اسماعیل رضایی همایش و گرایش همایش اصولا در پیوند با گرایش برای تصمیم سازی های خاصی در سطح ملی و یا بین المللی برپا می گردد. جمعی همگرا و یا واگرا که در پیوند با پایگاه و جایگاه خاص طبقاتی تعریف می شوند. اصولا، گرایش های طبقاتی حتی در همایش های فراگیر و مردمی، اغلب با ظاهری پنهان ولی تعیین کننده در جهت گیری های سیاسی و تصمیم گیری ها خود را نشان می دهند. بنابراین همایش اخیر مونیخ با سردمداری راست و راست افراطی که ماهیت طبقاتی کلان سرمایه داران را نمایندگی می کنند؛ قطعا امکان برقراری یک حکومت مردمی، دموکراسی، حقوق بشر، سکولاریسم واقعی را دارا نبوده و ادعا ها و سمت گیری هایش فریب و اوهامی برای دستیابی به قدرت و اعمال اتوریته قدرتی استبدادی برای تامین منافع و مصالح کلان سرمایه داران می باشند.
سورنا دانایی تبعید خودخواسته در «وداع من با آسمان:
تولدی دوباره» نوشتهی «حامد عبدالصّمد»
ترجمهی ب. بینیاز (داریوش)، از انتشارات "خاوران" فرانسه و "فروغ" آلمان، ۲۰۱۲ همهی آنچه باعث گریز ناگزیر "عبدالصمد" از "قاهره" به آلمان و سپس ژاپن میشود، ایستایی، انجماد و عقیمی فرهنگ به ویژه در پهنهی "دین" و باورهای "آسمانی" و دریافت این دقیقه است که اصولاً "اسلام" به عنوان یک "دین" نمیتواند نیازهای فردی، اجتماعی و تاریخی او را به عنوان یک مسلمان سنّی برآورد. او میان برداشت سطحی و ظاهربینانهی دین خود و به گونهای مشخصتر آیینها و سنتهای رایج در جامعهی خود، مدرنیته و آرمانهای بشری و جهانی، پیوند و تناسبی نمیبیند.
مهدی استعدادی شادنگاهی به سرگذشت فاضل غیبی (بیانیه نویسی له بهائیت) نگریستن با فاصله به مسائل عمومی کشور یکی از دستاوردهای زندگی ایرانیان در خارج کشور میتواند باشد. دستاوردی که بهخاطرش در مقابل بومیگرایی خود پسند میشود ایستاد و از تبعید قدردانی کرد. تبعید و غربت، که مدتها دلیل گلایه و شکایت از دنیا و زمانه بود، اینجا امکان با فاصله نگریستن را همچون توان و قوه ناشناخته ماندۀ آدمی آشکار میکند. توان و امکانی که یکی از پیششرطهای نقد و سنجشگری است. اینجا دیگر فضای تبعید و غربت به ساز دل حاکمان نمیرقصد تا دگراندیش همواره در دام کیفر دیدن باقی بماند. دگراندیش بر این منوال همچنین یاد میگیرد که سرزمین ناآشنا را همچون قلمروی مجازات نبیند.
اسماعیل رضاییفهم متناقض فهم متناقض عارضه نامتعارفی است که انسان را در دوگانگی درک و دریافت زمانمند، از پویایی و بالندگی هستی اجتماعی دور و به بی هویتی زیستی در زمان واقع هدایت کرده است. بدین مضمون که انسان هم در زمان هست و هم از آن جدا می باشد. روندی که به جزم اندیشی، نوستالژی بی هویت، آرمان گرایی گسسته از واقعیت روی آورده که به انجماد فکری و ذهنی منجر شده؛ از واقعیت های متغیر الزامی محیطی گریخته؛ و یا به انکار آن ها روی آورده است. این پارادوکس شدید در شناخت خود، دیگران و جهان، به بحران هویت و تعامل زیستی دامن زده؛ و جامعه و انسان از درک درون مایه تغییر و دگرگونی و ضرورت های اجتماعی و تاریخی باز داشته است.
آرام بختیاریرفقا نباید در دوئل های عشقی شرکت کنند! فردیناند لاسال،- مرگ بدلیل یک دوئل عشقی لاسال بجای مبارزه در راه سوسیالیسم و مبارزه طبقاتی میان بورژوازی و پرولتاریا، نبرد در راه اصول و ایدهها را مد نظر داشت و میگفت مسیر تاریخ؛ یعنی انحلال و کنارزدن بعضی اصول، و انتخاب ایدهها و اصول بهتر. او مدعی بود که اقشار و طبقات برای جا انداختن افکار و اصول خود مبارزه میکنند؛ مثلا در قرون وسطا ایده اشراف و زمین داران کلان جایش را به ایده بورژوازی، و مالکیت کلان جایش را به سرمایه داری داد. لاسال با افکار پیشا مارکسیستی خود میگفت در انقلاب فرانسه مرحله جدیدی از تاریخ شروع شد و ایده طبقه کارگر تبدیل به اصل حاکم گردید.
فرشید یاسائیانقلابیهای بیپرچم: مونه، باکونین، باردو؛ سه چهره، سه شعله
« آتش در جام سکوت» در روزگاری که بسیاری از انقلابیون با هیاهو آمدند و با شکست رفتند، این سه تن نشان دادند که انقلاب میتواند نرم، فردی و پایدار باشد؛ مونه چشم ما را شست، باکونین روح ما را آزاد ساخت و باردو صدای ما را به ما بازگرداند. اگر انقلاب معنا دارد، آن در روشنکردن است، نه فقط سرنگونی. این سه شمع بودند که هنوز نورشان بر تاریکی زمان میتابد؛ اگر اندکی به آن نور وفادار بمانیم، شاید جهان را اندکی بهتر کنیم. باشد که گوش فرادهیم؛ نه به فریاد بلکه به زمزمهی این شعلهها.
مهدی استعدادی شادچالش نیچه با پلاتون امید است که فلسفه جزمگرایان همچون سخن لغو پس از هزارهها عمرش بهسر آمده باشد. همانطوری که قدیمها اخترشناسی دورۀ خود را داشت و برای ادامه حیات خدماتش کُلی کار و پول و نبوغ و شکیبایی هزینه میشد. هزینهای بالا و بیش از هر آنچه تاکنون برای یک علم واقعی مصرف شدهاست. بههر حالت در آسیا و مصر مدیون اخترشناسی و داعیههای "فرا زمینی"شان بودهایم که آن سبکهای عظیم معماری را ساختهاند. بهنظر میرسد که تمام چیزهای بزرگ برای آن که در دل بشریت خواسته های جاودانهای را حک کنند نخست بهصورت دک و پوزهای غول آسا و وحشت انگیز بر روی سیاره زمین گردش کردهاند. یکی از این دک و پوزها، فلسفۀ جزمگرا یا دُگماتیک بوده که بهطور مثال در آموزه وادانتا در آسیا و پلاتونیسم در اروپا نمایان شدهاست.در تقابل با این دک و پوزها ناسپاس نباشیم. بگذریم که به اعتراف هم مجبوریم. این که بدترین، پایدارترین و خطرناکترین اشتباه از میان اشتباهات تاکنونی همان خطای جزمگرایانه پلاتون بوده که "روح ناب" و "خیر در خود" را اختراع کرده بود".
نامهی دوم آصف بیات به سعید مدنی زندگی ما، مقاومت آنها، و رنج دیگران
این روزها اغلب سؤال میشود که در وضعیت کنونی، جنبش «زن، زندگی، آزادی» چگونه قرار است با سربلندی به کارزار خود ادامه بدهد؟ توافق هستهای با آمریکا، چه تأثیری بر جریان جنبش خواهد داشت؟ باید امیدوار بود که توافق احتمالی و برداشتن تحریمها مقداری از رنج اقتصادی مردم عادی ما بکاهد. ولی بعید میدانم که حاکمیت بدون تغییر معنادار در رویکرد ایدئولوژیک و رویهی حکمرانی موجود بتواند صلح اجتماعی به جامعه هدیه کند.
آرام بختیاریمشاهیر جنبش کارگری، در سوسیال دمکراسی انقلابی آگوست ببل،- در جنبش کارگری آلمان
آگوست ببل در بحث و جدل با لاسال، و لاسالیستها و سیاست هایشان، به ضرورت تشکیل حزب انقلابی طبقه کارگر پی برد. به این دلیل همراه کارل لیبکنشت در سال ۱۸۶۹ میلادی اقدام به تشکیل حزب کارگری سوسیال دمکراسی آلمان نمود. وی با توانایی تئوریک اش از ماتریالیسم تاریخی در مقابل رویزیونیسم نئوکانتی دفاع کرد و نشان داد که: نه اخلاق، نه ایده، و نه آداب و رسوم، بلکه روابط تولید، فرهنگ و روبنای جامعه را تعیین میکنند. او میگفت برابری در سوسیالیسم یعنی رفع نیازها، تمایلات و علایق گوناگون همه آحاد جامعه، و هرکس باید بتواند نیازهایش را طبق سلیقه خاص خود برطرف کند. در سوسیالیسم برابری اجباری وجود ندارد، هدف تامین بالاترین سطح آزادی فرد است.
اسماعیل رضاییجهل و جبر جبر و جهل بازتابی از دو نوع کنش انسانی و نگرش به تاریخ تحول و تکامل جامعه و انسان می باشند. جبر تاریخی در پیوند با درک دیالکتیکی جامعه و انسان اصولا تغییر و پویایی را در بطن خود نهفته دارد. در حالی که در جبر ایدئولوژیکی انسان با پدیده تکرار، انفعال و ایستایی و تحمیل دست به گریبان می باشد. در جبر ایدئولوژیکی سائقه های قدرت به سرکوب دانایی و نهادینه نمودن جهل و نادانی مبادرت می ورزند. جهلی که نظام مند بوده و برای حفظ قدرت و سلطه گری مورد نیاز است. در این میان آمیختگی جبر ایدئولوژیک با جهل تاریخی سامانه های مرگباری را در روابط و مناسبات اجتماعی برقرار ساخته است که انسان ها را در یک بی ریشگی مزمن رها ساخته که در تشدّد آشفتگی های فکری خود، نه گذشته خود را می فهمد و نه از آن برای ساختن آینده ای بهتر و انسانی تر درس های لازم را می گیرد.
یرومنکو ولادیمیر ایوانوویچ درک لنینی از دموکراسی: نگاهی از سده ۲۱ ترجمه. رحیم کاکایی هدف ویژهای که لنین از آن پیروی میکرد، ایجاد یک شکل اصیل و خودویژه از دموکراسی بود که همانندی در تاریخ و هیچ وجه مشترکی با دموکراسی بورژوایی ندارد. خیلی وقتها، در شکلگیری اهداف و رهنمودهای تئوریکی، ویژگیهای شخصیتی نویسنده اثر خود را بجا می گذارند. لنین متعصبانه به خصلت ایجادگرانه و سازنده اعمال زور باور داشت، به آنکه اعمال زور آن ابزاری است که به کمک آن جنبش اجتماعی راه خود را باز میکند و اشکال سیاسی مرده را در هم میشکند. او همچنین به آن باور داشت که در مدت زمان کوتاهی، پیش از هر چیز با کمک شیوههای سیاسی، میتوان مصالح انسانی نوین، با عادات، آگاهی، فرهنگ و غیره جدید ایجاد کرد. به نظر ما، مطلقسازی زور و اعمال فشار مضر و زیانبخش است.
|