logo





مذاکره و مشاجره

يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۴۰۴ - ۲۰ آپريل ۲۰۲۵

اسماعیل رضایی

تغییر موازنه قدرت در سطح جهانی، مشاجره و مذاکره را ابعاد نوینی بخشیده و جوامع را با یک دیپلماسی نوین و فعال بسوی یک تعامل نوین هدایت کرده است. سرمایه داری جهانی با ویژگی های جهانشمولی خود، تلاش دارد با دورزدن تغییرات از طریق اعمال قدرت هژمونیک خود، موازنه قدرت را کمافی السابق به نفع خود پایان دهد. ولی ساختار فرسوده و ناتوان آن تمامی مساعی وی را با بن بست ها و بحران های فروپاشنده روبرو ساخته است. چرا که سرمایه داری اکنون در مرحله ای از تحولات تاریخی خود قرار گرفته است که جز رجعت به گذشته و یا تن دادن به الزامات و نیازهای تحول و تکامل برای خروج از بحران، راه سومی برایش متصور نیست.
سیاست ورزی، شاخصه زیست متعادل و متلاطمی شده است که انسان ها در گرداب وحشت و ترور برتری طلبی ها و هژمونی خواهی تعاملات زیستی بدان توسل جسته و می جویند. ساختار طبقاتی خشونت را نهادینه کرد و برای توجیه و تاویل های آن سیاست را دستمایه فریب و تخریب اذهان و اعمال قرار داده است. در حقیقت سیاست ابزاری برای دور زدن مفاهیم رهایی بخش و حیاتی زیست جمعی گردیده که با دروغ و فهم عامیانه درآمیخته تا بتواند مفاهیم سازمند با ساختار طبقاتی را در جامعه به انسان ها تفهیم و تحمیل کند. این فرایند با پیچیدگی روابط و مناسبات اقتصادی و اجتماعی با تکیه بر روندهای تحول و تکامل بنیان های مادی جامعه، با پیچیدگی و پیامدهای منتظره و غیرمنتظره ای برخوردار گردیده که روز به روز مرز بین خشونت و مدارا، جنگ و صلح و دشمنی و دوستی را مخدوش و متزلزل نموده است. در این میان دیپلماسی ابزار سیاستمداران برای گذر از تخاصم و تقابل و تضاد های رایج و تداومی ساختار طبقاتی بوده و برای ترسیم و تحمیل خواسته های نامعقول و معیوب قدرت های مسلط بکار گرفته می شود. مذاکره دروغین و مشاجره قدرتی ابزار گذر دیپلماسی حاکمیت سرمایه برای گذر از بحران ها و بن بست های تعیین کننده تاریخی نظام منحط سرمایه داری بوده وهست.

دیپلماسی در ساختار طبقاتی نه بر پایه صِرف حل و فصل موانع و مشکلات فیمابین، بلکه عموما بر تحکم و امتیاز خواهی های سلطه طلبانه استوار می باشد. چرا که سیاست بر محور فریب و انکار استوار بوده؛ و انسان ها را در یک مناسبات فریب کارانه و دغلباز از یافتن راهی برای پیوندهای انسانی و ایجابی درک مطلوب زیستی باز داشته است. سیاستی که رنج می آفریند؛ خشونت را نهادینه ساخته و ترور و وحشت را برای کسب و حفظ منفعت و هژمونی سلطه طلبانه در سراسر جهان گسترده است. سیاست که اصولا بر محور اتخاذ راه های مطلوب و ممکن برای گذر از موانع و محدودیت ها جهت دستیابی به اهداف و آرمان های اقتصادی و اجتماعی مفهوم خود را می یابد؛ در سلطه گری و جهان شمولی ساختار سرمایه داری، برای تامین و تضمین اهداف سلطه گرانه و سرکوب اعتراضات حق طلبانه و استثمار و استعمار انسان و جوامع برای انباشت لجام گسیخته مفهوم یافته است. روند تکامل تاریخی اکنون سرمایه داری را در بن بست ها و ناتوانی های شکننده گذر از پتانسیل های نوین تکاملی با نیازها و الزامات جدید قرار داده است. روندی که عمال سرمایه را با اتخاذ سیاست های توحش و بربریت برای خروج از موانع و استیصال های تاریخی قرار داده است.

در مرحله کنونی تاریخ تحولات جهانی، سرمایه داری در لبه پرتگاه سقوط و فروپاشی قرار گرفته است. مرحله ای از تکامل تاریخی سرمایه داری که نیاز به بازیابی هویت های نوین داشته و با اتخاذ سیاست های ارتجاعی و تبهکارانه کنونی بسوی فرو خسبیدن در بحران های فروپاشنده اقتصادی و اجتماعی سوق یافته است. سرمایه داری اگرچه هنوز از پتانسیل لازم برای تداوم خود برخوردار می باشد؛ ولی در این مرحله از تکامل تاریخی این نظام فرسوده، اصلاحات و خودترمیمی به دلیل فرتوتی و کهنگی ساختار های زیربنایی و روبنایی آن جواب نمی دهد. فشار و ارعاب متخذه کنونی سردمداران سرمایه در سطح جهانی ضمن ایجاد مشغله های ذهنی و خوراک فکری برای انسان ها، در جستجوهای راه های ناممکنی برای گریز و خلاصی از بن بست ها و استیصال های فروپاشنده می باشند. آدمکشی را امری جاری و ساری برای هراس و وحشت عمومی عادی سازی کرده و فشار و تعدی به حریم دیگر کشورها و ملت ها را ابعاد گسترده و نوینی بخشیده است. هیچ سیاستی احمقانه تر و مرگبارتر از سیاست های متخذه کنونی سردمداران سرمایه، که در هدم و حد جایگاه مطرود و محکوم به تغییر سرمایه داری نقش بازی کرده است؛ تاکنون بی سابقه بوده است. مذاکره می کنند برای تحمیل خواسته و نیازهای نامشروع و تحمیلی خود، و مشاجره می کنند برای تسلیم و تباهی و نیستی دیگران برای فضاسازی های نوین استعماری که اکنون با عدم مشروعیت و بی اعتباری سیاست های کلان سرمایه داران، ناممکن گردیده است.

عملیات نظامی و سیاسی قدرت های مسلط سرمایه داری در سطح جهانی با دو محدودیت اساسی برای اتخاذ مواضع جنگ طلبانه و فشارهای تسلیم طلبانه خود مواجه می باشند. از یک طرف آگاهی های واقعی جمعی فزونی گرفته که مشروعیت و اعتبار کاذب و دروغین سردمداران جنگ و ترور در سطح جهانی را زیر سوال برده است. صلح خواهی کنونی قدرت های مسلط و مرتجع در سطح جهانی، برای فریب و چهره سازی های کاذب جدید، از تلاش های مذبوحانه ای می باشند که می خواهند بر جنایات خود سرپوش گذاشته و به ترمیم اعتبار و مشروعیت از دست رفته خود بپردازند. از طرف دیگر زیر ساخت های کهنه و فرسوده با اقتصادی رو به ضعف روزافزون و ناتوان از بازسازی و نوسازی زیر ساخت های کهنه و فرتوت، امکان بسیاری از حرکت های ماجراجویانه و جنگ افروزانه را تا حدودی از عمال سرمایه گرفته است. بنابراین در مرحله کنونی از تحولات جهانی هرگونه گسترش دامنه تهاجم و جنگ محدود و گسترده از سوی عمال سرمایه در سطح جهانی، یک خودکشی محض بوده و سرمایه داری را در باتلاق غیر قابل بازگشت به سازو کارهای گذشته و حال فرو می برد. در این بحران ساختی رو به تعمیق، ضمن گسترش دامنه تضادهای جهانی سرمایه داری که اکنون ابعاد نوینی یافته است، وحدت درونی ساختاری را که برای حفظ توانمندی ساختاری هر سیستم نظام مند جهت تداوم حیاتش ضروری و لازم می باشد؛ آسیب جدّی و تعیین کننده ای دیده است.

قطب بندی های نوین درون ساختار جهانی سرمایه داری، ضمن تضعیف و زیر سوال بردن هژمونی آمریکا، نفوذ و دخالت های استعماری و تهدید کننده وی را در تعیین سرنوشت حکومت ها در سطح جهانی بشدت تضعیف کرده است. دیگر اکنون دیپلماسی آمریکا به تنهایی عنصر تعیین کننده تصمیم گیری های جهانی محسوب نمی شود؛ اگر چه هنوز با تکیه بر پایگاه های گسترده نظامی در سطح جهانی قدرت قاهر و برتر نظامی و صنعتی محسوب می شود. در پس این دیپلماسی قدرتمند، دیپلماسی های نوینی سر برآوردند که در مذاکرات و مشاجرات جهانی تصمیمات و اقدامات آمریکا را به چالش می کشند. حرکت های جنون آمیز و لشکرکشی های هیولا گون در سطح جهانی به ویژه در سطح خاور میانه، بخشی از تبلیغات قدرتی و فشارهای روانی است که با هدف در هم شکستن مقاومت فعال و منفعل مخالفان خود، بتواند اهداف استعماری نوین خود را محقق سازد. وگرنه دچار یک محدودیت جدّی برای یک جنگ گسترده به دلیل ضعف بنیادین ساختی و سرمایه ای بوده و در صورت اقدام به چنین گزینه ای خطرناک قطعا به یک خودکشی واقعی دست خواهد زد. بر این اساس مذاکره و نمایش ابزار های جنگی برای حمله نظامی را همزمان بکار می گیرد تا با تضعیف روحیه ها بتواند با کسب امتیازهای لازم، اهداف خود را محقق سازد.

مذاکره با ایران بخشی از سیاست های گریز از بحران های فزاینده ای است که آمریکا را در معرض خطر جدی قرار داده است. حاکمیت مضمحل و در حال فروپاشی نظام مستبد دینی در ایران تا کنون به عنوان مرغ تخم طلای سرمایه داری جهانی عمل کرده و همواره مورد حمایت کجدار و مریز سلطه گران جهانی قرار داشته است. اکنون با تغییرات نوین در پیوند ها و سیاست های قدرت های جهانی، ایران به عنوان یک منطقه مهم و استراتژیک یک بار دیگر مورد توجه جهانخورانه سلطه گری سرمایه قرار گرفته است. اکنون ایران با برجستگی ویژه منطقه ای خود بایستی بخشی از توان تحلیل رفته سرمایه داری به سرکردگی آمریکا را با عقب نشینی و تسلیم مواضع خود جبران کند. رژیم رو به زوال و رو به موت مستبد دینی ایران قطعا در تلاش است برای تداوم حیات مذبوحانه خود خود را به دامان قدرت سلطه گر جهانی آویزان کند. با این تفاصیل که هیمنه نظام مستبد دینی در منطقه در هم شکسته و جامعه مستعد لحظه ای حرکت های انقلابی برای سرنگونی آن می باشد. مجموعه ای از نشانه های ضعف و زبونی نظام مستبد دینی در ایران، وی را بسوی تسلیم و همراهی با خواست های تحمیلی آمریکا می نماید. از طرفی جهانشمولی سرمایه داری نیز در بن بست های حاد و تعیین کننده تاریخی خود قرار داشته و صرفا با تغییرات بنیادین قادر به ادامه حیات خود خواهد بود. مراحل گذر سرمایه داری در روند تحولی و تکاملی خویش از لیبرالیسم به نئولیبرالیسم گذر کرده و اکنون نئولیبرالیسم به پایان روند تاریخی خود رسیده است؛ دیگر روندهای نوینی جز تغییرات ساختی برای تعدیل و تعادلات لازم و مورد لزوم کنونی جامعه های انسانی و یا رجعت به گذشته با سیاست های ارتجاعی برای این ساختار فرتوت باقی نمانده است. راه سومی متصور نیست مگر راه های نوینی که بتوانند پتانسیل های رها شده کنونی که ساختار فرسوده قادر به بهره گیری لازم از آن ها نبوده و در حاشیه قرار گرفته اند؛ نقش واقعی و تاریخی خویش را برای جامعه ای بهتر و مفیدتر ایفا نمایند.

روشنفکران، اندیشه ورزان و تحلیل گران سیاسی به دلیل یک جانبه نگری و نگاه تک بعدی به روند تحولات داخلی و جهانی، از قدرت تاثیر گذاری لازم برای بیان حقایق دور بوده و تا کنون راهگشا نبوده اند. این نگرش انتزاعی، محصول آموزه های کلاسیک ساختار سرمایه داری جهانی است که تا کنون تداوم داشته و ادامه دارد. مباحث انتزاعی عموما بحث های هیجانی و احساسی را دامن زده و آن را نهادینه ساخته است. اینکه دیالکتیک اندیشه در بن بست قرار گرفته و امروز کاربرد چندانی در محاورات و مذاکرات و تحلیل های روشنفکری و آکادمیک ندارد؛ محصول غلبه تفکر انتزاعی است که با خود نقد و نظر را از روند استدلالی و منطقی بسوی پرگویی های هیجانی و احساسی با تکیه بر آموزه های کلاسیک مدرسه هدایت کرده است. تداوم این روند نسل جدید را نیز آلوده کرده؛ و قدرت و گستره اندیشه را در محدوده بسته و حدود پذیرفته؛ متوقف ساخته است. اینکه چپ به عنوان یک قدرت قطعی و حتمی آینده و به عنوان یک آلترناتیو قوی در برابر جهانشمولی سرمایه داری حضور عینی دارد؛ نمی تواند و نتوانسته تاکنون جایگاه محکم و استواری در میان اقشار و طبقات اجتماعی بیابد؛ ناشی از غلبه درک و فهم انتزاعی در تبیین و تحلیل های روندهای کنونی جامعه و انسان می باشد. روندی که خود چپ ها را نیز به دلیل ضعف بنیادین تئوریکی در خود جای داده است.

نتیجه اینکه: تغییر موازنه قدرت در سطح جهانی، مشاجره و مذاکره را ابعاد نوینی بخشیده و جوامع را با یک دیپلماسی نوین و فعال بسوی یک تعامل نوین هدایت کرده است. سرمایه داری جهانی با ویژگی های جهانشمولی خود، تلاش دارد با دورزدن تغییرات از طریق اعمال قدرت هژمونیک خود، موازنه قدرت را کمافی السابق به نفع خود پایان دهد. ولی ساختار فرسوده و ناتوان آن تمامی مساعی وی را با بن بست ها و بحران های فروپاشنده روبرو ساخته است. چرا که سرمایه داری اکنون در مرحله ای از تحولات تاریخی خود قرار گرفته است که جز رجعت به گذشته و یا تن دادن به الزامات و نیازهای تحول و تکامل برای خروج از بحران، راه سومی برایش متصور نیست. اتکای به گذشته روندی ارتجاعی است که قطعا تمامی تمهیدات و اقدامات را با شکست مواجه خواهد ساخت؛ و قبول دگرگونی ساختی متناسب با روندهای تحولی جامعه و انسان نیز قدرت هژمونیک وی را زیر سوال برده و قطب بندی های نوین را در عرصه های سیاست های جهانی برای تصمیم گیری ها و مشاجرات و مذاکرات جهانی، ایجاد می کند که تا حدود زیادی موفق عمل کرده است. عمال سرمایه در تلاشی بی سرانجام و بدفرجام تلاش می کنند با دور زدن نیازهای تغییر و تحول خود را بر سریر قدرت برتر حفظ کنند. ولی تمامی بحران آفرینی های نظامی، اقتصادی و سیاسی با شکست مواجه شده و بسوی عدم مشروعیت و بی اعتمادی جهانی سوق یافته است. نظام مستبد دینی در ایران به عنوان یک حلقه ضعیف ساختار سرمایه، در گذشته با بحران سازی های منطقه ای و حتی جهانی، به صورت پوششی برای تخفیف و کاهش بحران سرمایه عمل کرده است؛ ولی اکنون در مرحله حاد و تعیین کننده بحران های روز افزون، به نوعی به عامل بازدارندگی حفظ و یا دستیابی به اهداف استعماری سرمایه داری به ویژه در منطقه خاورمیانه مبدل شده است. بنابراین عمال سرمایه در تلاشند با مذاکره برای تسلیم و یا حرکت های ایذایی جنگی این مانع را به نفع خود سامان دهند. این حرکت های استیصالی عمال سرمایه و تسلیم و دریوزگی نظام مستبد دینی، هر دو با یک شکست مفتضحانه داخلی و جهانی روبرو خواهند شد که آن ها را با ویژگی های خاص خودشان بسوی سقوط و اضمحلال هدایت خواهد کرد. در این میان روشنفکران و نیروهای مترقی به ویژه چپ بایستی با درکی واقع بینانه و تبیین و تحلیل های استدلالی و منطقی، افکار عمومی را بسوی درک واقع و حقیقی رویکردهای کنونی هدایت نمایند.

اسماعیل رضایی
20:04:02025


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد