mohammad-binesh1.jpg
محمد بینش (م ــ زیبا روز )

دیدار معنوی مثنوی
جایگاه عشق در تبیین هستی (بخش نخست)

وی جهان هستی را بر آمده از نفسی کلی که آن هم صادر از عقل کل می باشد تفسیر می کند .آنگاه این همه را در اختیار مطلق خداوند می داند و برای راه یافتن به درگاه وی انجام عبادات خالصانه و تزکیۀ نفس را پیشنهاد می کند . اما می بینیم جایگاه عشق که دراندیشۀ مولوی محور هستی ست ، در این نظام تلفیقی ِ فلسفه و دین خالی ست. آیا وی فراموش کرده است تا یادی از آن کند ؟ به نظر می رسد مولانا عشق را بسی فراتر ازکوشش های مذهب و عرفان و فلسفه برای تبیین هستی می داند؛چندانکه قلم ِاندیشه را خواهد شکست



ehsan-tabari.jpg
احسان طبری

بَستۀ پیمانِ مِهرِ پاکْ‌مادر گشته‌ام

(غزلِ منتشرنشدۀ احسان طبری برای مادرش به همراه کلیپ خوانش با صدای شاعر)

بیست سالی پیش‌از این رفتی ز نَزدَم مادرا
من کنون از سالِ مرگِ تو فُزون‌تر گشته‌ام
لیک پندارم هنوز آن کودک‌ام کز مِهرِ تو
غُنچه‌ای ناچیز بودم شاخِ پُر بَر گشته‌ام



امید همائی

متهم به قتل

جای سوزن انداختن نیست. همهٔ صندلیها پر شده اند. گوئی همهٔ جمعیّت شهر برای تماشای محاکمه به دادگاه آمده اند. نمایشگاهی از چهره ها. هر چهره خود کتابی است. کتابی که داستان یک زندگی را روایت میکند. شادیها و اندوه ها. اشکها و لبخند ها. هر چهره خود شاید نقابی است که چهرۀ راستین فرد را نهان میکند. مبادا که خودِ واقعی بروز یابد. گاه میترسیم. آنقدر توانا نیستیم که خودِ خودمان را بنمایانیم. یا این دیگرانند که دیدنِ خودِ خود مارا روا نمیدارند. این همه کنجکاوی برایِ چه؟ هریک شاید خودرا یک قاضی میداند. حکمش را هم از قبل صادر کرده است. براستی چرا اینهمه کنجکاوی از سویِ تک تک ما؟ چه میکاویم؟ وچه میجوئیم؟ خودرا میجوئیم و خودرا در متهم نظاره میکنیم؟ یا خودرا بهتر و برتر میشماریم؟



shahab-taherzade.jpg
شهاب طاهرزاده

زاینده رود

نیامد آن آب که هر ذره اش بود مروارید
زاینده رودمان مرد نداشتیم از تو چشم امید

شب که می شد آب رود برق میزد و آسمان
هدیه میداد ماه و شهر همه شیدایی و تمجید



new/saedi-01.jpg
نسيم خاكسار

بانگ امید از چاهسار نومیدی

در گرامی داشت یاد غلامحسین ساعدی.

اگر اخوان در زمستان‌اش به پیروی از حافظ که با ساقی می نشست، حرف دلش را که "هوا بس ناجوانمردانه سرد است، آی." با "مسیحای جوانمرد" و "ترسای پیر پیراهن" چرکین می‌زد. ساعدی "علی‌بیگ"ش را می‌گذارد کنار و با "عمله خون" حرف می‌زند. و نه آن طور که گلشیری در "مردی با کراوات قرمز" باخبرچین اش مست می‌کند و دوشادوش او در شهر قدم می‌زند، در القای یکی شدن صیاد و صید، شکنجه‌گر و شکنجه شده، بل در تنهایی عمیقی که ما داریم. و می‌بینم انگار ساعدی حرف‌اش را خیلی پیشتر هم زده بود. پیش از آنکه بیاید تبعید، هنگام که در آثارش می‌جنگید با حکومتی که تا مغز استخوانش از آن متنفر بود و امید آن را داشت که سپیده‌ای با سرنگونی آن بدمد، حرفش را زده بود. یعنی ما همه هنوز "اسماعیل آقا"ی تنهایی در درون خودمان داریم.



new/bahman-parsa.jpg
بهمن پارسا

کارِ بیجا

این ویروس کوفتی همه را آزار داده. هرکس را به شیوه یی. شوخی نیست نزدیک ِ دوسال ِ آزگار کارَت خانه نشینی باشد... میدانم میدانم، در این مدّت بیکار ِ بیکار هم نبوده اید {نبوده ام} ... پیاده روی کرده ایم ، دوچرخه سواری کرده ایم، و دیگر اینکه ، خلاصه از همین قبیل کارها . ولی باور کنید ، شما را نمیدانم، من امّا بیشتر ِ ساعاتم را در خانه گذرانیده ام. مگر چقدر میشد پیاده روی یا دوچرخه سواری کرد؟ بیرون از خانه هم که یک مصیبتی است که خودتان بهتر میدانید. دورباش دورباش است و پوزه بندان ، بعله بعله ، درستش همان ماسک علیه الصلاه و السّلام است ، که خیال نمیکنم حالا حالا ها ، مرحمت فرموده ما را مس کند، البته ماهم ادعای طلا بودن نداریم . بگذریم قصدم گفتنِ موضوع و مطلبِ دیگری است و بیخودی رفتم به شانه ی خاکی جاده .



ارسلان

آشفته بازار

آشفته بازارِ خواب هایم را
انتظارِ تعبیری نبود
مگر ذوقِ کودکانه ای
تا در گهواره ی نفس هایت
روزگارِ نگونسار را
به دیارِ فراموشی
بسپارد



س. سیفی

بوف کور در نفی اعدام و شکنجه

در خواب راوی داستان بوف کور، این پیرمرد خنزرپنزری داستان است که او را به دار می‌آویزند. پیرمردی که از دندان‌های کرم خورده و سیاه او همیشه واژه‌هایی عربی به گوش می‌رسید. او عقب‌ماندگی و جهل فرهنگی جامعه‌ی زمانه‌ی صادق هدایت را در متن این داستان نمایندگی می‌کرد. رفتارهای همین شخصیت داستانی صادق هدایت، به اشتراک با نمونه‌هایی از رفتار سیاستمداران و ملاهای دینی آن زمان پیوند می‌خورد. این گونه‌ی فرهنگی انگار در شخصیت "سیدضیا" نیز گرد آمده بود. بعدها رضا شاه شریک خود سیدضیا را از اریکه‌ی قدرت پس زد. چون قصد داشت تا هم‌چنان در فضایی از جهل و عوامفریبی همان اهداف او را به پیش ببرد. پیرمرد خنزرپنزری سپس نمایی کامل از شخصیت تاریخی رضا شاه به دست می‌دهد.



new/Naser-Zeraati1.jpg
ناصر زراعتی

کشفُ‌الشهود (۲)

این که مرحومِ اردشیر زاهدی ـ به تعبیرِ آقای دکتر میلانی: «انسانی پیچیده از تبارِ تاریخ» و یک «چهره‌ی ایراندوست و دوست‌داشتنی» ـ در تحقیرِ انسانی که دچارِ چنان سرنوشتِ تراژیکِ تلخی شد و سال‌هاست دستش از دارِ دنیا کوتاه شده و اتفاقاً همان «پدرِ تاجدار» و «سایۀ خدایِ» اردشیرخان زاهدی که همیشه مفتخر بود به «پابوسی و دستبوسی» آن اعلیحضرت که مدتی نیز پدرزنش بود، هویدا را به زندان انداخت و او را رها کرد تا گیرِ خلخالی بیفتد، از سرِ کینه و دشمنی، آن هم پس از آن‌همه سال، چنین تعبیری وام‌گرفته از عبید به کار بُرده باشد، ایرادی شاید بر آن مرحوم ـ که در همین مطلب هم به «دشنامگو و بددهن بودن»ش تأکید شده ـ نتوان گرفت. امّا...



new/loghman-tadayonnejad.jpg
لقمان تدین نژاد

از نیمه راه

آنکه از گستره‌ی علفزار،
با دریا دریا شقایق‌
رقصان در نسیم،
رو بر می‌گرداند



new/reza-aghnami1.jpg
رضا اغنمی

روایت های ازخاک برخاستۀ انقلاب

بررسی کتاب

این اثر خواندنی که بخشی از تاریخ پرماجرای سال های تحول ودگرگونی های سازندۀ بنیادی کشور در دوران پربار پهلوی دوم (باحضور داروطناب) است، آن هم از نظرگاه نویسنده ای خارجی و آگاه، که با درک و حس درست به پژوهش اوضاع ایران پرداخته را باید ارج نهاد و به دقت خواند و از اطلاعات مفید اثرش سود برد.



new/rasoul-kamal1.jpg
رسول کمال

فریبِ خدا

نه بر علیه خشونت به زنان

قدیسان
مستانه می غرند
و
بودنت را
در دلِ هر شهر



new/aliasghar-rashedan6.jpg
علی اصغر راشدان

سال آخری‌ها

سال آخر بودیم. تنها دو سه نفرازبچه های ماشین داشتند، آن روزها افراد کمی ماشین داشتند. عماد که رو صندلی دست راستم می نشست، یکی از سه نفر ماشین دارها بود. یک سیتروئن فرانسوی تروتمیز داشت. کارمند راه آهن بود. بفهمی – نفهمی، کمی به ساده لوحی میزد. حرف عادی هم که میزد، دائم دهن بزرگش به خنده باز بود. وسط دو دندان نیش بالائیش، یک درز گشاد داشت. دهن تمام قدش اغلب به خنده باز بود و شکاف بین نیش هاش، از خنده بیخودم می کرد. باهم قاطی بودیم. گاهی می رفتیم ساندویچ و آبجوفروشی بختیاری، روبه‌روی دانشگاه. بختیاری مرد شوخ طبع لهجه دار آذری میانه سالی بود. باعماد خودمانی شده بود.



Mohammad
محمد احمدیان(امان)

نه بندرت

تن دادن به رفتار نادرست یکی دیگر، رفتار نادرست با اوست. نه بندرت به رفتار نادرست یکی دیگر تن می دهیم و یا با او نادرست رفتار می کنیم.
این کم تر بخاطر ضعف های من یا توست. بیش تر دست خدایان در کار ست. خدایان المپ. آن ها زندگی را به رفتار نادرست و درست ما کاهش نمی دهند و به آن ها خلاصه نمی کنند. پیام آن ها را درقلب خویش بشنویم.



new/shahla-aghapour-9.jpg
شهلا آقاپور

نور باغ پاییزی

پاییز زاده گی هایم
باغ نوری ست
از ستاره های اناری
شعاع رنگها



new/luis-aragon1.jpg
آرام بختیاری

زنان و کارگران، انسان های نوین آثار آراگون

لویز آراگون، میان سوررئالیسم فرانسوی و کمونیسم روسی

آندره ژید، نویسنده معروف فرانسوی آراگون را شاعر و پیشاهنگ مکتب سوررئالیسم نامید. آراگون از سال ۱۹۶۸ بدلیل ورود ارتش شوروی به چکسلواکی از کمونیسم فاصله گرفت. برای او شعر و میهن پرستی دو مقوله قابل وحدت هستند. وی بدلیل اشعار مقاومت میهنی و اشعار عاشقانه برای همسرش، میان خوانندگان احترام خاصی داشت. بعد از جدایی از مکتب سوررئالیسم، رمان‌هایی به سبک فرانسوی مکتب رئالیسم سوسیالیستی، که تئوری هنر و ادبیات استالینیستی، بقول منقدین بورژوایی، بود، نوشت. ولی در پایان عمر از این مکتب نیز فاصله گرفت و باز به مکتب سوررئالیسم برگشت.



محمد امین محمدپور

نگاهی به وزن ترانه

همه پژوهشگران که به بررسی وزن شعر عامیانه پرداخته‌اند کمیت مصوت‌ها را از عوامل عمده وزن به حساب آورده و به شیوه‌های گوناگون به آن اشاره کرده‌اند اما با توجه به بررسی‌های امید طبیب زاده و یافته‌های نگارنده، کمیت مصوت‌ها به تقریب هیچ نقشی در وزن شعر عامیانه ندارد و بسته شدن به آن تنها به پیچیده‌تر کردن کار توصیف این وزن می‌انجامد. امروزه دیگر امتداد عامل تمایز دهنده مصوت‌ها در فارسی به شمار نمی‌آید، از این رو وزن شعر فارسی رسمی را که عروضی و مبتنی بر کمیت مصوت‌هاست، می‌توان بازمانده دورانی دانست که تمایزی واجی میان مصوت‌های کوتاه و بلند وجود داشته است.



abolfazl_mohagheghi_0.jpg
ابوالفضل محققی

«رودی در رودی می بندد!»

شاید کمتر کشوری زندگی وحیاتش این چنین با مسئله آب گره خورده باشد .تاریخ این سرزمین همیشه با مسئله آب وچگونگی نگهداری وتقسیم آن در هم آمیخته ،تاب آورده وتداوم یافته است . مسئله کم آبی همیشه دغدغه خاطر مردم وحکومت ها بوده چراکه اگر این جوشش نقصان گیرد چشمه ها نجوشند ورودها جاری نگردند ما شاهد بزرکترین فاجعه انسانی وزیست محیطی خواهیم بود. که متاسفانه هستیم .



Nilofar
نیلوفر شیدمهر

ارواح پراکنده تاریخ

آنان که زِ خانه‌هایشان رانده شوند
همچون من و تو خوار و پراکنده شوند
ارواح بدون خانه‌ی تاریخند
هرچند مقیمِ موطنی خوانده شوند



new/saedi-01.jpg
اسد سیف

ساعدی در تبعید

ساعدی جان عاشقی بود بی‌قرار، وجودی سراسر مبارزه که هیچ ایستایی نمی‌شناخت. خود او بر مزار صادق هدایت خطاب به حاضران گفت؛ "این آواره معترض را اگر انزواگر و انزواجو و مرگ‌طلب خوانده‌اند، به غلط خوانده‌اند و نامیده‌اند، او زندگی را در پویایی می‌دید، به دنبال آب زندگی بود". انگار باید همین جملات ساعدی بر گور هدایت را امروز در یادبود خود ساعدی تکرار کنیم، که تکرار متأسفانه پنداری به تاریخ و به فرهنگ ما تبدیل شده است. انگار باید سخنان او را این‌بار نه تنها از زبان او بر مزار هدایت، بل‌که خطاب به ما بشنویم؛



mohammad-binesh1.jpg
محمد بینش (م ــ زیبا روز )

دیدار معنوی مثنوی
تبیین هستی از دیدگاه مولانا (۴)
(بخش پایانی )*

از بخش های پیشین نوشتار حاضر چنین بر آمد که مولانا هم پاسداران شریعت را که مجری احکام ظاهری اسلامند ارج می نهد و هم بزرگان طریقت را که پرورندگان ِ رهروان عرفانند. سپس با مدد از دو بال شریعت و طریقت به عالم حکمت پرواز کرده، جهان هستی را در ید قدرت ِ نفسی کلی و فراگیری می بیند که خود از عقل کل بر آمده است . عقلی که ازاسماء و صفات الهی فرمان می برد. از اینجا به بعد سخن مولانا دو رویه می شود. گاهی مانند ابن عربی و پیروان مکتب فلسفی"وحدت وجود"،هستی را در نتیجۀ تراوش ِ یک منبع بسیط وبدون گسیختگی می بیند



آرام بختیاری

یادداشت های اروتیک یک زن میان ابتذال و سکولاریسم

اشاره به یاد داشت های روزانه اروتیک خانم نین

آنائیس نین را یکی از چهره های منحصر بفرد جنبش فمینیستی غرب میدانند. آثار وی سندی ارزشمند در باره هنر، تاریخ فرهنگ، و زندگی فکری روشنفکران غربی در قرن ۲۰ است. سبک رمان هایش شباهت زیادی به سبک یادداشت های روزانه اش دارد. غالب رمان هایش با تکیه بر یادداشت های بی پرده اروتیک او نوشته شده اند. او در پاریس چاپخانه و دفتر نشری برای چاپ آثار خود و دیگران به راه انداخته بود. ۱۵۰ جلد خاطرات و یادداشت های روزانه او شامل جنبه های ادبی هنری روانشناسانه فرهنگی و خود شناسانه هستند که میتوان گفت ترکیب هنر و زندگی هستند.



ا. رحمان

شبانه،

من خودم هم نمی دانستم
گفتند، قسمتی از مغزم
سالها از کار افتاده
آذرخشی که از چشمانم زد



new/Dawudi
بهروز داودی

پرواز


رازی است
در طعمِ اشک
که دل
پنهانش دارد



tahere-barei1.jpg
طاهره بارئی

تنفس گرگها

چند پرنده روی آنتن پشت بام، در مَه
تیز، گوئی از جنس میله ها
بَر پس زمینه
نمای جهانی که یکروز شکوفه می فشاند در باد
امروز، همچنان در مَه
سیخ تر از نُک پرندگان



»  شکست
»  به آنکه گفت من کُشتم
»  به آواز باد گوش بسپار
»  دختر پریا
»  ترانه‌های سوگ
»  به ياد و در سوكِ دكتر حسين فاطمی
»  بیانیه‌ی نفرت از نفرت
»  دورنمای دریاچه
»  شام آخر سرور کسمایی ، تخیل یا واقعیت؟
»  با ساکنان ساحل فردا (مجموعه‌ی شعر) و بنزینی که آتش خواهد گرفت!
»  بررسی کتاب حقوق ایران
»  «زخمی پنهان» و «روزگارِ فریب»
»  دو چهره ی زال ممد
»  ستاره ی امید
»  واپسین دیدار
»  بدوّیتِ خودسر، و ادّعای نمایندگی معنویت
»  باریست جهان در چشم من !
»  دیدار معنوی مثنوی تبیین هستی از دیدگاه مولانا (بخش سوم )*
»  داستان کتاب فروشی میدان انقلاب - قسمت چهارم تا ششم
»  ترانه‌های ‌کودکان
»  آآآ مانند آآآبان
»  شرارِ نگاه
»  عشق
»  ترانه‌های شادی
»  در پیرامون وداع آرامش دوستدار
»  ندانم کاری
»  ایراندخت
»  شناوران جعبه کنسرو
»  نویسنده در موقعیت
»  رئیس کلانتری شهرنو
»  داستان یک کتابفروشی در میدان انقلاب (بخش ۱ تا ۳)