new/Ernst-Bloch1.jpg
آرام بختیاری

فلسفه امید بلوخ، میان مارکس و مسیحا

سوسیالیسم حتمی است !، مارکسیستی یا مسیحایی؟

بلوخ مدعی بود که تاریخ جهان یک جریان هدفمند و از پیش تعیین شده است که رو به کمونیسم و امید بزرگ دارد، تمام کوشش، رویا، و ایده آلهای انسان باید برای رسیدن به این قله کمونیسم باشند. مخالفان بلوخ می‌گفتند انسان‌شناسی بلوخ صوری و بورژوایی است چون او انسان را فقط موجودی طبیعی می بیند. تاریخ فلسفه، تاریخ ایده هاست و نه تاریخ اتوپیستی و نجات بخش مذهبی بعد از ظهور مسیحا؛ که متحد با اندیشه های طبیعت خدایی پانته ایستی متفکرانی مانند: ارسطو، ابن سینا، هگل، لایبنیتس، و شلینگ باشد.



اسماعیل رضایی

رذالت و جهالت

شور و شعور در تنگناهای صعب و طاقت فرسای زندگی، درک و مفهوم زیستی را نه در راستای آنگونه که بود؛ بلکه آنگونه که دلشان می خواهد؛ انعکاس می دهند. رذالت و جهالت از بطن این روند نوستالژیکی برخاسته و به ابزار فریب و اوهام برای واپسگرایی و بازگشت به گذشته ای پر طمطراق و تهی از بارزه های زیستی انسانی را با تکیه بر ابزارهای رسانه ای و ارتباطی پیشرفته در بوق کرنا می کنند. روندی که حافظه تاریخی را با توصیف، تعریف و تحریف های فریبکارانه و دروغین مشوش ساخته و توده های خسته و فرسوده از جور و ستم استبداد و فقر و تهیدستی مرگبار را در دام بازتولید استبدادی دیگر گرفتار می سازند. این رذالت و فرومایگی در مواقع خلا امید و ترس و خستگی از روندهای مشقت بار توده ها، با تکیه بر جهالت و ندانم کاری های عمومی و با بزرگنمایی بخشی از روندهای گذشته نکبت بار با وعده های دروغین و کاذب، بسترهای بازگشت استبداد تاریخی را تدارک می بینند.



کازونوف الکساندر سرگیویچ

درک لنین از عدالت

ترجمه. رحیم کاکایی

مارکسیسم برابری حقوقی و عدالت حقوقی را با برابری و عدالت اقتصادی تکمیل می‌کند. مارکسیسم هوادار برابری کامل است. و از آنجا که منشأ نابرابری، مالکیت خصوصی است، پس آن باید از بین برود. از این رو، برابری از نظر مارکسیسم به عنوان نابودی روابط استثماری درک می‌شود. این موضعی است که و. ای. لنین می گیرد. بنابراین برای آن و همانطور برای ک. مارکس، راه حل مسئله در سه نکته اصلی خلاصه می‌شود: : ۱) عدالت اقتصادی عبارت می شود از مسئله برابری (با در نظر گرفتن تفاوت‌های طبیعی بین مردم) ؛ ۲ ) خودِ برابری به نابودی طبقات خلاصه می شود ؛ ۳) بنابراین، عدالت همچنین به نابودی طبقات مبدل می‌شود.



new/Adorno-Theodor1.jpg
آرام بختیاری

آدورنو؛- نابغه تئوری، ناتوان در عمل

نقش آدرنو، در مکتب فرانکفورت

آدرنو مدعی بود که در جوامع طبقاتی کاپیتالیستی امپریالیستی، سونامی و موج اطلاعات انبوه و لذت های صوری آبسترکت و مصنوعی انسان را همزمان به حماقت می‌رسانند. او دیالکتیک روشنگری را دیالکتیک عقلگرایی نامید و میگفت عقل‌گرایی و روشنگری در فاشیسم و در دیکتاتوری به دوران بربریت و به تاریکی بازگشته اند، و روشنگری که هدف نجات انسان را داشت اکنون به تخریب خود می پردازد و شبیه اسطوره‌های تخیلی خرافاتی در راه پیشرفت کور شده. او در سال ۱۹۶۴ میلادی با دشمن دیرین خود هایدگر تصفیه حساب نمود و زبان مذهبی و شیهه وار او در هستی شناسی حماسی را مورد نقد قرار داد.



امید همائی

کنفسیوس و خرد

از نظرِ کنفسیوس آداب دلبخواهی نیستند بلکه حاصلِ سنتهائی هستند که از دیر زمانی پیش و در جهت پرورشِ حسِّ احترام به یکدیگر، فروتنی و توجه به دیگری بوجود آمده اند. با رعایتِ آنها می آموزیم چگونه از واکنشهای تند بپرهیزیم و به تآثیری که بر دیگران میگذارد بیندیشیم. این خود گونه ای خردِ عملی برایِ درکِ موقعیّتِ اجتماعی در هنگامِ کنش و کنشی مناسب برای هماهنگی با آن موقعیّت است .



اسماعیل رضایی

لائیسیته و سکولاریسم

مبانی اندیشه مدرن تحت تاثیر روندهای بحران سازی مداوم ساختار طبقاتی، دچار روزمرگی حیات اجتماعی و عمومی شده که از دایره کاربردی و کارآمدی خود فاصله گرفته است.برعکس مبانی دینی در پروسۀ طولانی حیات خود نهادینه شده و در تمامی رویکردهای اجتماعی حضور عینی و تاثیرگذار دارد. روندی که تاثیر جدی بر کارآمدی بسیاری از مفاهیم اساسی و مهم حیات اجتماعی چون لائیسیته و سکولاریسم به جای گذاشته است. دلیل عمده آن را بایستی در نهادینگی دین در ضمیر ناخودآگاه انسان ها که امکان بازتولید آن در دگرگونی های تکامل تاریخی را ممکن ساخته است؛ دید. برعکس، مبانی مدرن زیستی با ادعای رهایی بخشی و عقلانیت خود، در بسیاری از موارد از زندگی عینی و نیازهای واقعی جامعه و انسان فاصله گرفته است. چرا که تغییرات سریع و بی ریشه ماندن آن در زندگی روزمره به راحتی از ذهن و عمل انسانی جدا شده و به همبستگی و معنای زیستی و هویت پایدار جمعی آسیب جدی وارد ساخته است



new/Herbert-Marcuse1.jpg
آرام بختیاری

مارکوزه؛- فیلسوف التقاطی جنبش دانشجویی

نیاز فیلسوف «چپ نو» به فرویدیسم

مارکسیسم التقاطی چپ نو مارکوزه و مکتب فرانکفورت مخلوطی است از: پدیدار شناسی هایدگر و هوسرل،و ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیکی نو هگل گرایان. نقد مارکوزه به مارکسیسم، بی ارزش نمودن ماتریالیسم از طریق "فلسفه زندگی" در بیان شیئی گرایی آن بود. در مرحله و فاز دوم افکار مارکوزه، رو گردانی از هایدگر و علاقه به "نظریه انتقادی"، و بازگشت دوباره به مواضع مارکسیستی پیشین خود مشاهده میشود. در مرحله و فاز سوم، مارکوزه دارای مواضع ضد سوسیالیستی است؛ چون انتقادی به گذشته سرمایه داری و لیبرالیسم انجام نمی دهد و برای آینده، آرمان گرا نیست.



jalal-rostami.jpg
جلال رستمی

پایان غرب – نظم جهانی آینده(۱)

نگاهی خلاصه به گفت‌وگوی ریچارد داوید پِرشت با ایوان کراستِف

در جهانی که امید به آینده رو به افول گذاشته، گفت‌وگوی ریچارد داوید پِرشت با ایوان کراستِف، اندیشمند برجسته سیاسی بلغاری آشنا با تحولات روسیه و اروپا، تصویری ژرف و هشداردهنده از وضعیت کنونی دموکراسی‌های لیبرال، نظام سرمایه‌داری و رابطه غرب با نظم جهانی ارائه می‌دهد. کراستِف معتقد است آنچه امروز شاهد آن هستیم، نه صرفاً یک بحران سیاسی یا اقتصادی، بلکه یک بحران «هویتی» است: بحرانی در رابطه انسان با آینده‌ی خود.



امید همائی

زیبائی نزد افلاطون

برای افلاطون زیبائیِ واقعی (مطلق) نه آن چیزیست که در اشیاء زیبا (گل زیبا، آهنگ زیبا) یافت میشود. زیبائی از نظر او به خودی خود در دنیایِ ادراک، دنیایِ ایده ها وجود دارد . این زیبائی، کامل، همیشگی و تغییر ناپذیر است. چیزهایِ زیبائی که در دنیایِ محسوسات مشاهده میکنیم از این رو زیبا هستند که پاره ای از زیبائی ایده آل و متعالی را در خود دارند.