نظم و بی نظمی و تضاد و تناقض به عنوان نیروهای محرکه اجتماعی، در پویایی و بالندگی جامعه و انسان نقش اساسی را بازی می کنند. پوزیسیون و اپوزیسیون از بطن این چرخه تحولی به سوی بنیان های تغییر و دگرگونی روی آورده؛ و با جهت گیری های خاص خود در ایجاد مناسبات نوین و بهینه تر نقش خود را بازی می کنند. به چالش کشیدن نظم موجود توسط اپوزیسیون که پوزیسیون مسلط و در قدرت آن را نمایندگی میکند؛ زمانی میتواند نقش واقعی خود را در دستیابی به اهداف متعالی بازی کند که از نظم مسلط فراتر رفته و بنیان های نوینی را متناسب با روند تحول و تکامل جامعه و انسان بنا نهد. | |
توافق و تخالف زیست جمعی ضمن پیوند با درک و فهم آدمی از چرایی و چگونگی گذر مطلوب حیات، به جایگاه و پایگاهی نیز بستگی دارد که در پروسۀ تحولی و تکاملی اجتماعی آنها را کسب کرده است. روندی که زیست جمعی را در تضادها و تقابل مصلحتی و منفعتی سوق داده است. در فردیت فرد نمودهای کاذبی از تمنا و تمایلات شکل گرفته که حاوی تضادها و تمایزات زیستی بوده که در کنش های متعارف و نامتعارف اجتماعی خود را نشان می دهد. در بحث دیالکتیک تاریخی، رابطه بین پوزیسیون به عنوان نیروی مسلط و تثبیت شده و اپوزیسیون به عنوان نیروی مخالف آن از عوامل کلیدی و اساسی پویایی و تحول جامعه و انسان محسوب می شوند. اپوزیسیون عنصر متضاد با پوزیسیون حاکم و مسلط به نفی و نقد وضع موجود روی آورده و با ایجاد فضا و کیفیت نوین خود به جای پوزیسیون می نشیند. در حقیقت می توان گفت که پوزیسیون به عنوان تز و اپوزیسیون چون آنتی تز عمل کرده که موجد سنتز یعنی کیفیت نوین می شوند؛ با این فرض که سنتز خود به تز جدیدی مبدل می شود. در این چرخه دیالکتیکی است که پویایی و بالندگی جامعه تداوم می یابد. روندی که افق های نوینی را در کنش جمعی و همچنین بازسازی همبستگی انسانی برای بهینه سازی زیست اجتماعی را در پیش می گیرد.
پوزیسیون و اپوزیسیون در یک پیوستگی مداوم با رشد بنیان های مادی اجتماعی، اشکال متفاوتی را در تداوم دگرگونی های محیطی از خود بروز می دهند. عموماً در پروسه تحولی مداوم درک و فهم علی بسیاری از رخدادهای اجتماعی تحت تاثیر گسستهای مداوم تاریخی از نظر دور مانده؛ و کنشگری اپوزیسیون دچار کاستیها و ناکامیهای مداوم خواهد بود. این کاستی ها عموما ناشی از فاصله بین گذشته و حال و چگونگی گذر به آینده میباشد. مرحلهای از تکامل تاریخی که دنیای کهنه بسوی مناسبات نوینی در حرکت است که نیازمند کنشگری نوین برای تحقق الزامات تاریخی آن می باشد. پوزیسیون اصولاً در مقاطع تغییر ساختی از تمامی دستاوردهای تکاملی برای متوقف ویا به بیراهه کشاندن اهتمام اپوزیسیون بهره می گیرد. عنصر اصلی اپوزیسیون در این ناکامی های مبارزاتی عموما ناشی از سردرگمی های مقطع تحول و تکامل است که مقاومت گذشته را در برابر نیاز های کنونی برجسته می سازد.آشفتگی در درک و فهم نیاز های زمان نقش بنیادینی را در پراکندگی اپوزیسیون و بیراهه های تئوریکی داشته؛ و پوزیسیون را قادر میسازد تا روند شکاف بین نیروهای اپوزیسیون را فزونی بخشیده؛ و بیراهه های مبارزاتی را تشدید نماید. روندی که در بیشتر مواقع اپوزیسیون با مناسبات سلطه و حاکم همراه می شود.چرا که به دلیل پریشانی و پراکندگی توان و نظر، قدرت درک و فهم خط فاصل بین کهنه و نو مخدوش شده؛ و اتخاذ مواضع اصولی با مشکل اساسی مواجه می گردند.
اصولاً اپوزیسیون اگر نتواند به درک لازم از مقطع تحولی و نیازهای آن دست یابد؛ قطعا در اتخاذ مشی مبارزاتی با اشتباهات فاحشی روبرو خواهد شد. روندی که اکنون مبارزات نیروهای مترقی و چپ را در بیراهه های درک و دریافت تکامل تاریخی به ناکامی های سخت و مداوم روبرو ساخته است. چرا که پوزیسیون منفرد از ساختار جهانشمول سرمایه در گذشته، اکنون در یک پیوستگی تاثیر و تغییر مداوم، روند مبارزاتی اپوزیسیون را اشکال نوینی بخشیده که با مشی گذشته از یک تفاوت فاحشی برخوردار می باشد. چرا که پوزیسیون ها از یک حریم امنی برخوردارند که منافع همگی شان را تامین و تضمین می کند. مرحلهای از تکامل تاریخی که پیوستگی و همبستگی رمز بقا و تداوم حیات متعدی به حقوق اجتماعی و عمومی آنها را با خود دارد. مرحلهای که تضاد منافع در خطر فروپاشی ساختی بسوی یکپارچگی و همبستگی برای حفظ بقا و تداوم سلطه گری مبدل شده است.اکنون از هم گسیختگی وحدت درونی سرمایه به دلیل ضعف ناشی از گذر از تکامل تاریخی خود روندهای نوین و رو به تعمیقی را در پیش گرفته که به مبارزه اپوزیسیون در اشکال نوین را مطالبه می کند. اکنون فضای نوینی که تحت تاثیر گذار مراحل تکامل تاریخی سرمایه داری ایجاد شده است؛ تمامی اهتمام عمال سرمایه را برای حفظ و تداوم هژمونی خود به شکست کشانده؛ و با بن بست های حاد و شکننده روبرو ساخته و خواهد ساخت. وضعیتی که بسیاری از شبه اپوزیسیون با عدم درک آن و بدفهمی های تکامل تاریخی به جای مبارزه اصولی برای تغییرات اصولی، به عنوان سوپاپ اطمینان حاکمیت سلطه سرمایه عمل می کنند.
از لحاظ تکامل تاریخی جامعه و انسان، نظام سرمایه داری مرحله ای از تکامل تاریخی خود را سپری نموده؛ و تاریخ مصرف ساختار غالب سرمایه داری در مرحله کنونی به پایان رسیده؛ و بایستی در برابر نیازهای برآمده از این تحول تاریخی تمکین نموده؛ و نتایج برآمده از آن را محترم شمارد تا بتواند برای تداوم حیات خود بسترهای نوین را پیدا کند. اپوزیسیون در برابر این پوزیسیون ورشکسته و در بن بست های حاد مشروعیت و مقبولیت اجتماعی بایستی مواضع قاطع و بدون لکنت زبان اتخاذ نموده؛ و از هرگونه مماشات یا اتخاذ مواضع دو پهلو اجتناب ورزد. چرا که کلان سرمایه داران و عمّال شان تمامی شانس خود را در زمینه جنایت و نسل کشی به نمایش گذاشته؛ و مفتضحانه با شکست و بی آبرویی هرچه تمامتر با بی اعتمادی اجتماعی و عدم مشروعیت سیاسی روبرو شده اند. نفرت امروز، زمزمه خاموش و آشکار بشری در برابر موج گسترده آدمکشی و جنایت بی حد و حصر دولت های برگماشته کلان سرمایه داران برای غارت و چپاول منابع و دستاوردهای مردمی می باشد. این نفرت حتی در بدنه پوزیسیون به عنوان ابزار ستم سرمایه و کارچاق کن کلان سرمایه داران به طور جسته و گریخته دارد خود را به نوعی نشان می دهد. این همه شواهد آشکار و پنهان ضعف و فترت ساختار متعدی و جنایت پیشه سرمایه داری جهانی که پیام روشن ظهور و نمود دنیای نوین را در خود دارد؛ بایستی برای اپوزیسیون مترقی و چپ درس های گرانقدری برای یک مبارزه یکپارچه، همه جانبه و چشم گیر برای رهایی بشریت از این همه ظلم و شقاوت باشد. اگر چه اپوزیسیون در برابر مرزبند های مخدوش درون ساختار جهانشمول سرمایه داری از یک مرز مشترک مبارزاتی فاصله گرفته؛ و در بسیاری از مواقع به اتحاد ناخواسته با حریم سرمایه روی آورده است. ولی روز به روز این پیوند آشکار ارتجاع سرمایه داری جهانشمول با تمامی جنایات کنونی اش، بایستی صف مبارزاتی منسجم تر و عمومی تر را با گریز از بدفهمی های ایدئولوژیکی تکامل تاریخی موجد شود.
اما تضادهای رو به رشد درون ساختار سرمایه و گسیختگی وسیع وحدت درونی آن ناشی از این تضادهای دامن گستر، دارای یک عدم توازن رویکردی با توجه به ویژگی های منطقه ای و محلی آن می باشد که درک و شناخت آن در اتخاذ مواضع مبارزاتی اپوزیسیون می توانند راهگشا باشند. در ساختار لیبرالی گذشته مرزبندی های درون ساختار سرمایه شفاف و روشن بود؛ ولی اکنون با جهانی شدن بسیاری از مناسبات سرمایه و تداخل سود و سرمایه در سطح جهانی، نوعی مراودات و مبادلات نوینی را برقرار ساخته که با گذشته تفاوت فاحش دارند. این عدم توازن درون طبقاتی با رشد دامنه دم افزون دانش و فناوری ابعاد نوینی یافته که اتخاذ مواضع مبارزاتی را تحت تاثیر القائات کاذب مستمر ابزارهای تبلیغاتی، با مشکل اساسی و بیراهه های پیچیده و غیر واقع روبرو ساخته است. این تضادهای درونی ساختار سرمایه متناسب با روند تکامل تاریخی جهت گیری های خاصی را در پیش گرفته اند. برخی از این جهت گیری ها قادر است به تقویت بنیان های تغییر متناسب با نیازهای تحولی و تکاملی جامعه و انسان مدد برساند. شناخت بهینه این بارزه ها و بهره گیری از پتانسیل آن در مبارزات عمومی و اجتماعی، می تواند به تقویت بنیان های مبارزاتی جریان های پیشرو و تضعیف ستم و جنایات رذیلانه جریان های هار و جنگ طلب ساختار طبقاتی منجر شود. در این تضاد و تقابل درون ساختی ساختار طبقاتی، نقش تبلیغات رسانه ای و ارتباطی در وارونه جلوه دادن تاثیر این نقش های متضاد برای بهبود روابط و مناسبات اجتماعی و انسانی بسیار برجسته می باشند. شناخت مرزهای مخدوش برای اتخاذ بهترین اشکال مبارزاتی اکنون در میان انبوه هیاهو و جنجال های تبلیغاتی امری پیچیده و دشواری است که پراکندگی و آشفتگی فکری و عملی نیروهای پیشرو در مقطع کنونی از تحولات تاریخی محصول این ناهنجاری های ساختار طبقاتی می باشد.
پوزیسیون و اپوزیسیون در درون ساختار سرمایه عموما در یک چرخه بسته معیوب جایگزین یکدیگر شده؛ و در راستای نظم موجود عمل می کنند. بدین مضمون که اپوزیسیون در چارچوب همان قدرت و مناسبات موجود عمل کرده؛ و برای حفظ و تامین منافع و مصالح صاحبان قدرت و ثروت گام برداشته و با گفتمان متفاوت حافظ الگوهای مسلط تولید و کنترل می باشند«دموکرات ها و جمهوریخواهان در آمریکا». زیرا بنیان ها و نهادهای حفظ قدرت عموما ذات گرایانه و نهادینه عمل کرده؛ و با عادت و سنت در آمیخته اند. فرایندی که جامعه را در یک تمدید و تکرار مداوم سلطه قدرتی همگن و همسان تدریجا از پتانسیل تولید و باز تولید بسترهای لازم پویایی و بالندگی تهی کرده؛ و جامعه و سازه های مسلط در سراشیبی سقوط و نزول، از بازسازی بنیان های مادی و انسانی آسیب دیده ناتوان می گردند. اصولا تحقیر انسان در یک فضای نهادین و تحمیل شده؛ به بازتولید قدرت مسلطی منجر می شود که جز بازگشت حقارت بار القایی گذشته چیز دیگری را با خود ندارد. بنابراین اپوزیسیون اگر نتواند خود را از بار سنگین عادت و سنت و القائات کاذب محیطی برهاند، به پوزیسیون امکان بازتولید خود و ایجاد فضای بسته و در خود را می دهد. آنچه که امروز بر بستر گسست تاریخی ناشی از تحول و تکامل بنیان های مادی و انسانی، مرز بین پوزیسیون و اپوزیسیون را باریک و در بسیاری از مواقع در یک حالت انطباقی، فریب و اوهام در گستره عظیم مطالبات انسان ها و مبارزات توده ها توسعه بخشیده؛ و دامنه شکست و ناکامی برای الزامات دنیای نوین کنونی را افزایش داده است. در تغییرات ناشی از تکامل تاریخی بنیان های مادی اجتماعی و انسانی، نوعی درک القایی کاذب از پوزیسیون و اپوزیسیون شکل گرفته که با همپوشانی یکدیگر روند تغییرات را کند یا دچار وقفه های موقت یا طولانی ساخته اند. پراکندگی، پریشانی و ناهمگنی فکری و عملی اپوزیسیون ناشی از بدفهمی و یا نفهمی تحول و تکامل تاریخی کنونی می باشند که نیازها و الزامات آن را در بوته اجمال و اهمال کاری های مبارزاتی قرار داده است.
اپوزیسیون به مثابه نقد و نفی وضع موجود بایستی امکان های نو برای رفع کاستی های نظم موجود را ارائه دهد. اپوزیسیونی که صرفا به نفی و حذف پوزیسیون مسلط می اندیشد و عمل می کند؛ ولی از ارائه راه حل های نوین و پیشرو در جهت رفع نارسایی ها و مظالم قدرت مسلط شانه خالی می کند؛ بازگشت به استبداد و مظالم با چهره نوین و با توجیه سازی های مدرن را ممکن می سازد. در مبارزه با استبداد دینی در ایران به جز نیروهای چپ که معمولا طرح و برنامه برای زیست بهینه و مطلوب را در درونمایه اندیشه و عمل خود دارند؛ دیگر نیروهای اپوزیسیون عموما و نیروهای راست و راست افراطی خصوصا از ارائه هرگونه برنامه و طرح مشخص برای بازسازی و بهسازی بنیان های تخریب شده توسط استبداد دینی در ایران ارائه نکرده؛ و نمی کنند. چرا که چپ با ماهیت رهایی بخش ایده ای جامعه و انسان تعریف می شود و به همین دلیل مورد هجمه مداوم و گسترده ارتجاع جهانی قرار دارد. در حالی که جریان های اپوزیسیون و به ویژه راست و راست افراطی که عموما توسط سلطنت طلب ها نمایندگی می شوند؛ هیچ طرح و دورنمایی به جز بازسازی و ابقای سازوکارهای مسلط کنونی در ایران با شکل و ظاهری مدرن تر و فریبنده تر برای ارائه ندارند. اینکه راست و راست افراطی و دیگر اپوزیسیون واپسگرا و مرتجع تحت پوشش گسترده رسانه ها و ابزارهای تبلیغاتی پیشرفته قرار دارند؛ بیان دقیق حافظ و تامین کننده منافع و مصالح سردمداران متجاوز و جهانخوار در سطح داخلی و جهانی می باشند. ولی شکست و ناکامی مداوم شان در اهداف شوم و ضد مردمی، بیانگر آن است که روند تکامل تاریخی خط بطلانی بر تداوم حیات تجاوزکارانه شان کشیده است. درک و شناخت بهینه ماهیت نوین تکامل تاریخی و نیازها و مطالبات به حق مردمی آن بایستی اپوزیسیون چپ را از حاشیه به متن و از انفعال به فعالیت و خلاقیت مبارزاتی گسترده و همه جانبه برانگیزد. چرا که دیگر نیروهای ارتجاعی تاریخی در هیاهو و جنجال های بی سرانجامی دست و پا می زنند که ماهیتا با تمامی دوران گذشته تاریخ تکامل اقتصادی و اجتماعی تفاوت فاحش داشته؛ و آن ها را از دایره تعاملات اجتماعی طرد و تدریجا حذف خواهد کرد.
نتیجه اینکه: نظم و بی نظمی و تضاد و تناقض به عنوان نیروهای محرکه اجتماعی، در پویایی و بالندگی جامعه و انسان نقش اساسی را بازی می کنند. پوزیسیون و اپوزیسیون از بطن این چرخه تحولی به سوی بنیان های تغییر و دگرگونی روی آورده؛ و با جهت گیری های خاص خود در ایجاد مناسبات نوین و بهینه تر نقش خود را بازی می کنند. به چالش کشیدن نظم موجود توسط اپوزیسیون که پوزیسیون مسلط و در قدرت آن را نمایندگی می کند؛ زمانی می تواند نقش واقعی خود را در دستیابی به اهداف متعالی بازی کند که از نظم مسلط فراتر رفته و بنیان های نوینی را متناسب با روند تحول و تکامل جامعه و انسان بنا نهد. زمانی که پوزیسیون و اپوزیسیون در یک مدار بسته و معینه جا به جا می شوند؛ و در حقیقت برای حفظ نظم موجود با ظاهری دگرگونه عمل می کنند؛ اصولا به بازتعریف یکدیگر روی آورده؛ و اپوزیسیون صرفا برای حفظ نظم موجود با تکیه بر الگوهای تولید و کنترل سلطه ای حاکم گام برمی دارند. این شبه اپوزیسیون که امروز بر ساختار سرمایه داری غالب است و در بسیاری مواقع جریان های پیشرو را نیز تحت تاثیر خود قرار داده است؛ اصولا نقش سوپاپ اطمینان را برای نظم موجود سرمایه داری بازی می کند. براین اساس می توان بسیاری از جریان های مترقی و چپ با گرایشات لیبرالی رادیکال را که در برخورد با وضعیت جنایت بار و خونریز پوزیسیون حاکم محافظه کارانه عمل نموده؛ و تلاش می نمایند که با توجیه و تاویل های روشنفکرانه بر جنایات و نسل کشی پوزیسیون سلطه گر پرده استتار بیفکنند؛ همان شبه اپوزیسیونی هستند که با منطق قدرت حاکم و مناسبات سلطه ای آن کنار آمده اند. اکنون بخش عمده ای از اپوزیسیون ایران چون سلطنت طلبان، جریان های اصلاحات و حتی بخشی از چپ ها ... شبه اپوزیسیونی هستند که نه تنها در جهت حفظ و تداوم نظم سلطه ای نظام سرمایه داری حاکم گام بر می دارند؛ بلکه در برابر بسیاری از کنش های ضد انسانی آن ها کرنش کرده و به توجیه و تاویل های ناباورانه روی آورده اند. این روند نامتعارف برآمد بدفهمی و نفهمی روندهای تکامل تاریخی کنونی می باشد که یک تفاوت بارز و شاخص با روندهای دگرگونه تاریخی گذشته جامعه و انسان را با خود دارند. چرا که نظام سلطه سرمایه داری اکنون مرحله ای از تکامل تاریخی خود را سپری کرده؛ و برای تداوم حیات خود به تغییرات بنیادی و ساختاری نیازمند است که با مبارزات اصولی و منطقی نیروهای مترقی و چپ امکان تحقق این روند دگرگونه تسهیل می شود.
اسماعیل رضایی
09:08:2025
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد