علیرضا جلیلی نگاهی به مریم مجدلیه راویِ داستان زنیاست که به سنتهای جامعه چندان پایبند نیست. زنی که بی محابا خود را "هرزهگرد" مینامد و از افراد "عاصی" و "خلافکار" خوشش میآید. زنی که در آشنایی با مردان پیشقدم شده و گاه و بیگاه "مردی را" با خودش به خانه میبرد و "دوپیک ودکای خنک" یا "یک لیوان ویسکی" سرکشیده و "سیگار پشت سیگار" میکشد. راوی از بیان تمناهایش ابایی ندارد و قیود جامعه جلودارش نمیشوند که او مردها را "بلند" نکند و در خانه خالی اشتراکی سهیم نگردد. او زنیاست که از "چموشی، نافرمانی و خلافکاری" لذت میبرد و تار و پود وجودش با "دروغ بافتن" عجیناست. "مریم" اختیار بدن خود را بهدست گرفته و اوست که مردان را انتخاب میکند.
ماشالله آجودانی «کدام عشق آباد»
کابوس يک انقلاب اسلامی شده ... در دو دهه اخير، در آميختن ساختار واقعيت با ساختار رؤيا و برهم زدن عمدی نظم و توالی زمان و مکان در داستان ، بجا و نابجا – و بيشتر نابجا – يکی از شگردهای مسلط داستان نويسی معاصر ما شده است. بخش بسيار مهمی از پيچيدگی های تصنعی و نامفهوم بودن دور و دراز داستان ها، در داستان نويسی امروز، از کاربرد نابجا و دل بخواه همين شگرد مسلط مايه می گيرد.
اما " کدام عشق آباد " ، به رغم اشتباه های چاپی چشم آزار، يکی از نمونه های موفق و خوب و به يادماندنی داستان نويسی امروز است که جوهر واقعيت يک قرن تاريخ تجدد در ايران و تناقض عميق چنين تجددی را، در ساختار واقعيت داستان، برملا کرده است. بی آنکه شعاری داده شود و يا از ديدگاه خاص سياسی و ايدئولوژيک به واقعيت نگريسته گردد.
رضا اغنمیایرانیان و اندیشه تجدد بررسی کتاب درباره تجدد واندیشه های نوخواهی که به روایتی تقریبا از یکصد و پنجاه سال پیش به ایران راه پیدا کرده سخن بسیاررفته است . مقاله ها و کتاب های زیادی نوشته شده که به علت حساسیت موضوع هنوز ازعمده ترین مباحث رایج در کانون های فرهنگی و پژوهشی ست. به ویژه بعد از انقلاب سال 57 که در اوان نوزائی جمهوری در ایران با پسوند اسلامی، پیام اصلی ش ازپرده بیرون افتاد. طولی نکشید که هواداران رجعت تلاش همه جانبه ای برای محو آثار تجدد آغاز کردند. تعطیلی دانشگاه های سراسری کشوربه بهانه انقلاب فرهنگی نخستین هدف بود که درنهایت از محدوده حرف و حدیث فراترنرفت. تضعیف دانشگاه ها و تقویت حوزه های علمیه مذهبی نیز با ادغام حوزه و دانشگاه عقب نشینی محترمانه ای بود که برنامه ریزان ضعف خود را اعلام کردند.
سيروس"قاسم" سيفجهان را مهربان میخواهيد؟!
بسپاريدش به دست بانوانی مهربان! "بيستمين هنگام" مهربانو، سوراخ کليد را ازسالها پيش کشف کرده بود و ازطريق همان سوراخ کليد بود که فهميده بود، دکترعلفی و حاجيه بانو، پدرو مادر واقعی او نيستند، بلکه پدر و مادر واقعی او، عارفیهائی بودهاند که به دليل چون و چرا کردنهاشان، سرشان را برباد داده بودند. بعدها، همان سوراخ کليد به او نشان داده بود که دکترعلفی، حاجيه بانو، شيخ علی، صولت، اژدری و........حتی، چهارقولوها، همانی نيستند که در بيرون مینمايند ! و درطول همهی آن سالها، هرچه بيشتر، چشم بر سوراخ کليد گذاشته بود، رازهای بيشتری براو آشکارشده بود تا ...
رسول کمالگلبرگ باران به صخره های غمگین
و دریای خاموش
فکر می کنم
به انبوهی ی سکوت
در گیسوان نیمه سبز جنگل
حسن حسامآه... عشق من رعنای ِسرخ جامه ،
گُلبانگ ِانقلاب !
با گام های ِظفرمند ،
ازراه می رسی ؟
تاکودکان ِکار
بی کارشوند ،
وپشت نیمکت های مدرسه بنشینند ،
تاریخ را ورق بزنند؟
اسد سیفیک تجربه و ابعاد فاجعه اینکه چرا به همین آسانی بیش از چهار درصد از جمعیت جهان را که انسانهایی هستند در شمار دگرباشان جنسی، نادیده میگیریم، علت چه چیز میتواند باشد، جز اینکه بر موضوع هنوز آگاه نیستیم. به ظاهر پنداری لطف میکنیم این عده را دیگر بیمار محسوب نمیداریم. در باطن و در واقع اما هیچ حقی از آزادی برای آنان به رسمیت نمیشناسیم. راه دور نرویم، در میان سایتها، برنامههای رادیویی و تلویزیونی، نشریات و رسانههای گروههای سیاسی و غیرسیاسی ایرانی، آیا جایی سراغ دارید که از حقوق این افراد دفاع میکند، از آنان و خواستهایشان مینویسد؟
پویان سلطانپور مروری بر آثار ، سیروس سیف مجموعه کارهای او در حقیقت کالبد شکافی تاریخ ایران است ، به ویژه پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷. او در این آثار تلاش کرده است با نگاهی چند بعدی به انقلاب بنگرد و آنرا تشریح کند. در حقیقت این نوع وقایع نگاری ـ نه خوشبین، نه بدبین ـ بلکه واقع بینی است که نه ایدئولوژیک است و نه قومی و نه قبیله ای و نه مذهبی و غیره . بلکه نویسنده تلاش میکند با نگاهی باز و روشن، تنها حقیقت را بگوید. همچون چیستانی یا جدولی که خواننده را بر آن میدارد تا با نمادهای تاریخی و شخصیتهایی که دارد ، جاهای خالی جدول را پر کند.
ا. رحمانسینه خونین بهمن به یادِ سیاهکل و آن عاشقان شرزه در سایه سارِ انبوه درختان
و چشمان عقابی در کهکشان
یادمانِ عطش آلودِ
گامهایتان ،
در سینه یِ خونین بهمن
می ماند ،
طاهره بارئیعشق و خشم و اشگ گاهی خشم
همان عشق است
که فریاد میزند این بار، و فریاد میزند اینجا
بی آنکه آینه ای
دست پیش ببرد
بنماید زشت فامی ِ رخسارش را
مسعود دلیجانی باوری نا موزون در باور چه کس می گنجید،
که دروغ بود، دروغ
که زیر چتر اعتماد نطفه می بست
تا چند صباحی بر فراز بنشیند
در آندم که خیابان ها سرا پا آتش بود
و مردم، موج ناگزیر مردم
خدامراد فولادی خطابیه هایی به بازماند ِگان ِ تویله ی اوژیاس
دور شده ام
از فهم ِ زنگوله و
هی هی ِ بی وقت ِ چوپان
( گله نسبت ِ دوری دارد
با تبار ِ کنونی ِ من)
این بالا
با مهره ی ستاره ها
فکر ِ پیر ِ آسمان را
مات می کنم.
مجید صدقیزندگی و جنگ یک فیلم خوب می تواند تنها منحصربه یک ژانرخاص نباشد . (۱۹۱۷) ساخته ی سام مندس فیلمساز ۵۴ ساله انگلیسی درظاهر یک درام جنگی درباره ی جنگ جهانی اول است که علاوه بر وحشت و خشونت ذاتی جنگ ,به از خودگذشتگی, فداکاری و درمجموع انساندوستی اشاره میکند . یک داستان عالی ( فیلمنامه را کارگردان با همکاری کریستی ویلسن- کایرنس نوشت که نامزد دریافت اسکاربهترین فیلمنامه است ) و به علاوه مندس با بهره گیری ازتوانایی های راجردیاکینز( مدیرفیلمبرداری ) فیلمش را به لحاظ فنی تا حد یک شاهکار سینمایی ارتقاء داده است .
محمد احمدیان(امان)عشق که باشد
عشق که باشد
لازم نیست تو ضعف نداشته باشی
لازم نیست تو عیب نداشته باشی
لازم نیست ما با هم مرافعه نکنیم
لازم نیست هر گوشه خانه مطلوب من باشد
رضا اغنمینقد وبررسی رمان «مرز (رمان)» ازسختی راهپیمایی در کوهستان ها درشب سیاه، سرد سوزان وگذشتن از تپه ماهورها در بیراهه های ناهموار بین ایران و ترکیه، و مخفی شدن سه ساعته در خندقی شیب دار با دو مترگودی، تابش نور ماشین آشنا، به بالاسرخندق نشینان ونشستن درماشین که هرلحظه خطرچپه شدن ونفله شدن می رفت، سایه ی شوم مرگ در بالاسرشان بیم و هراس نابودی را بردل ها افکنده بود سخن رفته، که خواننده را سخت پریشان می کند.
تقی گیلانی مادی نمره بیست! نمادی برای یک عشق! روایت ”شیرین“ از شروع زندگی چند ماهه اش در یک خانه تیمی صرفاً روایتی نیست برای اینکه امروز بعد از گذشت چندین دهه به قضاوت آن بنشینیم. اگر خواسته باشی با قدرت، گذران آن و منافع اش در افتی، باید انتظار آنرا داشته باشی که با جنایتکارترین موجودات روبرو شوی که برای نابودی ات هیچ تردیدی به خود راه نخواهند داد. و اینهمه برای ذهن دختر جوانی مثل ”شیرین“، آنچنان پیچیده و پردلهره هست که خواننده را نیز با خود به همراهی می کشاند.
علی اصغر راشدانریشه کن شده بعدازاین همه مدت ازایران تلفن زدی که به درددلام گوش بسپری؟ دلت خیلی گرفته ومیخوای یه ساعتی باهات گپ بزنم که وازشه؟پس من چی که پونزده شونزده ساله کم مونده تواین ولایت غربت دلم بترکه ؟ شوهرم منوباخودش ازخونه وکاشونه ویارودیاری که توش روخشت افتاده بودم، ورداشت وتواینجاهاتارم کرد.
محمد بینش (م ــ زیبا روز )دیدار معنوی مثنوی
غارتگران ایمان (۳) مولانا در گرماگرم بیان حکایت، پند و اندرزهای خود را در قالب ابیاتی با مضامین دیگر ولی در ارتباط معنایی با محور داستان به خواننده مثنوی می رساند . مثلا در ادامۀ ابیات مربوط به پیروی نصاری از وزیر بدنهاد، از وسوسۀ نفس امّاره که درون هر یک از آدمیان فعال ست ، سخن سر می دهد . یار در غار تن ،کنار آن هاست،ولی تاریکی شهوات و تو همات چنان دیده ها را پوشانده که جایی را نمی بینند .
طاهره بارئیخالی از خانۀ پلنگ و نور روز زیبائی ست شاید
شمع زیبائی بی شک می سوزد
تیغ زیبائی، شاید از خورشید،
می تراشد سنگ دیوار را
بهمن پارسا زوزه های گرگی علیل سه گاه نیست این ،
یا چار گاه!
این بیگاه،
زوزه های گرگی است علیل ،
در لباس ِ روباه!
پیر دهوس چرااهدای جایزه ِ نوبلِ ادبیات۲۰۱۹ به پتر هاندکه، جنجالی شد ترجمه از : علی شبان اهدای جایزه ِ نوبل ادبیاتِ سالِ ۲۰۱۹ به پتر هاندکه «۱»، نویسنده، شاعر،مترجم و نمایشنامه نویسِ اطریشی ، موجی از مخالفت ها را نسبت به انتخاب وی به داشتنِ این جایزه ی معتبرِ جهانی، بر انگیخت. بویژه اینکه پس از رسوائی بزرگ بر سر ماجرای ژان کلود آرنو، کارگردانِ و همسرش کاتارینا فروستنسون یکی از اعضای کمیتهِ داوریِ جایزه نوبلِ ادبیات، سالِ پیش این جایزه به کسی تعلق نگرفت و بهمین دلیل بطورِ استثنائی جایزهِ سالهای ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹، امسال به شکل همزمان اعلام شد.
ناصر رحیمخانیبه یاد دوست ، علی سیاووشی همراه شعری از روشنک در آستانه ی اولین سالگرد درگذشت علی سیاووشی(لاله جینی) مترجم و منقّد هنری ،یادش را گرامی می داریم.
علی سیاووشی از اندیشیدن هراس نداشت . معنای زندگی را می دانست و با مفهوم زندگانی زندگی کرد.
می دانست در زندگی زخم هائی هست که درمان پذیر نیستند.
معنا و مفهوم دوستی در ویژگی های اخلاقی، روشن اندیشی ها، سلوک و همدلی های او متبلور بود.
علی رضا جباریدراین شبان غمفزا در این شبان غمفزا،
که از نهیب این ددان،
درآسمان تیره فام مرز و بوم ما،
پرنده پر نمی زند؛
بهروز داودیشب نامه می پاشم از درون
سردار را می برند
نه بر سرِ دار
که
بر سرِ دستها
رضا مقصدی ....زیرا که از تبارِ دروغید از بامدادِ تازه ، سخن گفتید؟
باور نمی کنند-
دلبستگانِ خنده ی خورشید.
در صبحِ تان ، سیاهیِ خوف انگیز.
در ظهرتان ، تلاوتِ تاریکی.
در شام ِ تان، تباهی ِ بیداد ست.
|