در سوگ درگذشت رحیم کریمیان
مبارز باسابقه ی جنبش چپ ایران! رحیم کریمیان، تا پایان عمرش اندیشه های آغازین سازمان چریک های فدائی خلق ایران را حفظ کرد. در سالهای پایانی زندگیاش، از بسیاری از یاران و دوستانش فاصله گرفت و در شهر کوچکی در شرق آلمان زندگی می کرد. چهار سال پیش، بیماری سختی او را به آستانهی مرگ کشاند ولی به کمک پزشکی پیشرفتهی آلمان، سلامت خود را بازیافت. از آن پس تا شب پیش از فوتاش، از مشورت و مصاحبت مستمر و بیدریغ یار و غم خوارش دکتر فردوس، برخوردار بود. اما از یک ماه پیش، دوباره بیمار شد و سرانجام از پای درآمد.
در گذشت رحیم کریمیان را به همه ی دوستان، یاران دور و نزدیک، به همهی اعضای خانوادهی محترم کریمیان، به ویژه تنها دخترش سِودا و خواهر مهربانش طاهره، صمیمانه تسلیت میگوئیم و برایشان شکیبائی آرزو میکنیم.
دفتر شورای مرکزی حزب چپ ایران (فدائیان خلق) در تاثری ژرف از درگذشت رفیق حمزه فراهتی
نامش میماند! با اندوه بسیار خبردار شدیم که رفیق حمزه فراهتی بعد از ظهر امروز ٢۹ بهمن ١٣٩٩ (۱۷ فوریه ۲۰۲۱) زندگی را وداع گفت و انبوهی از دوستداران خود را در سوگ نشاند.
حمزه فراهتی سال ١٣٢٠ در خانوادهای زحمتکش و متعلق به صفوف مبارزان مشروطهخواه تبریز به دنیا آمد و خود نیز در جوانی به محافل روشنفکری مترقی و عدالت خواه زادگاهش پیوست. او از نزدیکان حلقهی "صمد بهرنگی – بهروز دهقانی" بود و با آغاز جنبش فدائیان خلق به هواداری از این جنبش برخاست. حمزه نزدیک به پنج سال از عمرش را در دو زندان شاه و جمهوری اسلامی گذراند. او در سفر پیش از انقلاب که همراه زنده یادان سعید سلطانپور و مهرداد پاکزاد به اروپا داشت، کارزار به یادماندنی را علیه جنایات ساواک شاه پیشبرد که فراموش ناشدنی است.
ما سوگوار درگذشت این مهربان یار خود، اندوه بزرگ رفتن حمزه فراموش ناشدنی را به همه یاران، رفقا، هم بندان او، به همسرش رفیق سارا جوشنی عزیز، فرزندان بهروزه، مهناز و بهزاد و دوست و خویشاوند نزدیک او رفیق رضا جوشنی تسلیت گفته و خود را در این اندوه مشترک همدرد میدانیم.
ابوالفضل محققیپسری که طاقت اربعینی نداشت به دیگر روز، هجدهم اردیبهشت ساعت ۲ تظاهرات شدید، در صحن دانشگاه تبریز، گاردهای آمده از تهران، صف تظاهراتکنندگان، پسری سیاهچرده، پیشاپیش، با فریادی بلند، در حرکت است! پسری که طاقت ماندن «اربعینی» در شیشه را ندارد!
گلولهای درست بر وسط پیشانیش مینشیند! چشمانش به آسمان خیره میگردد! شیشه عمری میشکند! خونی به سرخی شراب، که هنوز دُردی بر آن تهنشین نگشته، بر صحن دانشگاه جاری می گردد. پیکرش روی دست دانشجویان به طرف بیمارستان پهلوی برده میشود! درست به سان صحنه آخر فیلم سوتهدلان، پسری پرشوری که دیگر خاموش شده،شرابی که از جوشش افتاده بود.
دکتر منوچهر سعادت نورینگاهی به گذرگاه زیبا و دلگشای "چهارباغ" در شهر تاریخی اصفهان چهارباغ یکی از خیابان های تاریخی و اصلیِ اصفهان است و مشتمل بر دو بخشِ چهارباغِ صفوی و چهارباغ عباسی است. دو قسمت چهارباغ عباسی و چهارباغ بالا در عصر شاه عباس یکم طراحی و اجرا شد و تاریخ تقریبی ساخت آن به سال ۱۰۰۰ هجری قمری (۱۵۹۱ میلادی) برمیگردد. چهارباغ پایین (چهارراه تختی تا دروازه دولت) در دوره ی رضا شاه پهلوی و با همان طرح به چهارباغ دوره صفوی افزوده گردید. در گذشته یک جوی آب از میان این خیابان تا زاینده رود جاری بوده که درمحل تقاطع ها به حوضهایی می ریخته است.
پیام تسلیت تعدادی از خانوادههای خاوران و دیگر همراهان برای درگذشت جان سوز فریده امیرشکاری! فریده یک فعال مبارز و یکی از دادخواهان ثابت قدم از خانواده های خاوران بود که تا آخرین روزهای عمرش برای دادخواهی ایستاد و سکوت نکرد و آخرین دیدارش از خاوران در ۵ دی ماه ۱۳۹۹ بود. نام او با نام عزیزان مبارزش پیوند خورده است و همیشه تمامی آنها همراه ما خواهند بود. رفتن این زن توانمند، شجاع و صبور را به سه فرزندش؛ سعید، علی و رضا، به خانواده های امیر شکاری، ریاحی و سلاجقه، به مادران و خانواده های خاوران و همه دادخواهان راه آزادی و برابری تسلیت میگوییم و در این اندوه بزرگ خود را همراه و در کنار آن ها می دانیم.
یادوارهی
احمد شایگان شیرازی هشت سال از درگذشت رفیق احمد شایگان سپری شد. او را میتوان ازجمله فرزندان خوش شانس نسلی دانست که در پی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بهتدریج به سیاست چپ و رادیکال روی آورد و رشد کرد. احمد از نسلی است که کوشید از خفت شکست آن دوران رهائی یابد و فضیلت تجربه کردن و از صفر شروع کردنهای متعدد در زندگی سیاسی را بیآزماید و متحول شود. سنگ نبشتهی قبر او، مصراعی از غزلهای حافظ، «هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق»، بهبهترین وجهی داستان زندگی پر ماجرای او را بیان میکند. احمد عاشق زندگی در تمامی ابعاد آن بود و لحظه به لحظه آن را با تمام وجود خود زیست. احمد، عاشق سیاست و مبارزه بود و در این راه ازهیچ کوششی فرو نمیگذاشت.
دکتر منوچهر سعادت نورییاد نامه ی دکتر محمد ملکی مبارز خستگی ناپذیر راه آزادی دکتر محمد ملکی (زاده ی ۲۰ تیر ۱۳۱۲ – درگذشته ی ۱۲ آذر ۱۳۹۹) فعال حقوق بشر، نویسنده و نخستین رئیس دانشگاه تهران بعد از انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ بود. قدسی میر معز (درگذشته ی تیر ماه ۱۳۹۹) همسر وی بود و عمار ملکی نویسنده و سراینده، فرزند آنهاست. باید یادآور شد که هم اکنون عمار ملکی، استادیار علوم سیاسی در دانشگاه تیلبرگ هلند و مدیر مؤسسه ی پژوهشی گمان است
بیانیه جمعی از فعالان سیاسی، مدنی و اجتماعی در گرامیداشت نام مانای دکتر محمد ملکی
مبارز راه آزادی و سعادت مردم ایران محمد ملکی استاد دانشگاه، از جمله کسانی بود که طعم زندان را در دوران رژیم پهلوی چشیدهبود، بعد از انقلاب در جمهوری اسلامی به ریاست دانشگاه برگزیدهشد، اما با آغاز «انقلاب فرهنگی» بهتدریج از جمهوری اسلامی فاصله گرفت و اندکی بعد، به یکی از مخالفان پایدار جمهوری اسلامی و مدافعان گذار از آن درآمد. او بارها بازداشت و شکنجه شد، اما هرگز خم به ابرو نیاورد. از تلاش برای دفاع از حقوق مردم، پشتیبانی از حقوق محرومان جامعه، دفاع شجاعانه و پیگیر از زندانیان سیاسی و عقیدتی باز نماند. تا آخرین روزهای حیات در برابر خودکامگی و دیکتاتوری مذهبی ایستادگی کرد و خواستار برچیدن بساط آن شد. او جزو فعالانی بود که نهاد "لگام" (لغو گام به گام اعدام) را بنیان گذاشتند. همچنین یکی از امضا کنندگان «بیانیهی ۱۴ نفر» بود که خواستار استعفای علی خامنهای شد.
یاد دکتر محمد ملکی مبارز استوار راه آزادی را گرامی میداریم؛شجاعت اخلاقی و سیاسی او را در پیگیری راهی که در پیش گرفته بود، ارج می گذاریم؛فقدان او را ضایعهای برای جنبش آزادیخواهی مردم کشورمان می دانیم و با تسلیت به مردم ایران، همدردی خود را با خانوادهی ایشان، همهی دوستان و دوستداران این مبارز شریف و آزاده اعلام می داریم.
علی جاویدبه یاد و در اندوه رفیق نازنین محمود رضا زاده سه شنبه شب ۲۴ نوامبر، هنگامی که به بستر رفتم تا بیاسایم، برای آخرین بار با خود گفتم که نگاهی دو باره به پیام های رسیده بیندازم، چندی بود که خبر گرفتاری محمود را به کوید ۱۹ شنیده بودم، ریه هایش در گیر شده بودند، در آخرین پیام به من گفته بود که ریه اش سی در صد آسیب دیده است ، اما چندی بود که بیخبر بودم ، پیام از پسر خاله محمود بود، خبری از محمود ، خبری تلخ ، درد آور و جانکاه ، محمود پس چند هفته سخت مبارزه با بیماری کرونا ما را ترک گفته بود، لرزهای در اندامم افتاد، بغضی سنگین گلویم را فشرد، دوست دوران دبستان هرمزان و رفیق دوران دبیرستان فردوسی، همان دبیرستانی که سال ۱۳۵۵ مامور شهربانی دزفول گفتهبود که این دبیرستان نه محصل، که چریک تربیت میکند، رئیسش آقای احمد رضا شکوهی، دو تا از دانشجو- دبیر هایش ، زنده یادان فریدون اعظمی و حسن توکلی که هر دوی انها بعد از انقلاب توسط حکومت نمایندگان خدا بر روی زمین، اعدام شدند
نادر ثانیمبارزه را به یاد داشته باش،
مبارز رفتنیست! سِوِن ولتر: چرا کمونیست هستم؟ سِوِن ولتر در سال ۱۹۳۴ در شهر یوتهبوری در جنوب غربی سوئد در خانوادهای از طبقه متوسط اما فرهنگی و کتابخوان به دنیا آمد. از همان ابتدا به بازیگری تمایل داشت و ۱۹ ساله بود که تحصیل خود را در مدرسه بازیگری یوتهبوری آغاز کرد. پس از چهار سال از این هنرسرا فارغالتحصیل شد اما از همان ابتدای دوران تحصیلش کار بازیگری در تئاتر را به شکلی فعال شروع کرد. محیط زندگی و افکار او به گونهای بودند که از همان دوران فعالیت سیاسی را آغاز کرده و پس از مدتی کوتاه به جریانهای کمونیستی فعال در دهه ۱۹۶۰ پیوست.
باقر مرتضویدر جستوجوی حلقهای گمشده گفتوگو با هادی جفرودی آشنایی من با سیروس مربوط میشه به سالهای بعد از کودتا. و این آشنایی ما از طریق یک رفیق مشترکی صورت میگیره به نام علی که فرزند یک کارگری بوده، پدرش در زندان بود و خیلی مورد محبت خانوادهی سیروس نهاوندی بود. از این رو سابقهی آشنایی ما به ۴۰ تا ۵۰ سال پیش برمیگرده. آن موقع که ما تازه کلاس نهم را شروع کرده بودیم، سیروس جوانی بود خیلی ظریف، حساس و یک مقدار از نظر تربیت، در خانوادهای بزرگ شده بود که مدرن بودند، با مسائل روز مقداری آشنایی داشتند، سیاسی بودند. این محیط پرورشی سیروس یک مقدار او را در انزوا قرار داده بود، یعنی دوستان زیادی نداشت. تنها دوستش آن علی بود که بچهای بود چپ و اهل مطالعه و کارگر هم بود. این خلاء زندگی سیروس در آن زمان، میتوانم بگویم که رابطهی تنگ خانوادگی او را بیشتر در خودش محصور کرده بود.
بیانیه ی جمعی: پیام همدردی با خانواده فرج زاده طارانی با حزنی سرشار، مطلع شدیم، آقای بهمن فرج زاده طارانی پدر رفیق عزیزمان راحله فرجزاده طارانی، بدرود حیات گفته است. پدری صبور که در هنگامهی اعتراضات سال ۸۸، داغ پسر جوان و برومندش شهرام فرجزاده را، که ناجوانمردانه توسط نیروی انتظامی به قتل رسید، بر جان داشت، جبر دوری از دخترش راحله فرجزاده را، به دلیل سرکوب جنایتبار روزهای سیاه دههی شصت و تبعات آن سالها تحمل کرد و در سال گذشته نیز دختر دیگرش، حوریه فرجزاده به جرم اندیشه، اسیر و زندانی جمهوری اسلامی بود. چه مفهومی جز عشق میتواند صبر این پدر ازدسترفته را توضیح دهد؟ حال این پدر صبور و عاشق، چهره در نقاب خاک کشیده است. هر چند که یادش در دلهای فرزندان و بازماندگانش زنده خواهد ماند.
ياد«جلال ملکشاه»، شاعر عشق و اميد گرامي باد! با نهايت تاسف جلال ملکشاە شاعر معاصر و انقلابي کرد در ١٠ آبان ١٣٩٩ در سن ٦٩ سالگي درگذشت. عليرغم محدوديتهاي امنيتي از سوي جمهوري اسلامي و مشکلات ناشي از شيوع کرونا، شاعر بزرگ کرد با حضور شماري زيادي از علاقمندان او در ١١ آبان در زادگاهش - روستاي ملکشان بە خاک سپردە شد.
ما دوستان، ياران و علاقمندان جلال ملکشاە، با غم و اندوهي بسيار ياد او را گرامي داشته، مراتب تسليت، همدردي و اندوە خود را به خانوادە، دوستان و علاقمندان او ابراز ميداريم. ياد او گرامي و جاودان باد!
کرونا رفیق دیگری را از ما گرفت یاد رفیق جهانبخش بنی بایرامی (رفیق جهان) گرامی باد! سهشنبه ششم آبان ماه رفیق نازنین دیگری را به علت ابتلا به ویروس کرونا از دست دادیم. رفیق جهانبخش بنیبایرامی(جهان) زادهی ۱۳۳۱ روستای لوندویل آستارا که توانسته بود از یورش گزمگان رژیم ضد مردمی اسلامی در سالهای سیاه دهه شصت جان سالم بهدر ببرد، نتوانست از یورش کرونا در امان باشد و متاسفانه سحرگاه امروز در یکی از بیمارستانهای شهر کرج برای همیشه چشم از جهان فرو بست. او که از سالهای جوانی به صف مبارزه پیوسته بود، در سالهای سیاه دهه شصت همچون هزاران انقلابی خلق و دوستدار زحمتکشان و کارگران، مورد تعقیب گزمگان رژیم اسلامی قرار گرفت و مجبور به خروج از زادگاه خود شد. سالها دربدری و زندگی مخفی نتوانست در عزم رفیق برای ادامه مبارزه کوچکترین خللی وارد سازد.
پیامِ همدردی، بمناسبت درگذشت
حشمت خانم سجادیان حشمت خانم سجادیان انسانی مهربان و خوشرو بود. انسانی مقاوم و استوار که اندوه درون خود را هیچگاه بروز نمیداد، اما همدم و همدرد همهی دردمندان بود. می کوشید درد و رنجش را پوشیده و در درون پنهان نگاه دارد و با کلام و رفتار شاد و پرمهرخود مرهمی برزخمها و دردهای دیگران بگذارد.همواره لبخند بر لب داشت و در سخت ترین شرائط هم امید به زندگی را از دست نمی داد. پر تلاش و زنده دل بود و لب به آه و ناله نمیگشود. او نمونهای والا از زنان و مادرانِ مقاوم و رنجدیده کشورمان بود. نمادی از جامعهٔ بلادیده اما زنده و رو به آیندهٔ ما.
درگذشت حشمت خانم سجادیان را به خانواده جانباختگان راه آزادی وعدالت، به دوستان عزیزمان، فخری زرشگه، محمد اعظمی، و ساير بستگان او تسلیت می گوئیم و در این اندوه بزرگ، خود را همراه و در کنار آنان می دانیم.
یادِ یارِ رفته خوش باد،
بدرود با مظفرعلی عباسی! مظفرعلی عباسی در تمام عمر کوتاه خود عاشق مردم بود، عاشق سوسیالیسم بود، و در همه زندگی پرجوش و خروش و فداکارانه خود به این عشق و عهد و پیمانی که با مردم بسته بود وفادارماند.
مظفرعلی عباسی، انسانی دوست داشتنی، مهربان، فداکار، و آرزومندِ به سربلندی انسان بود. ما دوستان، رفقا و یاران او، با اندوهی ژرف، یاد او را گرامی میداریم و بدین وسیله به همه اعضای خانواده های محترم «علی عباسی» و «سَرچَمی» و به وِیژه به فرزندانش «نوید» و «نیما» تسلیت می گوئیم
به احترام زنده یاد مادر پورمندی
مادری دیگر از همیشه چشم انتظارهای دردکش هم رفت! مادر پورمندی در میان خانواده و نزدیکان به بانوی شادی، واقع بینی و آزادمنشی شهره بود، یک معتقد مذهبی سکولار و برابریخواه از درون. مادری زحمتکش که فاصله شهرستان تا تهران را به تکرار میپیمود بلکه خبر از فرزند گیرد و با پاره تناش دیدار بدارد. در هر ملاقات کوتاهی که با فرزندان در زندان داشت، کارش فقط امید دادن و عاطفه آفریدن بود؛ به سان مادرانی بسیار که چه با نام و چه بی نام، پایوران جنبش آزادیخواهی ایران بودهاند و هستند. آنانی که، فراموش نمیشوند.
یادوارهی
رفیق فریدون ایل بیگی (بهرام) بیست سال از درگذشت رفیق بهرام گذشت. در رثای رفیق از دسترفته فریدون ایلبیگی اصلی (بهرام) بسیار میتوان و باید نوشت. از فرهیختگی او، از پاکباختگی وانسانیتاش، از تلاش بیوقفهاش در راه اعتلای آگاهی سیاسی و تاریخی در ایران و نیز از وارستگی وعزتنفس بلند او که زبانزد همه یاراناش بود، و نیز از آنچه که میتوان زندگی "خصوصی" او نامید.
فریدون در ۲۲ شهریور ۱۳۷۹(۱۲ سپتامبر ۲۰۰۰) در شهر مونتروی فرانسه به زندگی خود خاتمه داد و همهی نزدیکان و رفقایاش را در بُهت و ماتمی غریب و باورنکردنی بهجا گذاشت. او در واپسین نامهای که از خود بجا گذاشت آنها را از برگزاری مراسم یادبود منع کرده و حتی خواسته بود که از بازنشر آثار او خودداری کنند. با اینهمه، گذشت زمان مانع از آن نشد که لحظهای از یاد او غافل شویم و جای خالی او را در میان خود احساس نکنیم. او، با زندگی پرفراز و نشیب خود، با دانش گسترده، و با نگاه انتقادی به وجوه گوناگون تحولات سیاسی، اجتماعی و تاریخی ایران، چراغ دلهای همهی ما بود.
محمد اعظمیبه یاد رضا زرشگه ، برای «مامان حشمت» روایتی تلخ و دردناک از خشونت و بی رحمی و رفتار وحشیانه با خانواده جانباختگان
در تمام فصول و ماهها و روزهای سال به جان عزیزی از ما دستبرد زده اند. دو تن از بستگان جوان ما رضا (عبدالحمید) زرشگه و جمشید سپهوند را هر دو، در اولین روز مهر ماه کشتند. رضا را اول مهر ماه سال ۱۳۶۰ در زندان بروجرد و جمشید را نیز در همین ماه و همین روز در سال ۱۳۶۴ در زندان اوین تهران. می خواهم امروز از رضا زرشگه ای بنویسم. جوان ۲۲ ساله ای که مهربانانه زیست و ناجوانمردانه قربانی جنون مشتی تازه به قدرت رسیده ای شد که گوئی رسالتی نداشتند جز پراکندن سایه سیاه مرگ بر جسم و جان مردم کشورمان. رضا را در خیابان به جرم دگراندیشی، به جرم تمکین نکردن به مشتی احکام ارتجاعی عهد عتیق، ربودند. او را چون هزاران ایرانی دیگر، بدون داشتن دادگاهی عادلانه، بی هیچ دلیلی، تنها به جرم ایستادگی در برابر مرتجعان حاکم، به جوخه مرگ سپردند.
محمد اعظمیبه یاد مادرم سلطنت اعظمی امروز درست چهار سال است که مادرم چشم های مهربانش را برای همیشه بست و رفت. دو روز پیش در ارتباط با یادمان سی و دومین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی در زندانها، صحبتی داشتم که آنرا سه جریان سیاسی در کانادا تدارک دیده بودند. دوست داشتم ابتدا از مادرم به مناسبت چهارمین سالگرد رفتنش حرف بزنم، به پاس این همه سال تلاش و صرف وقت در رابطه با زندان، چه در دوران سیاه محمد رضا شاه و چه در دوره سیاه تر جمهوری اسلامی. می خواستم از مادری حرف بزنم که چندین سال از عمرش را برای دیدار خویشان و فرزندانش در سفر به زندانها سپری کرده و مستقیما تیغ سرکوب و اعدام فرزندان و خویشانش به تنش نشسته بود. او برای هوشنگ اعظمی زندان های بروجرد، خرم آباد، اصفهان و قزل قلعه تهران را تجربه کرده بود. و برای دیگر عزیزانش نیز سال های سال را در راه زندانهای اهواز، خرم آباد، بروجرد و تهران و در تهران، جمشیدیه، اوین، قزل حصار، قزل قلعه، قصر و کمیته مشترک وقت گذرانده بود ...
علی دماوندیدر برابر تندر می ایستند ، خانه را روشن میکنند ومیمیرند! رفیق لهراسب صلواتی ، بخاطر تجربه طولانی مبارزه اش ، همواره یکی از اصلی ترین کادرهای سازمان ما در آندوره سخت ووحشتناک بود. پس از سالها مبارزه مخفی ،متاسفانه کمیته تهران سازمان درمهرماه ۶۵ ضربه وحشتناکی را متحمل شد و رفقا لهراسب صلواتی ، رحیم حسین پور رودسری و بهرام طاهرپور و ...دستگیر شدند. لهراسب با مقاومت بی نظیرش ،تمام محاسبات دشمنان مردم را نقش برآب کرد. مدتها زیر شکنجه ودر سلولهای انفرادی ماند. ایستادگی ومقاومت بی نظیرش در مقابل شکنجه گران، روحیه مقاومت همه ی بازداشت شده گان وزندانیان را تقویت کرد . بسیارانی که از جهنم سیاهجالهای اوین و اعدامهای سال ۶۷ جان بدربرده اند، نام این پهلوان سرفراز را بیاد دارند.
طیفور بطحایی درگذشت یادش گرامی پیام تسلیت یاران، همشهریان و دوستان قدیمی طیفور طیفور بطحایی تا لحظات آخر زندگی پربارش به آنچه باور داشت، وفادار ماند و شیوه زندگیش گواه این مدعاست. قلب این روشنکر هنرمند و انقلابی کرد، در روز پنجشنبه 20 شهریور 1399، بعد از سالها دست و پنجه نرم کردن با سرطان برای همیشه از طپش باز ایستاد.
ما یاران، همشهریان و دوستان قدیمی طیفور، یاد و خاطره او را گرامی میداریم و ضمن تسلیت به همسر گرامی ، فرزندان و اعضای خانواده اش، خود را شریک اندوه و همدرد انان میدانیم.
یادش با ما خواهد ماند.
امير جواهری لنگرودی
عاشقترین زندگان شهرمان لنگرود که بر خاک خفتهاند! آنگاه که به عکسهای یکایک آنان می نگرم ؛ دریغم میآید، احساسم را با شما سهیم نشوم؛ به عنوان یک فعال سیاسی که سالها با اشک و دریغ وآهِ، جانهای در خاک ماندهی رفقایم، درخلوت خویش گریسته ام، در نقد انکار جنایات صورت گرفته همچون همیشه نگویم و ننویسم: دراینجا جایی برای پنهان کردن دستهای خون آلوده تان نیست.
شما همچون امامِ مرگ تان خمینی، آنگاه که با فضاحت هرچه تمامتر به انکار این جنایات بر میائید، در زّمرهی صحنه گردانانِ جنایات صورت گرفته بهشمار میآیید؛ چرا که همهی ادعاهایتان دروغ است.
رئوف کعبیبدرود طیفور عزیز متاسفانه باخبر شدم دوست و رفیق عزیزم طیفور بطحایی پس از مقابله با سرطان طی یک سال و نیم اخیر، ما را تنها گذاشت.
زندانی شاه و هم پرونده گلسرخی و دانشیان، پیشمرگ و فعال جنبش مقاومت خلق کرد، وی یکی از تهیه کنندگان فیلم و مسلط به محیط سینما در دوران معاصر ایران بود همچنین در سالهای اخیر کتابهای زیادی به رشته تحریر در آورد و به ترجمه های فراوانی دست زد.
در رابطه نزدیکی که با وی چه آنهنگام که وی در حزب دمکرات فعالیت داشت و چه آن مقطعی که با هم در سازمان آزادی کار ایران همرزم و همراه بودیم، شاهد دقت و برخوردهای صریح اما عمیق وی بودم کاک طیفور به پیرامون خود با دقت خاصی برخورد می کرد و از خود همواره خاطره دیدار ولو کوتاه را برای دیگران به جا می گذاشت.
سعید آرمانجمهوری اسلامی با داغ و درفش و کشتار بر مردم حاکم شد جان باختگان بروجرد نسل جوان و امیدهای ما برای فردا، باید توجه داشته باشند که جمهوری اسلامی با قتل عام و زندانی کردن و سرکوب مخالفان خود حاکم شد. ما چپها به خاطر آزادی، برابری و رهایی مردم در انقلاب شرکت کردیم نه برای عروج جمهوری نکبت و ترور اسلامی، ما در این نبرد شکست خوردیم اما امروز نسل جدیدی به پا خاستهاند و خیزشهای تودهای دی ۹۶ و آبان ۹۸ را برپا کردند. و نشان دادن که در برابر استبداد در حال فرو ریختن کوتاه نمیآیند و برای همان اهداف شریف انسانی(آزادی، برابری و رهایی) مبارزه میکنند اما با رویکردی انتقادی(حفظ دستاوردها، نفی اشتباهات و فرارفتن از تجربه پدران و مادران خود) و با صیقل دادن سلاح آبایی برای روز نبرد علیه جمهوری اسلامی.
|