوده است. تصویری از او بهتازگی در فیلم "فروید – فراتر از ایمان" نقش بست، جایی که آنتونی هاپکینز نقش فروید سالخورده را ایفا میکرد. اما همعصران او واقعاً چگونه فروید را میدیدند؟ آیا آنها نیز از همان آغاز به او همچون نهادی اسطورهگون مینگریستند؟
اسماعیل رضایی پوزیسیون و اپوزیسیون نظم و بی نظمی و تضاد و تناقض به عنوان نیروهای محرکه اجتماعی، در پویایی و بالندگی جامعه و انسان نقش اساسی را بازی می کنند. پوزیسیون و اپوزیسیون از بطن این چرخه تحولی به سوی بنیان های تغییر و دگرگونی روی آورده؛ و با جهت گیری های خاص خود در ایجاد مناسبات نوین و بهینه تر نقش خود را بازی می کنند. به چالش کشیدن نظم موجود توسط اپوزیسیون که پوزیسیون مسلط و در قدرت آن را نمایندگی میکند؛ زمانی میتواند نقش واقعی خود را در دستیابی به اهداف متعالی بازی کند که از نظم مسلط فراتر رفته و بنیان های نوینی را متناسب با روند تحول و تکامل جامعه و انسان بنا نهد.
اسماعیل رضاییهمایش و گرایش همایش اصولا در پیوند با گرایش برای تصمیم سازی های خاصی در سطح ملی و یا بین المللی برپا می گردد. جمعی همگرا و یا واگرا که در پیوند با پایگاه و جایگاه خاص طبقاتی تعریف می شوند. اصولا، گرایش های طبقاتی حتی در همایش های فراگیر و مردمی، اغلب با ظاهری پنهان ولی تعیین کننده در جهت گیری های سیاسی و تصمیم گیری ها خود را نشان می دهند. بنابراین همایش اخیر مونیخ با سردمداری راست و راست افراطی که ماهیت طبقاتی کلان سرمایه داران را نمایندگی می کنند؛ قطعا امکان برقراری یک حکومت مردمی، دموکراسی، حقوق بشر، سکولاریسم واقعی را دارا نبوده و ادعا ها و سمت گیری هایش فریب و اوهامی برای دستیابی به قدرت و اعمال اتوریته قدرتی استبدادی برای تامین منافع و مصالح کلان سرمایه داران می باشند.
سورنا دانایی تبعید خودخواسته در «وداع من با آسمان:
تولدی دوباره» نوشتهی «حامد عبدالصّمد»
ترجمهی ب. بینیاز (داریوش)، از انتشارات "خاوران" فرانسه و "فروغ" آلمان، ۲۰۱۲ همهی آنچه باعث گریز ناگزیر "عبدالصمد" از "قاهره" به آلمان و سپس ژاپن میشود، ایستایی، انجماد و عقیمی فرهنگ به ویژه در پهنهی "دین" و باورهای "آسمانی" و دریافت این دقیقه است که اصولاً "اسلام" به عنوان یک "دین" نمیتواند نیازهای فردی، اجتماعی و تاریخی او را به عنوان یک مسلمان سنّی برآورد. او میان برداشت سطحی و ظاهربینانهی دین خود و به گونهای مشخصتر آیینها و سنتهای رایج در جامعهی خود، مدرنیته و آرمانهای بشری و جهانی، پیوند و تناسبی نمیبیند.
مهدی استعدادی شادنگاهی به سرگذشت فاضل غیبی (بیانیه نویسی له بهائیت) نگریستن با فاصله به مسائل عمومی کشور یکی از دستاوردهای زندگی ایرانیان در خارج کشور میتواند باشد. دستاوردی که بهخاطرش در مقابل بومیگرایی خود پسند میشود ایستاد و از تبعید قدردانی کرد. تبعید و غربت، که مدتها دلیل گلایه و شکایت از دنیا و زمانه بود، اینجا امکان با فاصله نگریستن را همچون توان و قوه ناشناخته ماندۀ آدمی آشکار میکند. توان و امکانی که یکی از پیششرطهای نقد و سنجشگری است. اینجا دیگر فضای تبعید و غربت به ساز دل حاکمان نمیرقصد تا دگراندیش همواره در دام کیفر دیدن باقی بماند. دگراندیش بر این منوال همچنین یاد میگیرد که سرزمین ناآشنا را همچون قلمروی مجازات نبیند.
اسماعیل رضاییفهم متناقض فهم متناقض عارضه نامتعارفی است که انسان را در دوگانگی درک و دریافت زمانمند، از پویایی و بالندگی هستی اجتماعی دور و به بی هویتی زیستی در زمان واقع هدایت کرده است. بدین مضمون که انسان هم در زمان هست و هم از آن جدا می باشد. روندی که به جزم اندیشی، نوستالژی بی هویت، آرمان گرایی گسسته از واقعیت روی آورده که به انجماد فکری و ذهنی منجر شده؛ از واقعیت های متغیر الزامی محیطی گریخته؛ و یا به انکار آن ها روی آورده است. این پارادوکس شدید در شناخت خود، دیگران و جهان، به بحران هویت و تعامل زیستی دامن زده؛ و جامعه و انسان از درک درون مایه تغییر و دگرگونی و ضرورت های اجتماعی و تاریخی باز داشته است.
آرام بختیاریرفقا نباید در دوئل های عشقی شرکت کنند! فردیناند لاسال،- مرگ بدلیل یک دوئل عشقی لاسال بجای مبارزه در راه سوسیالیسم و مبارزه طبقاتی میان بورژوازی و پرولتاریا، نبرد در راه اصول و ایدهها را مد نظر داشت و میگفت مسیر تاریخ؛ یعنی انحلال و کنارزدن بعضی اصول، و انتخاب ایدهها و اصول بهتر. او مدعی بود که اقشار و طبقات برای جا انداختن افکار و اصول خود مبارزه میکنند؛ مثلا در قرون وسطا ایده اشراف و زمین داران کلان جایش را به ایده بورژوازی، و مالکیت کلان جایش را به سرمایه داری داد. لاسال با افکار پیشا مارکسیستی خود میگفت در انقلاب فرانسه مرحله جدیدی از تاریخ شروع شد و ایده طبقه کارگر تبدیل به اصل حاکم گردید.
فرشید یاسائیانقلابیهای بیپرچم: مونه، باکونین، باردو؛ سه چهره، سه شعله
« آتش در جام سکوت» در روزگاری که بسیاری از انقلابیون با هیاهو آمدند و با شکست رفتند، این سه تن نشان دادند که انقلاب میتواند نرم، فردی و پایدار باشد؛ مونه چشم ما را شست، باکونین روح ما را آزاد ساخت و باردو صدای ما را به ما بازگرداند. اگر انقلاب معنا دارد، آن در روشنکردن است، نه فقط سرنگونی. این سه شمع بودند که هنوز نورشان بر تاریکی زمان میتابد؛ اگر اندکی به آن نور وفادار بمانیم، شاید جهان را اندکی بهتر کنیم. باشد که گوش فرادهیم؛ نه به فریاد بلکه به زمزمهی این شعلهها.
مهدی استعدادی شادچالش نیچه با پلاتون امید است که فلسفه جزمگرایان همچون سخن لغو پس از هزارهها عمرش بهسر آمده باشد. همانطوری که قدیمها اخترشناسی دورۀ خود را داشت و برای ادامه حیات خدماتش کُلی کار و پول و نبوغ و شکیبایی هزینه میشد. هزینهای بالا و بیش از هر آنچه تاکنون برای یک علم واقعی مصرف شدهاست. بههر حالت در آسیا و مصر مدیون اخترشناسی و داعیههای "فرا زمینی"شان بودهایم که آن سبکهای عظیم معماری را ساختهاند. بهنظر میرسد که تمام چیزهای بزرگ برای آن که در دل بشریت خواسته های جاودانهای را حک کنند نخست بهصورت دک و پوزهای غول آسا و وحشت انگیز بر روی سیاره زمین گردش کردهاند. یکی از این دک و پوزها، فلسفۀ جزمگرا یا دُگماتیک بوده که بهطور مثال در آموزه وادانتا در آسیا و پلاتونیسم در اروپا نمایان شدهاست.در تقابل با این دک و پوزها ناسپاس نباشیم. بگذریم که به اعتراف هم مجبوریم. این که بدترین، پایدارترین و خطرناکترین اشتباه از میان اشتباهات تاکنونی همان خطای جزمگرایانه پلاتون بوده که "روح ناب" و "خیر در خود" را اختراع کرده بود".
نامهی دوم آصف بیات به سعید مدنی زندگی ما، مقاومت آنها، و رنج دیگران
این روزها اغلب سؤال میشود که در وضعیت کنونی، جنبش «زن، زندگی، آزادی» چگونه قرار است با سربلندی به کارزار خود ادامه بدهد؟ توافق هستهای با آمریکا، چه تأثیری بر جریان جنبش خواهد داشت؟ باید امیدوار بود که توافق احتمالی و برداشتن تحریمها مقداری از رنج اقتصادی مردم عادی ما بکاهد. ولی بعید میدانم که حاکمیت بدون تغییر معنادار در رویکرد ایدئولوژیک و رویهی حکمرانی موجود بتواند صلح اجتماعی به جامعه هدیه کند.
آرام بختیاریمشاهیر جنبش کارگری، در سوسیال دمکراسی انقلابی آگوست ببل،- در جنبش کارگری آلمان
آگوست ببل در بحث و جدل با لاسال، و لاسالیستها و سیاست هایشان، به ضرورت تشکیل حزب انقلابی طبقه کارگر پی برد. به این دلیل همراه کارل لیبکنشت در سال ۱۸۶۹ میلادی اقدام به تشکیل حزب کارگری سوسیال دمکراسی آلمان نمود. وی با توانایی تئوریک اش از ماتریالیسم تاریخی در مقابل رویزیونیسم نئوکانتی دفاع کرد و نشان داد که: نه اخلاق، نه ایده، و نه آداب و رسوم، بلکه روابط تولید، فرهنگ و روبنای جامعه را تعیین میکنند. او میگفت برابری در سوسیالیسم یعنی رفع نیازها، تمایلات و علایق گوناگون همه آحاد جامعه، و هرکس باید بتواند نیازهایش را طبق سلیقه خاص خود برطرف کند. در سوسیالیسم برابری اجباری وجود ندارد، هدف تامین بالاترین سطح آزادی فرد است.
اسماعیل رضاییجهل و جبر جبر و جهل بازتابی از دو نوع کنش انسانی و نگرش به تاریخ تحول و تکامل جامعه و انسان می باشند. جبر تاریخی در پیوند با درک دیالکتیکی جامعه و انسان اصولا تغییر و پویایی را در بطن خود نهفته دارد. در حالی که در جبر ایدئولوژیکی انسان با پدیده تکرار، انفعال و ایستایی و تحمیل دست به گریبان می باشد. در جبر ایدئولوژیکی سائقه های قدرت به سرکوب دانایی و نهادینه نمودن جهل و نادانی مبادرت می ورزند. جهلی که نظام مند بوده و برای حفظ قدرت و سلطه گری مورد نیاز است. در این میان آمیختگی جبر ایدئولوژیک با جهل تاریخی سامانه های مرگباری را در روابط و مناسبات اجتماعی برقرار ساخته است که انسان ها را در یک بی ریشگی مزمن رها ساخته که در تشدّد آشفتگی های فکری خود، نه گذشته خود را می فهمد و نه از آن برای ساختن آینده ای بهتر و انسانی تر درس های لازم را می گیرد.
یرومنکو ولادیمیر ایوانوویچ درک لنینی از دموکراسی: نگاهی از سده ۲۱ ترجمه. رحیم کاکایی هدف ویژهای که لنین از آن پیروی میکرد، ایجاد یک شکل اصیل و خودویژه از دموکراسی بود که همانندی در تاریخ و هیچ وجه مشترکی با دموکراسی بورژوایی ندارد. خیلی وقتها، در شکلگیری اهداف و رهنمودهای تئوریکی، ویژگیهای شخصیتی نویسنده اثر خود را بجا می گذارند. لنین متعصبانه به خصلت ایجادگرانه و سازنده اعمال زور باور داشت، به آنکه اعمال زور آن ابزاری است که به کمک آن جنبش اجتماعی راه خود را باز میکند و اشکال سیاسی مرده را در هم میشکند. او همچنین به آن باور داشت که در مدت زمان کوتاهی، پیش از هر چیز با کمک شیوههای سیاسی، میتوان مصالح انسانی نوین، با عادات، آگاهی، فرهنگ و غیره جدید ایجاد کرد. به نظر ما، مطلقسازی زور و اعمال فشار مضر و زیانبخش است.
آرام بختیاریفیلسوف آس و پاس، مدافع مالکیت خصوصی!
ماکس اشتیرنر، آغاز آنارشیسم فردگرایانه ماکس اشتیرنر در آغاز آنارشیسم فردگرایانه، در ۲ قرن پیش در اروپا است. او نماینده یک ایدهالیسم محض، پایه گذار آنارشیسم فلسفی، و مخالف انقلاب و سوسیالیسم بود. مورخین چپ در باره او مینویسند، حرافی و لفاظ ظاهرا انقلابی اش نمایانگر افکار ارتجاعی، محافظه کارانه، و ضد خلقی اوست. مارکس و انگلس در سال ۱۸۴۶ در کتاب "ایدئولوژی آلمانی" خود به انتقاد شدید از او و افکارش پرداختند. او انقلاب و سوسیالیسم را ادامه سلطه بر فرد و بر مالکیت خصوصی میدانست و میگفت رفاه عمومی مورد نظر کمونیسم، رفاه فردی نیست، ممنوعیت مالکیت خصوصی خلاف منافع فرد میباشد.
اسماعیل رضاییگفتمان اظهاری و اقناعی کلام و بیان و مراودات و مبادلات اجتماعی، پرتوی از درک زیستی اجتماعی می باشند که با خود بار معنایی تعاملات و گفتمان درون اجتماعی و بین انسان ها را نهفته دارند. این گفتمان زمانی که به صورت اظهارنظرهای سطحی و بی ریشه سوق می یابند؛ در کلی بافی های فلسفی با مضمون احساسی و فاقد تحلیل های دقیق روی آورده؛ و ضمن اینکه فاقد بسترهای عینی، تاریخی و اجتماعی می باشند؛ از استدلال منسجم بدور بوده وبرمبنای باورهای شخصی و یا تکرار گزاره های رایج، از منطق و تحلیل عقلانی فاصله می گیرند.در مقابل گفتمان اقناعی یا دیالکتیکی مسائل را در بستر تحول و تکامل تاریخی، اجتماعی و ساختاری بررسی نموده؛ و بر اساس تحلیل و استدلال منطقی و تقابل آرا شکل گرفته؛ و به درک عمیق تری از واقعیت دست یافته؛ و نه تنها به رشد آگاهی مدد می رساند؛ بلکه از عیوب گفتمان اظهاری چون انباشت سوء تفاهمات اجتماعی و تشدید شکاف های فکری نیز به دور می باشند.
آرام بختیاریسیمون دوبوار،- رفاقت و عشق اگزیستنسیالیستی سیمونه و سارتر،- ازدواج سفید در مکتب وجود. و اسناد با ارزش پیرامون آگاهی زنان در چهارچوب جامعه بورژوایی اروپایی است. سیمون دوبوار ۱۶ سال فمنیست و ۴۰ سال هوادار مکتب اگزیستانسیالیست بود. ۳ پرسش اگزیستنسیالیستی وی عبارتند از: زن کیست و چیست؟ زن جنس دگر؟ زن در حاشیه جامعه مرد سالاری؟ او تقسیم کار جنسیتی زنان را ناشی از جزم و دگم های نظام مردسالار میدانست و به بحث پیرامون اختلاف میان: جنسیت اجتماعی- و جنسیت بیولوژیک، پرداخت. او زیر فشار وظایف خانه داری و اندیشه ورزی در کنار سارتر، وقایع نگار و منتقد فرهنگ ارتجاعی عصر خود در فرانسه بود و میگفت والدین، دختران خود را فقط برای ازدواج و شغل خانه داری تربیت میکنند و نه برای رشد و ترقی و شکوفایی انسانی.
گفتگوی مدیر هفته نامه شارلی اِبدو(چاپ پاریس) کجا هستند آنهایی که شهامت ِ پرسش ِ جایگاه دین در جامعه را دارند؟ برگردان : علی شبان بله، ادیان در ارتباط با یکدیگر داستانهای گوناگونی را روایت می کنند. گاهی اوقات حتی داستانهای کاملاً متضاد در میان آنها میتوان یافت که تضادها و ناسازگاری های آشکاری را بیان می کنند. و این درست، زیستن در دنیای بسته ولی ساختاریافته ای است که آنها در درون آن قرار گرفته اند. و اینجاست که پارادُ کس (تناقض گویی) شان آشکار میشود : آنها که خود را مطلق و جهانشمول فرض می کنند، در واقعییت به عنصری نسبی بَدل میشوند که مطلق شناختن خیالی شان، فراتر از دیوارهای نهادشان گسترش پیدا نمی کند.
زندگی و آثارفکری در تناقض:
ژان-ژاک روسو ترجمه: جلال رستمی «من ترجیح میدهم مردِ پارادوکسها باشم تا مردِ تعصبات»، این جملهای است که ژان-ژاک روسو درامیل اثری که او دربارهٔ تعلیم و تربیت نوشته، آورده شده است. اثری که ترکیبی ازیک رمان آموزشی و رسالهٔ تربیتی است و درآن فلسفه تعلیم وتربیت روسوبراساس نیازهای طبیعی کودک ارائه می شود. این کتابی است، که سنگ بنای آموزش اصلاح طلبانه را گذاشت. اما تضاد میان این متن، که طرفدارپرورش کودک در فضایی آکنده از محبت وهمراهی است، نه درسایهٔ تنبیههای اقتدارگرایان، ورفتار خود روسو با فرزندانش، یکی از بزرگ ترین پارادوکسهای رابطهٔ زندگی واندیشهٔ اورا شکل میدهد.
اسماعیل رضایی تکامل تاریخی— روزمرگی سیاسی تکامل تاریخی و مبانی ایده ای در پیوند با عنصر انسانی، پویایی زیست جمعی را در خود نهفته دارند. چرا که در بنیاد خود با پویایی تاریخی همراه بوده و از رهگذر تحلیل های دیالکتیکی تضادهای مادی و اجتماعی، فرایند تدارک کمیت های مطلوب برای کیفیت های نوین را فراهم می سازند. برخورد اراده گرایانه برای دگرگونی های کیفی در میان بخشی از جریانات چپ ضمن مخدوش کردن اساس و بنیان های تاریخی و مادی تکامل اجتماعی، گرایش روزمرگی به رخدادهای محیطی را برای تبیین و تحلیل های گذر حیات اجتماعی عمومیت بخشیده است. اصولا چپ ها با نادیده و یا فاصله گرفتن از مبانی ایده ای خود بسترهای هجمه مبانی نظری لیبرالی را در صفوف خود افزایش داده اند. با نسیان مبانی ایده ای، عوام گرایی بر ساختار فکری حاکم شده؛ و این بارزه های فکری با تبیین و تحلیل های درک معلولی پدیده ها، چرایی و علت رخدادهای محیطی را در زاویه قرار داده اند.
آرام بختیاریشلینگ و هگل،- دعوای ۲ فیلسوف دولتی فلسفه شلینگ،- مفاهیم ناروشن، تعاریف ناتمام شلینگ به تقلید از اسپینوزا میگفت: طبیعت از طریق روح به وجود خدا پی میبرد و حوادث طبیعی یک جریان دیالکتیکی در حال شدن است، پلورالیسم و تکثر در همه مکانهای جهان و طبیعت مشاهده میشود و شامل همه نیروهای متضاد است که بسوی یک هماهنگی در تکاپو هستند. شلینگ خلاف فیشته ذهن را محصول طبیعت میدانست و نه برعکس. او بدلیل آشنایی با علوم طبیعی دارای ایده آلیسم عینی و چند بعدی بود و نظراتش در بحث های بعدی پیرامون وحدت انسان با طبیعت، نقش مهمی داشتند. وی : طبیعت و روح، عین و ذهن، واقعیت و هویت، را مساوی و یکی میدانست و میگفت: طبیعت یعنی روح قابل رویت، و روح یعنی طبیعت غیرقابل لمس.
آرام بختیاریفلسفه امید بلوخ، میان مارکس و مسیحا سوسیالیسم حتمی است !، مارکسیستی یا مسیحایی؟ بلوخ مدعی بود که تاریخ جهان یک جریان هدفمند و از پیش تعیین شده است که رو به کمونیسم و امید بزرگ دارد، تمام کوشش، رویا، و ایده آلهای انسان باید برای رسیدن به این قله کمونیسم باشند. مخالفان بلوخ میگفتند انسانشناسی بلوخ صوری و بورژوایی است چون او انسان را فقط موجودی طبیعی می بیند. تاریخ فلسفه، تاریخ ایده هاست و نه تاریخ اتوپیستی و نجات بخش مذهبی بعد از ظهور مسیحا؛ که متحد با اندیشه های طبیعت خدایی پانته ایستی متفکرانی مانند: ارسطو، ابن سینا، هگل، لایبنیتس، و شلینگ باشد.
اسماعیل رضایی رذالت و جهالت شور و شعور در تنگناهای صعب و طاقت فرسای زندگی، درک و مفهوم زیستی را نه در راستای آنگونه که بود؛ بلکه آنگونه که دلشان می خواهد؛ انعکاس می دهند. رذالت و جهالت از بطن این روند نوستالژیکی برخاسته و به ابزار فریب و اوهام برای واپسگرایی و بازگشت به گذشته ای پر طمطراق و تهی از بارزه های زیستی انسانی را با تکیه بر ابزارهای رسانه ای و ارتباطی پیشرفته در بوق کرنا می کنند. روندی که حافظه تاریخی را با توصیف، تعریف و تحریف های فریبکارانه و دروغین مشوش ساخته و توده های خسته و فرسوده از جور و ستم استبداد و فقر و تهیدستی مرگبار را در دام بازتولید استبدادی دیگر گرفتار می سازند. این رذالت و فرومایگی در مواقع خلا امید و ترس و خستگی از روندهای مشقت بار توده ها، با تکیه بر جهالت و ندانم کاری های عمومی و با بزرگنمایی بخشی از روندهای گذشته نکبت بار با وعده های دروغین و کاذب، بسترهای بازگشت استبداد تاریخی را تدارک می بینند.
کازونوف الکساندر سرگیویچ درک لنین از عدالت ترجمه. رحیم کاکایی مارکسیسم برابری حقوقی و عدالت حقوقی را با برابری و عدالت اقتصادی تکمیل میکند. مارکسیسم هوادار برابری کامل است. و از آنجا که منشأ نابرابری، مالکیت خصوصی است، پس آن باید از بین برود. از این رو، برابری از نظر مارکسیسم به عنوان نابودی روابط استثماری درک میشود. این موضعی است که و. ای. لنین می گیرد. بنابراین برای آن و همانطور برای ک. مارکس، راه حل مسئله در سه نکته اصلی خلاصه میشود: : ۱) عدالت اقتصادی عبارت می شود از مسئله برابری (با در نظر گرفتن تفاوتهای طبیعی بین مردم) ؛ ۲ ) خودِ برابری به نابودی طبقات خلاصه می شود ؛ ۳) بنابراین، عدالت همچنین به نابودی طبقات مبدل میشود.
|