بابك تابان تماشایی ترین شادی تماشایی ترین شادی:
غروبِ عصرِ جلّادی
شروعِ فصلِ آبادی
طلوعِ صبحِ آزادی
رضا مقصدیيادِ عاشقان امشب از زبانه های آتشم
امشب اين دلِ تپنده ی به خون نشسته ام
يادِ عاشقانِ سالهای سر بلندِ دور را
نغمه ای، دوباره ساز کرد.
علی اصغر راشداناهالی خانه پدری (۴) « احمد موش!این کاراروبایدامروزتموم کنی. اگه یکیشونیمه کاره بگذاری، دندونای پیش اومده تومی فرستم سرجاشون! »
« تاحالاکدوم کاروتموم نکرده ونیمه کاره ولش کرده م که کارای امروزدومیش باشه! »
« بیخودنخندودندونای موشی تونندازبیرون! خیال ورت نداره که شوخی میکنم، دوست دارم غروب تموم کاراانجام نشده باشه، تاخنده روتودهنت زندونی کنم، بزمچه هرچی بهش میگم بیخودی نیشاشوواسم میندازه بیرون! »
شارل بودلر دو خواهران برگردان از مانی این دو خواهر، مرگ و عیاشی، رئوف و خوشدلند
پُرسَخی در بوسه دادن، از سلامت بهره مند
پاره پوره رختِ تن از زحمتِ بی وقفه شان
زاده نوزادی نشد هرگز ز بطنِ بِکرشان
شهاب طاهرزادهخشم مردم خشم و زجر مردم ندارد پایانی
ابر سیاه برود تا بگیرد سامانی
گل کودک بود وفریاد نداشت
غنچهءگل وا شد نرود به آسانی
نیلوفر شیدمهرمیلاد میلادی دیگر
میخواهم همه کاج
با بردباری چوب
که هجر را تاب بیاورد
و با میوهای شبیه خویش
که برف پشتِ برف و تموزی پسِ تموزی دیگر را
مهستی شاهرخیامانوئل، بابا نوئل نیست امانوئل، بابا نوئل نیست
او رئیس جمهور ثروتمندان است
رئیس جمهور بانکداران، رئیس جمهور قدرتمندان
رئیس جمهور خوش شانس ها، رئیس جمهور پولدارها
امانوئل مانند مانوئل عُنُق نیست، خوشرو است و مدام لبخند می زند.
مسعود مولازادهکی ما را داد به باخت نقد ویررسی کتاب داستانی ست خواندنی که در میان ایل بختیاری ازساکنان کهن و قدیمی درجنوب کشور می گذرد. داستان ازدزدی سه گوسفند توسط جعفرقلی، تراب و هیبت که یکی را کباب کرده خورده اند و دو دیگررا قورمه کرده اند آغاز شده است. با آمدن تفنگچی ها، جعفرقلی را نزد صاحب مال برند.
اسد سیفزوال کلنل؛ شیپورِ شکستِ انقلاب رمان در شبی از شبهای زمستان آغاز میشود و در یک شب تیره و بارانی نیز پایان مییابد. جز چند صفحهی پایانی آن، تمامی آن در یک شب میگذرد. در سراسر رمان، جز شب پایانی، باران یکسر و بیوقفه میبارد. در این شب، "صدایی نبود جز ضربههای پیدرپی باران بر سقف شیروانی پوسیده". راوی میگوید که "در طول زندگیام فقط یکبار پشت بام را در آفتاب دیدهام". و آن نیز به زمان جوانیاش بازمیگردد. او حال پیر و شکسته شده است. در میان مردم کلنل شهرت دارد؛ هم به این علت که افسر ارتش بوده و هم به سبب طرفداری از کلنل محمدتقیخان پسیان که به جان دوستش دارد و عکس بزرگی از او را آذینِ اتاق پذیراییاش کرده است.
دکتر عارف پژمانشب یلدا و خاطرهء گل، که دود شد! شب یلدا که به رخ آب زنی،پاور چین
عکس و آیینه، زدیوار، بیفتد پائین
واپسین آتش سیگارتو، خاموش شود
برف از پنجره ، مهمان بر ودوش شود
علی اصغر راشداناهالی خانه پدری (۳) مدتی توشهر پرسه زدندو دنبال کارگشتند. اکبرگبری توچاپخانه وانتشاراتی یکی از دوستهای پدرش، مشغول شد. احمدموش که خط ربط خوبی داشت وتعطیلی های تابستانیش راتویک بنگاه معاملات بلندشهرکار می کرد، تو همان بنگاه به کارگرفته شد. رمضون بیغوش تمام شهررازیرپاگذاشت وکارباب دندانش راپیدانکرد. غروب خسته و ازپادرآمده طرف خانه که برمی گشت،
ا. رحماندر دلِ هزاران اُمید می سوزم
تب دارم بی خیال
جهان هم تب دارد
بگذار تبخال این پوسته
باز متورم شود
که این همه عفونت را
در خود جای داده،
محمد بینش (م ــ زیبا روز )نرد یار* گفت آن معشوقِ گرم ِ کام کار:
"سجده را بی خویشتن بر من گزار!"
گفتمش :"تا من نباشم،چون کنم
یادمان ِ دل ستانت، بنده وار؟"
رضا اغنمیدانایی و فردیت
(نامه هایی از فلسفه ی قرن بیستم آلمان) نقد ویررسی کتاب مترجم که از پیروان فلسفه وسال هاست درکسب معرفت این رشته با دود چراغ درانباشت ذهنی خود تلاش می کند، اخیرا با ترجمه نامه های فلاسفه قرن گذشته ی آلمان، کارجالبی انجام داده که برای شاگردان فلسفه فارسی زبانان وعلاقمندان این دانش خدمت بزرگی ست که پیشاپیش جای سپاس دارد.
پیشگفتار را ازقول (شندلباخ) فیلسوف کلاسیک مدرنیته درباره کانت Kante شروع می کند وازمقام علمی وآثار او که :
«آثارکانت اززمان انقلاب فلسفی که سرچشمه اش درقرن نوزدهم است. بیش از آثار دیگران زنده مانده و همواره به اثبات رسانده که پیشتاز است».
محمد احمدیان(امان)بارها من مرده ام
بارها
یاد کودکی،
که بودم
ا. رحمانگودالها پُر شدند؛ شاید پشت دیوار ماندم
شاید زمهریرِ زمستانی
پشت درِ بستهِ قهوه خانه شیرپلا
منجمد شدم
شاید در خیابان،
به تیرِ غیب گرفتار آمدم
علی اصغر راشداناهالی خانه پدری (۲)
صبح تو بلنداطاق پشتش رارو مخده تکیه داده بود. ننه بچه ها که حالا شده بود ملاباجی و ضعیفه تمام عیار، کنارش نشسته بود وآیت الکرسی می خواند و به اطراف فوت می کرد. مرد جوانک هارا صدا کرد و رودرروی خود، رو کف اطاق به صف نشاند و گفت:
« کلی کله خالی و ضعیفه پاشیکسته رو راضی کرده م. ازامروز دیگه مفتخوری قدغنه، همه بایس برین دنبال پیداکردن کار و روزی خودتون. »
شهاب طاهرزادهتو و اینهمه ادعا تو ادعا میکنی
تمام کشور
به فرمان توست
گل سرخ هم
بدون فرمان تو
نمی شکفد؟
ح. ریاحیآواز تبعید (نقد فیلم) خاکسار در فیلم ارزشمند و زیبایی که تلویزیون هلند به کارگردانی جان آلبرت جنسن از او ساخته، سعی می کند حقایق بسیاری را در باره خود و فضای سیاسی ایران و زندگی در تبعید با مسئولیت و تعهد یک روشنفکر آگاه به موقعیت خود بازگو کند. از وضعیت خانوادگی خود،کارگر بودن پدرش و موقعیت کارگران محل سکونتش که اساساً روستائیانی هستند که به شهر مهاجرت کرده اند، صحبت میکند: از دستگیریها و شکنجه ها با شلاق، شوک برقی و خواباندن روی آپولو، کلاه آهنی بر روی سر....
اجرای زنده ترانه جغد جنگ از فرامرز اصلانی از رضا علامه زاده
در دانشگاه استنفورد
فرخ ازبرىگُل سرخ من مثل يك زمزمه رود به هنگام غروب
تو سرآغاز شكوفائى باغ و چمنى
در و ديوار دلم پُر شده از عكس رخت
تو هوادار همه درد دل و بغض منى
س. سیفینامگذاری آرمانی فرزندان، در ایران معاصر طی هفتاد سال اخیر هر روز بیش از پیش مطالبات قومی بین اقوام ایرانی فزونی میگیرد. مردم ضمن اتحاد عمل با هم برای رهایی از بند حکومتهای فردی، بر ویژگیهای قومی و فردی خویش نیز تأکید میورزند. آنان آگاهانه از همین حالا بر جایگاه قومی خود در نظمی امروزی پای میفشارند. به طبع با چنین رویکردی اتحاد و همگرایی گروههای قومی نیز در ایران فزونی میگیرد. تنوع قومی به طبع تنوع فرهنگی و سیاسی را نیز با خود به همراه خود داشت. اکنون بر بستر آموزههایی از این دست نامهای منطقهای و قومی نیز در ایران رشد یافته است. نامهایی که چهبسا اقوام ایرانی در بهرهگیری از آنها اصرار میورزند و ضمن همگرایی و همافزایی فرهنگی، خودشان را صمیمانه و دوستانه به همدیگر میباورانند.
محمّد رضا فشاهی « والس اندوهگین» اسکار نِدبال *-** به ه.ا. سایه در دور دست دور ژرفای لاژورد شعر جهان بود
در دوردست دور معنای شعر سبز زمان بود آری اما
غواص شعر ناب و گیله مرد سترگ غزل که در مهرگان روح خویش بود
آهنگ مست بردگان جهان رابه آواز خوانده بود
امواج رود سرخ قرن را به دریا سپرده بود.
خالد بایزیدی(دلیر)چهار شعر به استقبال روز دانشجو روزدانشجو روز یاران بود
روزخورشید با اندوه بی قراران بود
روز رهایی از اسارت
روزمبارزه و مقاومت
روز شکستن قفل وزنجیر
|