روز زیبائی ست شاید
شمع زیبائی بی شک می سوزد
تیغ زیبائی، شاید از خورشید،
می تراشد سنگ دیوار را
در این سفینه
که خانه نیست
اردکی در آب شاید،
بادبادکی، حبابی، بادبانی
فکر صحرا، پلنگ، سرزمین حارّه
رعشه افکنده است
عقربۀ رادار را
آیا برای شکار آمده ایم
یا شکار شدن؟
یا فیلم برداریم، عکاسیم، خبرنگار؟
برای مخابره تصویر
به پایگاه ستاره ها؟
شاید برای نشستن پیش پنجره
پشت شیشه ها
بیمناک از غلظت سرزمین سایه ها
حتما برای تصویر شدن نیآمده ایم
خورده شدن
توسط قابها و تمثالها
روزی که میتواند زیبا باشد
پلنگی، پوستش خیسانده در نور شمع
شعله ور می خرامد
زیر آفتابی
مثل شیشه ها ، سرد
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد