logo





میرایی و درماندگی

دوشنبه ۱۸ فروردين ۱۴۰۴ - ۰۷ آپريل ۲۰۲۵

اسماعیل رضایی

بشر امروز بر بستر رشد و توسعه ابعاد دانش و فناوری به درک بسیاری از ناشناخته ها و ابهامات زیستی خود پی برده، و بیش از هر زمانی تغییر و دگرگونی را حس و تعقیب می کند. این حس تغییر صرفا در عرصه دانش و فناوری نیست، بلکه تغییر در خودآگاهی جمعی خود را نشان می دهد. انسان امروز دیگر فقط به دنبال چگونه زیستن نیست؛ بلکه پرسش از چرا زیستن اینچنینی را با شدتی روزافزون به طور مداوم و بنیادین دنبال می کند. این خود نشانۀ تکامل ذهنی و ضرورت یک پوست اندازی ساختاری می باشد.در حقیقت می توان گفت که بشریت در نقطه جوشی از روندهای تاریخی، علم و زیست انسانی رسیده است. نقطه ای که دیگر امکان بازگشت به گذشته وجود نداشته و تنها راه نجات، گذر از وضع موجود می باشد
روند تکامل تاریخی تجارب بس گرانقدری را ارائه داشته که راهنمای عمل بسیاری از اندیشه ورزان و فهم کنندگان چرایی تحولات کنونی می توانند باشند. ناتوانی در درک فهم روندهای میرایی که با درماندگی و عجز در برابر الزامات تکامل تاریخی مقاومت رذیلانه و جبونانه ای از خود بروز می دهند؛ بیانگر عدم شناخت روندهای تکاملی و تحولی و همچنین نیازها و الزامات آن می باشد.پویایی جامعه همواره ارزش ها و نیازهای نوینی را می آفریند که ارتجاع و قدرت حاکم برای تداوم حیات رو به موت شان را تهدید می کند.تداوم پویایی و انباشت استحصال های آن، به انباشت مطالبات و مقاومت ارتجاع و قدرت مسلط برای وقفه در روند تغییرات الزامی و تداوم حیات متزلزل آن ها را به همراه دارد. اندیشه و ساختار میرا را می توان در واکنش های آن ها نسبت به روندهای دگرگونه و عصبیت و گام های تخریبی در برابر نیازها و الزامات تغییر به وضوح مشاهده کرد. اندیشه پویا و علمی برعکس اندیشه های متحجر و واپسگرا که با موضع خصمانه در برابر تغییر شناخته می شوند؛ به راحتی می توانند روند تکامل تاریخی را دریافته و اشکال بهینه و مطلوب مبارزاتی را تدوین و عملیاتی کنند.

مرزبندی های طبقاتی و مبارزاتی در مراحل میرایی و درماندگی بسیار باریک و حساس می گردد. مرحله ای که در هم ریختگی طبقاتی و گرایشات ارتجاعی نمود گسترده یافته و پریشانی و ناهنجاری های اندیشه و عمل ابعاد وسیعی به خود می گیرند. این روند که بیان تقابل گذشته و حال و ناتوانی اندیشه در درک و هضم نمودهای نوین تحول و تکامل را در خود دارد؛ مرزبندی بین ارتجاع و اندیشه های متعالی و انسانی را مخدوش و انسان ها را در مجاری متکثر میرایی حیات، به تکاپویی بی سرانجام رها می سازد. چرا که در مراحل میرایی و اضمحلال یک سیستم یا نظام مندی کهنه و فرسوده، به دلیل دشواری درک و دریافت های نوین، گرایشات برای حفظ و ارجاع بارزه های واپسگرا و ارتجاعی عمومیت می یابند. این ناتوانی و ضعف ضمن عدم شناخت دقیق صفوف دوست و دشمن، سمت گیری عمومی برای رسیدن به آرمان های متعالی اجتماعی و انسانی را با موانع جدی روبرو می سازند. در بطن میرایی و زخم کشنده تخریب و تهدید، اصولا حساسیت بسیاری در برابر هدم و حد ارتجاع و نظم میرا در نتیجه استیصال و ناتوانی های درک و دریافت های مورد لزوم تحول و تکامل از دست می رود؛ و بسیاری از مبارزان صادق و از خود گذشته را با آشفتگی فکری و گرایشات نوین و سمت گیری های فکری و همراهی با ارتجاع و قدرت بازدارنده تحقق نیازهای نوین جامعه و انسان همراه می سازد.

قطب بندی های نوین، محصول نیازها و الزامات برآمده از تکامل تاریخی جامعه و انسان است که همواره مقاومت همراه با جنایت و جنون قدرت های هژمونیک مسلط را به همراه داشته است. این قطب بندی ها ی نوین اقتصادی و اجتماعی همواره از بطن تضادهای ناشی از منفعت و منزلت قدرت های مسلط بر می خیزند و به سوی دگرگونی های مورد نیاز تحول و تکامل سوق می یابند. مقطعی از تحول که مرزبندی ها مخدوش و شناخت و همراهی برای رهیافت های نوین و دفع و رفع فتنه ارتجاع و صاحبان قدرت و ثروت با موانع و دشواری درک و دریافت های مورد لزوم روبرو می گردد. اینکه بسیاری با داعیه روشنفکری و خردمندی که خیلی از نیروهای مترقی و چپ را نیز در خود جای داده است؛نشان از بن بست ها و استیصال های ناشی از درک و دریافت های غلط از تحول و تکامل کنونی جامعه و انسان دارد که در اغتشاش فکری، از درک و فهم اصولی مرزبندی های طبقاتی و مبارزاتی کنونی باز مانده اند. کسانی که قدرت تبیین و چرایی شکست و ناکامی های گذشته را دارا نبوده و برای رهایی از وجدان و روان ناآرام خود به گذشته پناه برده و با ارتجاع و قدرت میرای مسلط در آمیخته اند. چپ های درمانده و ناتوان که به اردوگاه ارتجاع و قدرت میرای مسلط کوچ کرده اند؛ دقیقا درک درستی از مبانی ایده ای خود نداشته و در بدفهمی ها و نفهمی های چرایی روندهای گذشته و حال ناشی از ضعف ادراکی خود، به حلقه های ضعیف و میرای موجود روی آورده اند.

در این اعوجاج اندیشه و عمل نیروهای مترقی و چپ بریده از آرمان های انسانی، دقیقا حب و بغض ها و کینه و عداوت های تاریخی نقش برجسته ای را بازی می کنند. چرا که اصولا در مواقع بن بست ها و استیصال های تاریخی و دنیای نوین رو به نمود و صعود، آینده با صعب و دشواری گزینش های الزامی انتخاب های نوین، جای خود را به بارزه های به تاریخ پیوسته گذشته می سپارد. تلاش مذموم و نکوهیده ای برای جا به جایی ارتجاع و استبداد همراه با توهم اینکه بعد از استقرار ارتجاع و استبدادی تجربه شده؛ می توان به سوی تغییرات مورد لزوم گام برداشت.این اقدام و فریب تاریخی همواره در بزنگاه های تکامل و تحول برای برآمدن دنیای نوین، به مدد قدرت مسلط و مرتجع برای وقفه های موقت یا طولانی دگرگونی های تاریخی برای تنفس و آمادگی مجدد برای حمله و یورش به حقوق انسانی و طبیعی انسان ها، خود را نشان می دهد. اصولا در دنیای خیالی و اینچنینی روشنفکری می توان رد پای قوی از عوام زدگی نهادین را یافت که از ضمیر ناخودآگاه و در مواقع خاص و ویژه تاریخی نمود بیرونی پیدا می کنند. این تسلسل تاریخی دامنه زیست نامتعارف و ناانسانی را طولانی و نوسازی اندیشه و عمل را با موانع جدی روبرو ساخته و می سازد. جامعه ای که در آن دست یافتن به دموکراسی و مولفه های آن به رویایی دست نیافتنی تبدیل شده باشد؛ دقیقا از همین اسلوب های زیستی و فکری تبعیت کرده و می کند.

میرایی و ناتوانی با خود محافظه کاری و روند اتکای به دیگران را تقویت می کند.با گسترش دامنه محافظه کاری و اتکا به دیگران، توجیه گری و توجیه پذیری رویکردهای محیطی به همراه فرافکنی ها و مقصرسازی های بی پایه و اساس که بیانگر ندانستن و جهالت پیرامون رویکردهای محیطی می باشد؛ ابعاد وسیعی پیدا می کنند. مفاهیم هضم و جذب شده و به تاریخ پیوسته گذشته سربرمی آورند و از مضامین و محتوای اصولی و انسانی خود تهی می گردند.تهمت و افترا و تخریب چهره ها برای کسب مشروعیت کاذب، همگانی می شود؛ افکار مشوش ومشوب و نسل بی خبر از گذشته در بمباران تبلیغاتی مسموم و بی بنیاد از درک و دریافت نیازهای کنونی جامعه و انسان باز می ماند. تداوم و تکرار این روند معیوب، جامعه را در یک چرخه میرا و ناتوان گرفتار ساخته و پتانسیل و توانمندی های درونی را برای یک زیست معقول و معمول از حیّز انتفاع باز می دارد. انسانی که از حال بریده و به گذشته پیوسته، آینده را در هجمه اندیشه زوال یافته اش به تخیلات و توهمات واهی می سپارد.چنین انسانی با حمق و تباهی خود،جامعه نا آگاه و مستأصل از فقر و استبداد تاریخی را بسوی گذشته ای تاریک و فاقد هرگونه دورنمای روشنی هدایت می کند. دروغ می گوید و قسمت تاریک و ناهنجار گذشته را حذف و کلام و بیان را در پس دروغ های وسوسه انگیز و تحمیق کننده به دیگران ارائه میدهد.

میرایی و درماندگی نتیجه بلامنازع قرار گرفتن در برابر تحول و تکامل تاریخی می باشد. شکست و ناکامی مداوم کسانی که در برابر ضرورت های تکامل تاریخی قرار می گیرند؛ قطعی و حتمی می باشد. زیرا روند تکامل تاریخی پویاست و ایستایی را پس زده و تکرار شونده نیست. بنابراین هرنسلی ناگزیر است از نو، نسبت خود را با گذشته، حال و آینده باز تعریف کند. قطعا مقاومت در برابر ضرورت های تاریخی بیان واضح خروج از مسیر واقع تاریخی بوده و به حاشیه رانده می شود. براین اساس جوامعی که از بازاندیشی، بازسازی و اصلاح امور متناسب با تکامل و تحول سرباز می زنند؛ به سوی فروپاشی و زوال تدریجی یا ناگهانی گام برمی دارند. بشریت اکنون در مرحله ای از تکامل تاریخی خویش، دچار نوعی از استیصال و بن بست های فکری و روانی شده است که برای رهایی از اضطراب و سردرگمی خویش به گذشته پناه برده؛ و می پندارد که ساده تر، قابل پیشبینی تر و ایمن تر می تواند به مقصد برسد. بر پایه عدم درک منطق درونی تحول و تکامل کنونی است که بسیاری با پناه بردن به الگوهای کهنه و باز تولید روایت های تکراری، گذشته را بت واره می ستایند.بنابراین تبیین و تحلیل ها بدون درک تکامل تاریخی و نیازهای برآمده از آن، تحلیلی ناقص، بسته و در نهایت بی اثر خواهد بود. باز تولید مکرر گذشته اگر با فهم و شناخت بنیانهای تحولات کنونی همراه نباشد؛ صرفا به انباشت بحران ها مدد می رساند.1

میرایی و درماندگی سرنوشت محتوم نظام ها، فرهنگ ها و حتی انسان هایی است که برخلاف جریان طبیعی و الزامی تکامل تاریخی گام برداشته و در برابر تغییر و دگرگونی های لازم مقاومت و دشمنی می ورزند. چرا که تحول و تکامل، تنها یک پدیده صرف اجتماعی یا فنی نیست، بلکه یک اصل بنیادین در حرکت تاریخ است. هیچ جامعه نمی تواند با تکیه بر گذشته، بدون بازاندیشی و گام های انقلابی در خود، به آینده ای پایدار دست یابد.هنگامی که ساختار اجتماعی و سیاسی، یک فرهنگ و یا حتی فرد تغییر ناپذیر و در بارزه های گذشته متوقف شود؛ پویایی را از دست داده و رکود جای آن را می گیرد؛ و رکود در بستر زمان چیزی جز آغاز فروپاشی نیست. کسانی که با تکیه بر عادت و سنت، چشم خود را بر نیازها و دغدغه های نسل های جدید می بندند؛ پویایی خود را از دست داده و دیگر الهام بخش و راهگشا نخواهند بود. بلکه تنها به حافظه ای نوستالژیک تبدیل می شوند؛ خاطره ای از چیزی یا چیزهایی که زمانی موثر بودند، اما دیگر وجود ندارند. بنابراین انکار خواست نسل های جدید، نادیده گرفتن نیازهای متحول جامعه و ایستادگی در برابر تغییرات ارزشی همگی نشانه هایی از یک فرهنگ رو به اضمحلال می باشند. همانطوری که ساختارهای اقتدارگرا اگر از اصلاح و بازاندیشی سر باز زنند؛ دچار بحران مشروعیت و ناکارآمدی شده و بسوی فروپاشی سوق می یابند. البته بحران به مثابه فرصت تحول، لزوما تهدید نیست. آنچه قدرت بقا را در جهان متغیر تضمین می کند؛ توان درک موقعیت های بحرانی و تبدیل آن به امکان است.تاریخ متعلق به آنهایی است که در دل تغییر و آشوب، نطفه نظم نوین را می بینند.مقاومت کور در برابر دگرگونی و تغییر، نه تنها مانع بحران نمی شود؛ بلکه به آن ژرفا و عمق می بخشد.

نتیجه اینکه: بشر امروز بر بستر رشد و توسعه ابعاد دانش و فناوری به درک بسیاری از ناشناخته ها و ابهامات زیستی خود پی برده، و بیش از هر زمانی تغییر و دگرگونی را حس و تعقیب می کند. این حس تغییر صرفا در عرصه دانش و فناوری نیست، بلکه تغییر در خودآگاهی جمعی خود را نشان می دهد. انسان امروز دیگر فقط به دنبال چگونه زیستن نیست؛ بلکه پرسش از چرا زیستن اینچنینی را با شدتی روزافزون به طور مداوم و بنیادین دنبال می کند. این خود نشانۀ تکامل ذهنی و ضرورت یک پوست اندازی ساختاری می باشد.در حقیقت می توان گفت که بشریت در نقطه جوشی از روندهای تاریخی، علم و زیست انسانی رسیده است. نقطه ای که دیگر امکان بازگشت به گذشته وجود نداشته و تنها راه نجات، گذر از وضع موجود می باشد.این گذار قطعا از دل بحران های بزرگ و نارضایتی های گسترده بر خاسته؛ و در نهایت جامعه برای بقا و رشد خود به باز تعریف کل نظم موجود اقتصادی، اجتماعی و سیاسی روی آورده؛ و بر تمامی ابعاد جامعه از ساختار مالکیت و تولید تا روابط قدرت و مشارکت سیاسی تاثیر جدی خواهد گذاشت.چرا که وقتی یک ساختار به مرحله میرایی و درماندگی می رسد؛ قادر به اصلاح و ترمیم خود نبوده و تنها راه گذر و نجات جامعه از بن بست ها و استیصال های تاریخی، تغییر بنیادی و ساختاری می باشد. اکنون تمرکز ثروت، انحصارات دیجیتالی و بحران های زیست محیطی، تشدید نابرابری و نارضایتی های عمومی را شدت بخشیده، و از طرف دیگر، رشد فناوری های نوین تغییر در الگوهای تولید و کار و به دنبال آن شکل گیری ابعاد نوین جنبش های اجتماعی، نظم کهن را به چالش کشیده اند. اکنون ساختار میرا و درمانده به جای اصلاح و بازنگری خود، به حرکات تشنجی، تبلیغات بی پایه و اساس و شایعه سازی متوسل شده اند. روندی که تاییدی بر نشانه درماندگی آن در نوآوری و بازسازی درونی برای فائق آمدن بر بحران های رو به تزاید می باشد. فرایندی که نشان می دهد با تکیه بر ابزارهای پیشرفته ارتباطی و رسانه ای، تضادهای درونی ساختار معیوب مسلط آشکارتر شده؛ و با فزونی مطالبات عمومی دیگر قدرت کنترل موج تحولات امکان نخواهد داشت.

اسماعیل رضایی
07:04:2
______________________________________

1 جوهر و ماهیت درونی حرکت های راست افراطی در سطح جهان از جمله ترامپ رجعت به سازوکارهای گذشته و ارتجاعی می باشد. چرا که بر خلاف روند طبیعی تحول و تکامل تاریخی گام برداشته و نهایتا بسوی بحران هایی گام برمی دارند که باسرکوب، با وعده و وعید و با سکوت در برابر مطالبات روزافزون جامعه قابل مدیریت نیستند. تاریخ همواره نشان داده کسانی که پیام هایش را نادیده می گیرند با بی رحمی برخورد کرده و ثابت نموده که هرکه با تاریخ نرود از تاریخ خواهد رفت. بنابراین کسانی که برای حرکت های استیصالی ترامپ و دیگر راست گرایان توفیقی قائل می شوند؛ از درک واقع و فهم روشن و صریح نسبت به روند تکامل تاریخی غافلند.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد