![]() |
|
تعاملات اجتماعی تابع بسیاری از روندهای متکاثر محیطی است که چارچوب های روابط و مناسبات اجتماعی و انسانی را شکل می دهد. این کثرت عوامل محیطی تابع بسیاری از نمودهای ماهیتی برآمدهای عناصر بیرونی است که به انسان ها جایگاه و پایگاه ویژه ای را اعطا می کنند. سیاست کفایتی است که آدمی را در پیشبرد امور زیستی یاری می رساند. سیاست حکایت تردیدها، تصمیم ها و تفکیک و تشکیک هایی است که تعاملات اجتماعی را در صعود و نزول ارزش ها و الزامات حیات عمومی هدایت می کند. در ساختار طبقاتی عموما سیاست آلوده به بسیاری از ترفندها و حیله گری های محافظه کارانه است که تنها با خصلت مردانه هویت می یابد. همواره این مردان سیاست هستند که در پیشبرد امور اقتصادی و اجتماعی نقش بازی می کنند؛ و واژه زنان سیاست هرگز در ادبیات مرسوم اداره امور اجتماعی جایی ندارد. چراکه در فرهنگ تبعیض آمیز و پدرسالار ساختار طبقاتی و نگاه متحجرانه دینی به جایگاه زن در روابط و مناسبات اجتماعی و اقتصادی به عنوان ابزار بهره کشی و بهره دهی نگریسته می شود.
عنصر نهادین سود و سرمایه در ساختار طبقاتی، سیاست را به انواع حیل و قیل برای انباشت نامتعارف و خارج از نرم های انسانی سوق داده است. براین اساس زن در این مناسبات ظالمانه از حقوق واقع طبیعی و اجتماعی خود محروم گردیده است. چرا که همواره زن به عنوان عنصری متکی به مرد، از استقلال عمل لازم برای مشارکت در سازوکارهای بنیادین حیات اجتماعی محروم بوده است. سیاست به عنوان یک عامل روبنایی بنیان های مادی حیات اجتماعی، همواره در تعیین حد و مرزهای معینه در سازوکارهای اجتماعی نقش اساسی داشته و دارد. در این میان زنان در سیاست گذاری های قدرت های حاکم، از منزلت و جایگاه واقعی خود به دلیل رسوبات فکری زن ستیزانه دور شده اند. این روند متحجرانه همواره تاریخ تکامل اجتماعی جامعه را از استعداد و توانمندی های جامعه زنان در تکمیل و کمال جامعه های انسانی دور ساخته است.سیاست تبعیضی طبقاتی در برگماری های اجتماعی، حدود زن را تحت فرمان و زیرمجموعه مردان معین کرده و فراتر از آن را نوعی ساختار شکنی هویت مردانه می پندارد. این بارزه های منحط نظام سلطه سرمایه در پیوند با تحجّر و تاریک اندیشی دینی، سیاست های خود را در ارتباط با حیات اجتماعی زنان براساس تحقیر و تحمیل تنگناهای زیستی تنظیم نموده است. سیاست زن ستیزی برآمد منفعت و مصلحتی است که از ساختار طبقاتی سر برآورده و در پیوند با ارتجاع دینی عمق یافته است. در درآمیختگی کار فکری و یدی و نقش مردان در تامین معیشت و هژمونی اداره امور خانواده، زن را در رتق و فتق امور خانه، فرزندآوری و ارضای تمایلات مردانه محدود و محصور ساخت. این روند نامطلوب با جداشدن کار فکری و یدی تداوم یافت و زن همچنان به عنوان ضعیفه و جنس دوم در روابط و مناسبات اجتماعی تداوم حیات داد. با تخصصی شدن شغل و حِرَف، این مردان بودند که متصدی امور شدند؛ و با غلبه خرافه های دینی و فرهنگ پدرسالارانه، زنان تا مدت ها در پستوی خانه ها و به عنوان جنس اندرونی از بروز استعدادها و توانمندی های خود باز ماندند. خرافه های دینی و ستم طبقاتی در پیوند با تفکیک جنسیتی و تقویت بنیان های مادی و فرهنگی پدرسالاری، زنان را از حضور در تصمیم گیری های اساسی سیاست های امور اجتماعی بازداشته اند. با جدا شدن کار یدی و فکری، زمینه بیداری زنان برای حقوق طبیعی و انسانی فراهم آمد. عرصه های نوین آموزش و پرورش تدریجا مشارکت زنان را اگرچه محدود در مشارکت امور اجتماعی ممکن ساخت. ولی این مشارکت در پیچ و خم عادات و سنن از کارایی لازم بازماند و زنان را در کنش و تنش مداوم با بی عدالتی و نابرابری فزاینده رها ساخت. چرا که ساختار قدرت غالب با توهمات ایده ای و اکتسابات مجازی محیطی در آمیخته و با نهادینگی عادات و سنن عرصه های مشارکت و مقاومت زنان را محدود و محصور ساختند. زنان نیز در مبارزات خود به علت ها نپرداختند؛ بلکه در گیر با معلول ها و انتزاعات محیطی تحت تاثیر القائات کاذب قدرت طبقاتی مسلط، توش و توان خود را به بیراهه ها سوق دادند. این فرایند اگر چه پیروزی های نسبی و سطحی را برای زنان به همراه داشت،؛ ولی ریشه و چرایی ستم بر زنان برجا ماند و همواره ابزاری شد برای قدرت های فائقه و ستمگر که با انشقاق و جدایی توانمندی های نیمی از توان اجتماعی، پتانسیل مبارزه بر علیه بی عدالتی و نابرابری های روزافزون را به حداقل ممکن برسانند. نهادینه شدن اخلاقیات کاذب دینی و اخلاقی شدن دروغین مناسبات طبقاتی چالش جدی را در مبارزات زنان ایجاد کرده است. این امری بدیهی است که اخلاق در ساختار طبقاتی محال و در فرهنگ دینی غیر ممکن می باشد. چرا که این دو در پیوند با یکدیگر روند تخریب و تهدید مناسبات پدر سالارانه را تداوم بخشیده و از مبارزات زنان برای تحقق حقوق حقه شان مانع ایجاد کرده و می کنند. افراط و تفریط در مبارزات زنان به دلیل نبود یک برنامه منظم و سازمان یافته برای دستیابی به حقوق انسانی و اجتماعی خود، نشان از تاثیرات نامتعارف رویکردهای محیطی بر مبارزاتشان می باشد. چرا که برای تغییر، شناخت علّی و حذف تدریجی موانع برای فراهم آوری کمیتی است که به کیفیت نوین فرا می روید. روندهای افراطی به تخریب و تهدید روی آورده و مبارزات را به بیراهه برده و یا به بن بست می کشاند. در تفریط نیز مماشات و محافظه کاری رواج یافته؛ و مبارزات زنان را عقیم و سلطه و تعدی به حقوق انسانی و اجتماعی آن ها را تداوم می بخشد. زن و مرد در پیوندی تنگاتنگ و با یک همبستگی مبارزاتی امکان گذر از تعدیات سرمایه و فرهنگ مخرب دینی را دارا می باشند. مردسالاری محصول بلامانع دو عنصر پلید و رادع رهایی جامعه از قید و بندهای اسارت بار سود و سرمایه می باشد. سرمایه داری و دین با تفریق و تفکیک جامعه زنان و مردان، همواره نیمی از جامعه را در انفعال و منزوی از مبارزات واقعی اجتماعی سوق داده و دستیابی به اهداف را طولانی ساخته اند. چرا که جامعه مرد سالار همواره مورد حمایت همه جانبه ساختار طبقاتی و دینی بوده؛ تا بتوانند پتانسیل نیمی از جامعه را به حاشیه رانده تا روند بهبود زیست به واقع انسانی را به نفع خود هرچه بیشتر طولانی سازند. اکنون با دیجیتالیزه شدن حیات عمومی، و سیالیت اطلاعات و امواج، اگرچه فرصت های شغلی نوینی را برای جامعه زنان فراهم ساخته است؛ ولی چالش های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دسترسی همگان را به فناوری دیجیتال حدود بخشیده است. در این دنیای نوین، زنان اگرچه به فرصت های نوین آموزشی و شغلی دست یافته اند؛ ولی فضای نوینی گشوده شد که همواره می توانند مورد آزار و اذیت جنسیتی، تهدید و خشونت های کلامی قرار گیرند. فرایندی که استفاده و بهره گیری زنان از فضای فراهم آمده دیجیتالی را محدود ساخته است. در این فضای نوین با ابزارهای نوین توسعه یافته، اشکال مبارزاتی نوینی را می طلبد که بتواند موانع و محدودیت های حیات اجتماعی زنان را نشانه گرفته و در جهت حل ریشه ای آن ها گام بردارند. چرا که ساختار غالب سرمایه داری در بن بست های حاد و شکننده خود وارد فاز نوینی از یورش و تجاوز به حریم انسانی به ویژه زنان را آغاز کرده است که با تمهیدات ویژه و اشکال نوین مبارزاتی بایستی با آنها درگیر شد. استیصال کنونی ساختار سرمایه و رهبران توتالیتر برآمده از آنان از یک ضعف بنیادین مادی و اجتماعی برخوردار است که امکان تحقق اهداف و اقدامات تخریبی آنان را با بن بست مواجه خواهد ساخت. بنابرای نبایستی مرعوب فشارها و تبلیغات فرافکنی های جریانات غالب راسیستی-فاشیستی کنونی شد و با عزمی راسخ مبارزات رهایی بخش را با اشکال نوین و مورد لزوم کنونی تداوم بخشید. زنان اکنون نیز مانند تمامی روندهای گذشته تاریخ تکامل اجتماعی مورد صدمات جدی فرهنگ غالب پدرسالارانه و زن ستیزانه ساختار طبقاتی و سنت های پایدار دینی قرار دارند. تعدیلات ناشی از روندهای توسعه و ابعاد نوین درک و درایت زنان برای دستیابی به حقوق انسانی و اجتماعی خویش همچنان زیر فشار و تعدی قوانین برآمده از سنت و عادات قرار داشته و تا رسیدن به اهداف واقعی خود فاصله بعید دارند. تسهیل و تکمیل مبارزاتی کنونی زنان بایستی با روندهای دگرگونه کنونی تحول و تکامل در هم آمیزد تا بتواند ابعاد نوینی از تحقق اهداف اقتصادی و اجتماعی را برای زنان ممکن سازد. توقف در بارزههای مبارزاتی گذشته و مماشات با عادات و سنن برآمده از دین و دولت طبقاتی در پروسه تاریخی تعامل و تکامل جامعه و انسان، مبارزات را عقیم و تاثیر جنبش زنان را بی محتوا و خنثی میسازند. بایستی چنان گام برداشت که جامعه در یک درک عمومی و انسانی متقابل خویش، یک تعامل مبارزاتی زن و مرد را برای رهایی از بدسگالیهای ساختار فرتوت کنونی طبقاتی فراهم سازد. نتیجه اینکه: بارزههای سیاست علمی به عنوان شناخت بهینه دقایق، حقایق، سلایق و علایق عمومی اکنون در یورش و هجمه مداوم ساختار بحران زده و فرتوت طبقاتی، مانند هماره تاریخ تکامل اقتصادی و اجتماعی، زنان را از بهره مندی لازم متناسب با توانمندی های علمی و انسانی شان از مواهب و مناصب دور نگه داشته است. این تفکیک و آپارتاید جنسیتی بهجای مانده از اعصار گذشته تاریخی اگرچه با رشد بنیانهای علمی و فنی تعدیل شده و عرصه های نوینی را برای حضور زنان در اداره عمومی اجتماعی فراهم ساخته است؛ ولی تا رسیدن به برابری جنسیتی، حذف بارزههای نهادینه شده عادات و سنن پدرسالارانه و زن ستیزانه دین و دولت طبقاتی فاصله بعید وجود دارد که با مبارزات بهینه و به روز شده زنان بایستی از شدت و حدت آنان کاست. دیجیتالیزه شدن حیات عمومی عرصه های نوینی را در هجمه و تعدی به حقوق زنان گشوده است که با تمهیدات نوین عرصه نوین مبارزاتی توسط زنان قابل مقابله می باشد. ساختار سرمایه با بحران های شکننده و معیوب خود، همچنان با تکیه بر فرهنگ منحط پدرسالارانه و همراهی آداب و سنن واپس مانده دینی، اشکال نوینی از تهاجم و بدسگالی های اجتماعی را بر علیه زنان آغاز کرده اند که با تمهیدات مبارزاتی نوین بایستی برای دفع و رفع آنها گام برداشت. اسماعیل رضایی 06:03:2025 نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|