logo





تقی گیلانی

مادی نمره بیست! نمادی برای یک عشق!

يکشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۸ - ۱۹ ژانويه ۲۰۲۰

از همان اولین کلمات کتاب با ”شیرین“ به قعر ابهام و دلهره و ناشناخته پای می گذاری. دختری حدود بیست ساله کنار مردی نشسته که تنها شناسه­ اش، نامی مستعار است و بس. او، که حتی زیر شکنجه های هولناک یک مشت جنایتکار نیز لب از لب نخواهد گشود، طبعاً در کنار این دختر بیست ساله که برای شروع یک زندگی مخفی و راه اندازی یک خانه تیمی به سوی اصفهان می رود، کلمه ای بر زبان نخواهد راند. حتی لهجه و زبانش و تُن صدایش نیز اثر و نشانه ای در ذهن دختر بجای نخواهد گذاشت. او فقط مرد است و نامش ”بهمن“ است. او، اگرچه میداند درون دختر چه غوغایی برپاست اما خود را به خواب میزند و یا شاید بعد از یک روز طولانی بهترین انتخاب همانا استفاده از سکوت و استراحتی باشد در فاصله دو شهر و آنگاه ادامه کاری که در پیش روی دارند.

روایت ”شیرین“ از شروع زندگی چند ماهه­ اش در یک خانه تیمی صرفاً روایتی نیست برای اینکه امروز بعد از گذشت چندین دهه به قضاوت آن بنشینیم. اگر خواسته باشی با قدرت، گذران آن و منافع­ اش در افتی، باید انتظار آنرا داشته باشی که با جنایتکارترین موجودات روبرو شوی که برای نابودی ات هیچ تردیدی به خود راه نخواهند داد. و اینهمه برای ذهن دختر جوانی مثل ”شیرین“، آنچنان پیچیده و پردلهره هست که خواننده را نیز با خود به همراهی می کشاند.

در راه مبارزه اگر صرفاً برای حرکات شوآف و نمایشی وارد صحنه نشده باشی و قصد آن داشته باشی تا با کار گروهی و اهداف خاص سیاسی پیش بروی، بار سنگینی بر دوش خود حس خواهی کرد. کوچکترین حرکتی که بتواند روند حیات روزمره و بظاهر عادی تو را زیر سوال ببرد یا تردید برانگیز باشد، قادر خواهد بود به مرگی دردناک منجر شود؛ مرگی برای تو و یا برای عزیزترین افرادی که در کنار تو و در راهی مشترک گام بر میدارند.

به روایت بر گردیم: ”شیرین“ ما را با ”نیما“ آشنا میکند. به خانه تیمی می برد، همراه آنها خانه را برای یک زندگی محدود و محقر آماده می کنیم. بعد از ضرباتی که به یاران دیگر و رهبری سازمان وارد شده، مهمترین وظیفه­ ای که بر دوش آنان قرار دارد همانا حفظ خود و جریان زندگی است تا در شرائطی دیگر و بازسازی حلقه­ های مفقوده بتوان کار مبارزاتی و سیاسی را آنگونه که خود درک می کردند، پیش ببرند.

تا جلوی در خانه، آن دو نقش زن و شوهر جوانی را دارند؛ اما با ورود به خانه، این بار را بر زمین میگذارند و نفسی می کشند. مشکل بعدی اما بعد از ورود به خانه شکل می گیرد؛ آنها باید نقش مبارز، چریک، و بطور کلی کسی را بازی کنند که قرار هست با کار آنها، پایه­ های یک رژیم بشدت نظامی و وابسته و مورد حمایت و مدیریت دهها هزار مستشار نظامی و غیره سست گشته تا اینبار همراه مردم قادر باشند آنانرا از پای در آورند. ساکنین خانه تیمی مجاز نیستند درباره رفقای پیشین خود، زندگی شخصی، آرزوها، امیال و بطور کلی اثر و نشانه ­ای از موجودیت فردی سخنی بر زبان آورند. خطر، تا سلول های بیرونی پوست تن شان با آنها همراه و نزدیک است و آنها، لحظه ­ای مجاز نیستند آنرا نادیده بگیرند. نقش دوم شان درست از جلوی در خانه تیمی و با ورود به خانه شروع میشود؛ خوددار بودن و خودسانسوری و حفاظت از همه اطلاعاتی که دانستن آن توسط افراد دیگر میتواند زیر شکنجه های هولناک افشاء گشته و عامل دستگیری و ضربه جدیدی باشند.

پس از آن، ما با هزارتوی دیگری درگیر می شویم؛ اگر چه در خیابان و محله و اینجا و آنجا ”شیرین“ و ”نیما“ را در نقش زن و شوهر می شناسیم، اما آن دو خود آگاه هستند که چنین نسبتی واقعیت بیرونی ندارد، پس در محدوده خانه باید در نقش و شخصیت دیگری فرو رفته آنرا ایفا کنند؛ نقش دو رفیق، دو چریک، که باید طبق برنامه­ های خاصی گذران روزمره خودشان را پیش ببرند؛ خواندن کتابهائی که برایشان تعیین میشود، تزئین و آماده کردن برخی اتاق­ها برای کارهایی غیرمعمول و غیر متعارف. و در کنار همه اینها، باید جنسیت خود، جوانی و فراز و فرودهای حسی که در جانشان شکل می گیرد، همه و همه را بگونه­ ای برای خود حل کنند و یا زیر مهار مطلق نگهدارند.

آیا در این کار، در این نقش ­های چندلایه قادر به پیشبرد دقیق امور هستند؟ ”شیرین“ به ما می فهماند که او قهرمان نیست. کارش صرفاً انعکاس آن فراز و فرودها و آن لحظات ویژه روحی و درونی است که می باید توسط خواننده احساس گردد!

وقتی سازمان به فکر شکل دهی خانه­ های تیمی و حوزه­ های سیاسی/نظامی و زندگی بیرون از روند عادی گذران اجتماعی بود، مهمترین مسئله خود را حفظ تیم­ها و پیشبرد عملیات بدون کمترین ضربات قرار داده بود. یکی از رفقای چریک قدیمی سازمان به من میگوید: ما زنان در بهترین حالت تنها برای توجیه خانه­ های تیمی به کار گرفته میشدیم و بس. هیچ درک روشن و مشخصی از زن بودن ما و بطور کلی معضلاتی که ممکن بود پیش بیاید در نظر گرفته نمیشد. نه درک و برداشت سیاسی ما، نه تحول ذهنی در ما، نه میزان وابستگی مان به گذرانی که پیشتر از پذیرش زندگی در خانه ­های تیمی داشتیم و بطور کلی، اینکه چقدر در بریدن از معیارهای متعارف زندگی اجتماعی ثابت قدم بوده ایم.

خانه ­ای که با ورود ”شیرین“ و ”نیما“ و پس از آن با حضور فردی دیگر مفهوم مشخص یک خانه تیمی را به خود گرفت، میتوانست تنها یکی از چندین و چند خانه­ دیگری باشد که هر کدام از آنها همچون جزایر مجزا از یکدیگر وجود و به زندگی خود ادامه میدادند. بنیانگذاران اولیه سازمان اساساً قادر نبودند غیر از موضوعات امنیتی به بروز مسائلی بیاندیشند که در چشم اندازهای آتی با آنها روبرو خواهند شد. همه این خانه­ های تیمی به اختیار خودشان گذاشته می شدند و عموماً بدون تدقیق یک تعریف مشخص، روابط شان را پیش می بردند.

حال دختر و پسری جوان در کنار فشارهای سنگین ناشی از نقش های متفاوتی که ایفا می کنند همزمان با فشارهای دیگری روبرو هستند که دقیقاً روح و جانشان را نشانه گرفته. آنها جوانانی هستند که در مناسبات عادی جامعه چه بسا براحتی میتوانند با هم ارتباط بگیرند. ”شیرین“ با توجه به وضعیت خانوادگی، محیط اجتماعی، محل کار و زندگی و ارتباطات دانشجوئی و غیره، این فضا را بخوبی میشناسد. پیشتر از این نیز براحتی قادر شده بود برای بیرون کشیدن فرد دیگری حتی با تغییرات ظاهری معینی او را از کلانتری نجات دهد. حال با احساسات و عواطف جوانی شهرستانی بنام ”نیما“ روبروست که به دنیای شعر و موسیقی و زیبائی­ های زندگی علاقه دارد؛ مردی جوان که برای بروز احساسات واقعی خود هیچ مانعی را نمی پذیرد و حتی بنحوی از انحاء ملزومات ناشی از زندگی در خانه تیمی را نیز رعایت نمی کند!

”شیرین“ با یادآوری خاطرات معینی از گذشته، ما را با معضلاتی چند از زندگی خانه­ های تیمی آشنا می کند؛ اگرچه خود نیز این تجربه ­ها را از یاران دیگری شنیده و حال نیز میباید همچون تجربه ­ای زنده آنرا دنبال نماید. او بعنوان یک دختر تهرانی در حلقه ای از مهر و محبت همسایگان قرار میگیرد. آنها تا آنجائی که توان دارند به او کمک می کنند چرا که او را غریبه­ ای میان خود میدانند و تلاش می کنند تا غمخوار او باشند و حس بیگانگی را از او دور نمایند. برایش گل می آورند، غذا می آورند و بطور کلی سعی می کنند تا آنجائی که می توانند او را با گذران روزمره خودشان سرگرم کرده به جمع خودشان وارد کنند. ”شیرین“ علیرغم پذیرش این نمایشنامه بدون متن، گاهاً از ایفای این نقش دوری می کند. دلش میخواهد در خانه بماند و به معضل دیگری پاسخ گوید؛ توجه مستقیم ”نیما“ به خود و توجه غیرمستقیم فردی دیگر به مثابه مسئول تیم. در کنار همه آنها دلش میخواهد در نگاه و نمایش و اجرای وظایفش بعنوان یک چریک که تصورات مبهمی از آنان دارد، تأثیر خوبی از خود بجای بگذارد.

وقتی به کل این ماجرا از فاصله ­ای دورتر و از بالا نگاه می کنم، این تصور تداعی میشود که انگار اینها جوانانی هستند غرق در دنیای توهمات خود. حال آنکه در تمام این مدت بخاطر ضربات هولناک و همه جانبه ای که نیروهای امنیتی به مرکزیت سازمان و بسیاری از شاخه های مناطق مختلف وارد کرده، و بخاطر تصویر ناروشنی که از پلیس و نیروهای امنیتی و کارکرد آنها در اختیارشان بوده، عملاً دست به هیچ کاری نمی زنند. در این مدت هیچ عملیات مشخصی چه سیاسی و یا احیاناً نظامی انجام نداده اند. حتی برای خود خانه­ ای فردی و مجزا نیز تهیه نکرده ­اند. اگرچه برنامه هائی برای تغییر در این وضعیت در پیش روی خود قرار داده اند.

غرق شدن در نقش های چندلایه بدون آنکه هیچ متن از پیش تنظیم شده ­ای پیش رویت باشد و همه آنها به دیالوگ ­هائی تکیه زند که فی­ البداهه به ذهن افراد می رسد و یا با آن روبرو میشوی، میتواند کل روند را با مشکلات عدیده ای روبرو کند. آنها در دنیائی از نقش های چندلایه غرق شده اند. حتی از ابراز عشق و علاقه به یکدیگر نیز پرهیز می کنند. آنها مجبورند در این بخش نیز نقش ایفا کنند. حتی زمان هائی که تن و جانشان اختیار و اراده آنها را نقض میکند و چشم ­ها و گرمای وجود زبان دیگری را بکار میگیرد.

با اینهمه لحظاتی وجود دارد که آنها از همه نقش ­های ناشی از زمان و مکان دور میشوند. وقتی ”شیرین“ و ”نیما“ سوار بر موتور به شناسائی شهر میروند؛ تمام این نقش ها را رها می کنند؛ ”شیرین“ دستش را دور کمر ”نیما“ حلقه میزند و خود را تماماً به گشت و گذاری عاشقانه می سپارد؛ با هم آش می خورند؛ نقش زن و شوهر را با کمال میل ایفا می کنند؛ از نانوائی نان می خرند و سعی می کنند علیرغم نامهایی که ”مادی“ های شهر دارند آنها را با ذوق و سلیقه­ ناشی از کشش خود به هم شناسائی کرده و به آنها نمره بدهند.

مادی نمره بیست، تنها بخش نجات یافته زندگی این دو و آن خانه تیمی از همه وجوه نقش آفرینی های چند لایه آنان است.
روایت ”شیرین“ از گذران چندین و چند ماهه اش، با تصمیم تفکیک اعضاء خانه به پایان می رسد و آن بخش خاصی که نشانه اصلی و حقیقی زندگی در خانه تیمی بود، متأسفانه فرصت بروز نمی یابد. آنها حتی یکبار هم یکدیگر را نبوسیده ­اند!

کلمات نوشته شده در کتاب به پایان می رسند اگرچه در ذهنم فکر و تصوری از ”نیما“ و ”شیرین“ کماکان حیات داشته و زندگی می کند. تصوری مبهم از دختران و زنانی که خواسته باشند در وانفسای زندگی امروز جامعه ما به چنین راه و گذاری وارد شوند. علیرغم توهم ناشی از امکانات و آزادی ها و حضور شبکه های اجتماعی و غیره، ورود به این عرصه و پیوستن به مبارزه سخت ­تر و دلهره ناشی از حضور زنان و دختران بریده از روند متعارف خانوادگی، کار و زندگی روزمره عمیق­ تر خواهد بود. پسرفت ناشی از چندین دهه حضور حماقت و جرم و جنایت و بی فرهنگی توسط دست اندرکاران جمهوری اسلامی که بر اریکه قدرت تکیه زده اند طبعاً گذران زنان و دختران جوان در خانه­ های تیمی (تیم­های سیاسی) را دشوارتر و چه بسا ناممکن خواهد کرد.

اقدام چریک­ها برای نادیده گرفتن تفکیک جنسیتی برای مبارزه در آن دوره زمانی امری پیشرفته و بجای خود رهائی بخش بود. هرچند وانهادن بازیگران این بخش از تاریخ جنبش سیاسی در سرزمین ما به خود و بدون هیچ متن و توضیح مشخص از وجوه مختلف روابط شخصی و اجتماعی، عامل بروز معضلات متعددی گشته و به وضعیتی منجر شد که آنها مجبورمی شدند یکی از مهمترین خصیصه انسانی خود یعنی کشش و عشق و عاطفه نسبت به یکدیگر را نفی و حتی سرکوب کنند.
اگرچه قرار ”نیما“ و ”شیرین“ در کنار مادی نمره بیست اجرا نشد؛ ما اما منتظر میمانیم تا ”شیرین“ باز هم برایمان از گذرانی بنویسد که در نوع خود منحصر بفرد بود و بسیار خواندنی! گذرانی که دنیای درونی بازیگران خانه تیمی را در برابر ما قرار داده بود. امیدوارم انتشار کتاب مریم عزیز مشوق رفقای مرد و زنی باشد که درخانه­ های تیمی بسر بردند و با فراز و فرودهای خاص و تلاطمات روحی و عاطفی معینی برخورد داشته اند؛ دست به قلم برده به سهم خود وجوه دیگری از این دوره زندگی مبارزین جامعه ما را به رشته تحریر درآورند.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد