لقمان تدین نژاد تونل در سکوت سحرگاهیِ روز آخر برگهای تازه رستهی چنار سر فرو انداخته بودند در زمینهی سُربیِ آسمان و اینجا و آنجا تک وتوکی پرنده برای یک لحظه مینشستند در چمن، شتابآلوده نوک میزدند به زمین، چند نگاهِ سریع به این سو و آنسو میانداختند، و گویی از چیزی ترسیده باشند رها میکردند، پَر میکشیدند و دور میشدند. اثری از مستخدمین نبود یا از باغبانِ سالخورده که همیشه در آن ساعات روز آماده میشد گلها و چمن اطراف را آبپاشی کند. اینجا و آنجا کاغذ پاره و برگهای خشکیده و خردههای زباله جمع شده بود بر کفِ سیمانیِ راهروی سرپوشیدهی منتهی به مسجد و یک گربهی ولگرد لَم داده بود مقابلِ درِ بستهی آن.
شهلا آقاپوررقص درخت با من غمگینم از آشفتگی های جهان
بدی های روزگار
آه های کهنه ای که مانده اند
درخویش خویشتن
ا. رحماندر غیاب توفان اینها را که می بینی
حرف مفت به نرخ روز می زنند
عجب دنیای یاوه ایست!
دروغ حرام است
بهمن پارساپزشکِ بخشِ اِمِرجِنسی بخشِ هجدهم بهنگام رفتن به سوی "متین" منیژه در کنار خانم سلیبا که رانندگی میکرد نشسته بود و با بعضی جملات فرانسه با وی گفتگو میکرد و همواره نیز از طرف وی مورد تشویق قرار میگرفت. مارگُریت برای منیژه از روستا-شهر خودش در فرانسه می گفت و سعی میکرد وی را به نوعی با فضای کوهستانی و زندگی مردم آنجا آشنا کند و باو میگفت از بستگان وی چه کسانی هنوز آنجا هستند و چه جاهایی برای دیدن مناسبند و غذا های خوب و مورد علاقه ی مردم چیست. منیژه از اینهمه شاید فقط در صدِ کمی را در میافت ولی خوشحال بود از اینکه از زبانی دیگر که تا ماه ها قبل هیچ چیز از آن نمیدانست اینک سر در میآورد.
اسد سیفاز توضیحالمسائل خمینی تا تفریحالمسائل خرسندی «تفریحالمسائل»، آخرین اثر هادی خرسندی کتابیست که در برابر «توضیحالمسائل» آیتالله خمینی به طنز نوشته شده است. از زمان صفویه با پیدایی شهرها روحانیت نیز متمرکزتر شد. به نظر میرسد که درجات روحانیت از همین زمان، از طلبه تا آیتالله، طبقهبندی شده باشد. و در این میان آیتالله کسی است که در مقام روحانیت، نشان از خدا دارد. از میرزای قمی (۱۲۰۰-۱۲۶۶ قمری) به عنوان نخستین مرجع تقلید نام میبرند. نخستین فتوا نیز در «جنبش تنباکو» از سوی میرزای شیرازی صادر شد. آیتالله بروجردی در این میان نقش بزرگی در به سامان درآوردن روحانیت داشت. نخستین «توضیحالمسائل» نیز به سال ۱۳۳۵ توسط علامه کرباسچیان منتشر شد که در واقع مجموعهای از فتواهای آیتالله بروجردی بود.
محمد بینش (م ــ زیبا روز )دیدار معنوی مثنوی
عشق افلاطونی ۱۲ اصطلاحات مخصوص آنان به چنین برداشت سطحی دامن زده است. اکنون جای داوری و باز نمودن سره ازنا سره نمی باشد و طرح بحث برای آن بوده است تا خوانندگان،مثنوی گلشن راز را در زمره آثار صوفی نمایان محسوب ندارند. سخنان شیخ واقعا نمایندۀ اندیشۀ عارفان جمال پرست می باشد که زیبایی خداوندی را در صورت و اندام زیبا
رویان زمینی تشخیص می دهند .
رسول کمالطغیان گستره ای بی پایان از خشم
چون دریا وُ آسمان
که
می زند چنگ بر جانم
با تو اما
چقدر زاری بر سفره ی صبر
چقدر اندوه را مویه کردن
مجید نفیسیبیلی هالیدی* دختر سیاه! با تو می رقصم
دست بر کمرگاهت می گذارم
و پاورچین، پاورچین چرخ می زنم.
رِنگ بازیگوشت در هر رگم رخنه می کند
و شوری پوستت در خونم ته نشین می شود.
رایونوسوکه آکوتاگاوا تن یک زن* برگردان از انگلیسی: عزت گوشه گیر هُرم هوای داغ و دَم کرده، در یک شب تابستان، مردی چینی به نام "ینگ"* را که در رختخوابش دراز کشیده بود، از خواب پراند. "ینگ" در حالی که روی شکم خوابیده بود و سرش را در دست هایش پنهان کرده بود و اوهام وحشی و رویاهای دور و دراز هوس انگیز فرو رفته بود، متوجه یک "کک" شد که به آرامی می چرید و از کناره ی لبه ی تختخواب بالا می رفت.
علی اصغر راشدانتا لندن از سنگسر « ازتهرون تا رامسر تخت گاز اومدیم، فقط تو پیچ هزاربیشه نهار خوردیم ویکی دوساعت استراحت کردیم. دیر راه افتادیم، حالام گرگ و میش بعد غروبه دیگه ، بچه ها خسته ی راهند و حوصله ی گشت و گردش تو کوه کمر رامسر رو ندارن. نظرتوچیه سارا؟ »
« نظر منم همینه، آرمین خسته وخواب آلود و لب ولوچه ش آویزونه. خودمم الان یه دوش آب گرم لازم دارم که کسالت راهو از تنم ببره بیرون. »
محمد احمدیان(امان)همواره از نو پیشینیان ما طبیعت حیوانی را در خویش مهار کرده و به طبیعت انسانی دست یافته اند. طبیعت انسانی در دی ان آی (DNA ) یکایک ما هست. فعال شدن آن در زندگی ما امری بدیهی نیست. هر کدام از ما در برابر این قرار داریم که به انسانیت در خویش دسترسی پیدا کنیم. بعضی بیش تر به آن دسترسی دارند، بعضی کم تر. و ما در برابر این قرار داریم که دسترسی خویش را به انسانیت در طی زندگی خویش حفظ کنیم. جانبداری از انسانیت، تصمیمی نیست که یک بار برای همیشه اتخاذ شده باشد.
امید«ریرا»؛ در آینۀ چند سُروده و نقد یک شب درونِ قایق، دلتنگ/ خواندند آنچنان/ که من هنوز هِیبتِ دریا را/ در خواب میبینم...
واژۀ «ریرا» در گویش مازنی- مازندرانی یا در زبان طبری- طبرستانی به معنای آهای!/ هشدار!/ بیدار باش!/ به هوش باش!/ و در افسانه های کهن ایرانی نامِ زنی بوده که درجنگلهای مازندران گم شده و میگویند که زیبائی جنگلها از نگهداریِ اوست. و نیز نام پرندۀ کوچکِ تیزپروازی ست که شبها بر روی آببَندان به پرواز در می آید، حشره شکار میکند، با صدای اندوهگینی می خواند و هیچکسی این پرنده را در روز ندیده و هیچکس نمی داند به چه شکل و چه رنگ است.
نسيم خاكسارنقد و نظری کوتاه بر سه رمان کتاب خوانیهای من در این دوره چند ماههی کرونایی قرنطینه شدن ما به خاطر شیوع کرونا در هلند از اواخرماه مارس شروع شد. خواندن کتاب یکی از کارهای همیشگی من است. از خواندن کتابهای فلسفی میگذرم، چون بدون خواندن چند ورقی از آنها، روزم سپری نمیشود. در این دوره چند رمان خواندم. یکی رمان بلند دو جلدی تسخیرشدگان از داستایوسکی به ترجمه علی اصغر خبره زاده، که نقد و نگاهی به آن را بعد از پنجاه سال که از خواندن اولم از این کتاب میگذرد به وقت دیگری میسپارم .همین طور نقد و نگاهم را روی رمان پاک کن ها از آلن روب گریه به ترجمه پرویز شهدی، و نگاهی کوتاه می کنم به سه کتاب: اول، رمان "طاعون" از آلبرکامو، دوم رمان "سفرکرده ها" از حسین نوش آذر و سوم، رمان "علی و نینو" از قربان سعید به ترجمه کوشیار پارسی
بهمن پارساپزشک ِ بخش ِ اِمِرجِنسی بخش هفدهم ...برنامه ی صبح دوشنبه بخوبی طراحی شده بود. ساعت شش بامداد ژزف و منیژه هردو آماده در سالن هتل منتظر بودند تا سرویس رفت و برگشتِ بنگاه ِ اجاره اتوموبیل بیاید و ایشان را به محل توّقف اتوموبیلهای اجاره یی و امضاء برگه های قرار داد ببرد. طولی نکشید ، مینی بوسی که خیلی هم تمیز و مرتب بود مقابل ِ ورودی هتل ایستاد و راننده آن به سرعت بطرف ژزف و منیژه آمده و به محض دیدن آنها گفت ، آقای سلیبا؟ ژزف پاسخ مثبت داد و رفتند داخل مینی بوس که دو زوج دیگر در آن نشسته بودند .
جلال سرفراز ماجرای برخی «آتش افروزی» های ما روزنامه نگاران در آن لحظات با خودم فکر می کردم که ای کاش در همان سالهای پیش از توفان بزرگ امکانی برای گفت و شنود رویارو با آقای همایون و امثال ایشان بود. شاید در برخی دیدگاه ها تجدید نظری می شد، و ما با امیدواری بیشتری به کارمان ادامه می دادیم. گیریم ایشان در جایگاه وزیر و من و امثال من در جایگاه روزنامه نگارانی ،که درست یا نادرست، حرفی برای گفتن داشتیم، اما توان و امکان بیان آن نبود. متاسفانه هرگز چنین زمینه یی فراهم نشد، فقط زمانی امکان گفت و گوی نمایندگان ما با آقای بختیار، آخرین نخست وزیر وقت ، فراهم شد، که دیگر دیر شده بود.
بهمن پارسابه آنکه همواره هست خُفته یی آنجا تو امّا مانده ام بی خواب من
رفته یی تا بیکران و مانده ام بی تاب من
کهکشانِ راه شیری می دهد از تو نشان
در میان ِ آسمانها گشته ام پرتا ب من
رضا اغنمی نه چندان دور نقد و بررسی کتاب در شبی دیر وقت زنی به نام «خانم مهر» مقابل مردی با عنوان «فرستاده» رو به روی هم نشسته با گره بزرگ و محکم روسری به گلوگاه چسبیده و لباس بلند دست و پای او را در خود پنهان کرده، طوری که دهن بسته و دو چشم نگران تنها نشانگر زنده بودن اوست. راوی با اشاره به ترس مبهم با مهر می گوید: « بامهربه ظاهرترسی ازحضوراو به خود راه نداده بود» فرستاده، با عذرخواهی ازاینکه شبانه ودیروقت خدمت رسیده اضافه می کند که احتیاچ به زبان خارجی سبب شده که او را بفرستند تا خانم با مهر راملاقات کند. همو ازگذشته ی بامهر می گوید از اشنایی با زبان پلیس های منطقه ای زمانی که بعنوان توریست به کشور کوبا رفته و برخورد پلیس فرودگاه با خودش را شرح می دهد . وقتی می گوید ایرانی هستم به سبن وجیم اومی پردازند.
علی اصغر راشدان سه تارنواز زن ملاحجی کمی پائین تراز پل جوادیه یک خانه نقلی دو طبفه داشت. هر طبقه یک دستگاه آپارتمان دو خوابه ی مستقل بود.
طبقه پائین پاچراغ پر رونقش بود. پا چراغ سابقه ی چند سال و مشتری های رنگا رنگ از همه سنخ، خرپول و کم پول زیاد داشت، بی پل اصلا نداشت.
شهریار حاتمیاو ایستاده بود به یاد کرامت دانشیان و خسرو گلسرخی او ایستاده بود
و تا آن زمان هرگز چنان نه ایستاده بود،
که در آن بامداد.
ساکت و خاموش و زیرِ لب،
زمزمه ای، که چیست
این بیقراری دل.
عزت گوشه گیر« تنسی ویلیامز، کولین، و گلدانی برای گلهای مصنوعی» برای "کولین" این شهر کوچک بسیار بزرگ بود و پر از تنوع. چند ماه پیش به محله "مریم" نقل مکان کرده بود و همسایه اش شده بود. مبلمان تازه خانه اش و اشیایی که همه به رنگ صورتی و سفید و بنفش کمرنگ بودند، به او حس یک پرنسس تنهای سرزمینی رؤیایی را می دادند که در انتظار یک پرنس مرتب از پنجره خانه اش به بیرون سرک می کشد. شاهزاده ای سوار بریک اسب سفید که با یک حرکت اسلوموشن پشت پنجره اتاق خوابش اطراق کند.
ا. رحمانبی تو، گمان مبر در انتهای تاریکی
به تنهایی،
بی تو
عادت به ماندن دارم،
منهم روزی از باریکه راهی
که نور باریکی بر آن می تابد
خواهم آمد
لقمان تدین نژاددزدان یک عُمر زندگی میان دزدان،
دوست، آشنا،
خویش، بیگانه،
یکی از پهنا میزد،
یکی از درازا
یکی از بالا،
طاهره بارئیخشک سالگان اینجا خشکسالی ست دوست من
نه اینکه سال خشک باشد
همه چیز، حتی ماهی ها هم خشکند
به هر چه دست بزنی
پوسته پوسته میشود، میریزد
ازیز دادیار آیین من ھمبستگی است خط بزن نام مرا از ھر گروہ و دستہ ای
من توام تو بھر میھن ھمچو تو دلبستہ ای
مام میھن در خطر افتادہ مردم در ستم
چیست اینک صحبت از حزب و مرام و دستہ ای
مهدی استعدادی شادترویج خوشباشی (به استقبال "تفریح المسائل" هادی خرسندی) خرسندی به افشای مثلث برمودایی برخاسته که ۱- از خود پسندی و تکبر مجتهد،۲- از احکام انسان ستیزانه ( بویژه توهین به زنان) و حیوان آزارانه( مرغ و چهارپایان مورد تجاوز قرار گرفته) و سرانجام ۳- از نادانی مُقلدی تشکیل شده است. مُقلدی که به خاطر نداشتن آگاهی شهروندانه، بیگانه ای را داور و حاکم خصوصیترین تصمیمات شخصی خود ساختهاست.
|