محسن حکیمی کمونیسم مارکس فصل دوم: پراکسیسی که هنوز در اسارت فلسفه است، و تفسیر متفاوت آلتوسر از فلسفۀ طبیعتِ اپیکور پیش از هر چیز باید گفت که فصلهای چهارم و پنجم از بخش نخستِ رسالۀ دکتریِ مارکس، جز چند یادداشت، و نیز پیوست رساله با عنوان «نقد پلوتارک بر اپیکور» از میان رفته است، اگر چه فقدان این قسمتها در شناخت دیدگاه آغازین مارکس دربارۀ فلسفه خللی ایجاد نمیکند. اما، تا آنجا که به متن رساله مربوط میشود، با درنظرداشتِ نقد بعدیِ مارکس بر فلسفه، نکتهای که توجه خواننده را به خود جلب میکند دفاع پرشور مارکس از فلسفه در دوران جوانی اوست. مارکس در نقد دیدگاه پلوتارک، که «فلسفه را در محضر دین به محاکمه میکشد»2، گفتهای را از دیوید هیوم نقل میکند که او در آن فلسفه را به پادشاهی تشبیه میکند که به «خیانت به رعایای خویش متهم شده است»
خدامراد فولادیبی دینان ِ خداباور! خیلی ها و ازجمله بسیاری از علاقه مندان به فلسفه و مسائل ِ جهان شناختی گمان می کنند هرکس ضد ِ دین یا بی دین بود خداناباور هم هست، در حالی که اصلن چنین نیست و هر بی دین یا ضد ِ دینی لزومن خداناباور نیست و بسا کسانی که به هیچ دینی اعتقاد ندارند اما به خدا وآفریننده ی جهان معتقدند حتا اگر درحرف این اعتقاد را کتمان کنند. اینان حتا یک گام از عوام ِ صرفن خداباورهم جلوتر رفته و به گمان ِ خود به شناخت ِ خدا و خداشناسی رسیده اند.
علی رهاپدیدارشناسی روح بهروایت «هگل جوان» جورج لوکاچ هگل جوان» اثر جورج لوکاچ پژوهشی کاملاً بدیع و وسیع است که در پاییز ۱۹۳۸ نگاشته شده بود اما در آستانهی جنگ جهانی دوم، امکان انتشار نیافت. لوکاچ با یک «تجدیدنظر کامل»، این اثر را در سال ۴۸-۱۹۴۷ منتشر کرد. سپس در سال ۱۹۵۴ به همراه یک پیشگفتار جدید و اندک تغییراتی در متن، در آلمان شرقی تجدید چاپ شد. اما با اینکه بیش از ۸۰ سال از نگارش هگل جوان میگذرد، پژوهش نسبتاً جامع لوکاچ یکی از منابع اصلی سیر تکوین آرای هگل جوان است که به دیدهی نویسندهی متن کنونی، هنوز تازگی خود را از دست نداده است.
علي محمد اسکندری جوتز خاموش هگل در اقمار مدار منظومه هگل مرگ و تناسخ و سرنوشتی تراژیک را حتی بر حیات قدسی خدای آلمانی و پروتستان شده منطبق ساخته است؛ به این سیاق، او در مزامیر "مارتین لوتر" با ارجاع به این مصرع مشهور که "خدا خودش می میرد" اشاره دارد که آنگاه این انسان ضعیف، میرا، منفی و منهی (آنتی تز) در یک تحول دیالکتیکی تاریخی سرانجام به خودآگاهی رسیده است؛ بنابراین جدایی و دور افتادگی انسان از خدا در پایان تاریخ (زمان هگل) از بین می رود و دوره جدید (آزادی و خردمندی جامعه غربی) یا همان سنتز آغاز خواهد شد؛ دوره ای که این خدای مستهلک از عرصه هستی و تاریخ نیز به تدریج ناپدید خواهد شد
فرهاد قابوسیتوضیحاتی درباره "ملاحضاتی درباره آشنائی با فلسفه صرفا از طریق زبان های بیگانه" در همین رابطه من در مقالات متعددی یادآوری کرده ام که نشأت فلسفه یونانی که در آغاز توام با دانش های اولیه بود، مطابق تحقیقات تاریخی در مورد انتقال علوم اولیه از شرق به غرب، نظیر آن مبتنی بر انتقال دانشها و تعبیرات "فلسفی" اولیه شرقی (بین النهرین) به اروپا بواسطه روابط بازرگانی بوده است. خصوصا که این انتقال به اروپا از طریق آسیای صغیر (شرقی) و تمدن مینوی واسطه شرق و یونان که فرهنگ هایی پیشرفته تر از یونان داشتند، صورت پذیرفته است
فرازهایی از مقدمهی هگل بر «درسگفتارهای تاریخ فلسفه» ترجمهی علی رها محتوا و موضوع آن وارد نمیشود. از این جهت، تاریخ فلسفه در تقابل با تاریخ سیاسی قرار میگیرد که در آن فرد برحسب ویژگی، خلق و خوی، استعدادها، علایق، قوت یا ضعف شخصیت خود و بهطور کلی برحسب آنچه که از طریق آن یک فرد است، موضوع اعمال و رخدادها است. در فلسفه، هرچه فردی خاص، سترونیها و شایستگیهای او کمتر باشد، تاریخ بهتری است؛ و هر چه بیشتر با اندیشهی آزادانه و با شخصیت جهانی انسان بهمثابه انسان سروکار داشته باشد، اندیشهای که فاقد ویژگی خاص است، خود را بهعنوان سوژهای مولد نشان میدهد.
آرام بختیارییادی از دو روانشناس اجتماعی چپگرا روان انسان، ساخته هنجارهای اجتماعی، و احساس عقده حقارت آلفرد آدلر همچون فروید میگفت ضمیر ناخودآگاه تعثیر مهمی روی ضمیر آگاه انسان دارد ولی خلاف نظریه فروید، غریزه جنسی را نیروی مهم و محرکی در زندگی انسان نمیدانست. او میگفت فردیت هر انسان سالمی باید هدفمند، اراده گرایانه، تکامل خواه، و اجتماعی عمل کند تا یتوان آنرا در روابط اجتماعی تشویق نمود. آدلر غیر از کوشش در امور تربیتی کودکان و بزرگسالان، در زمینه حزبی و اجتماعی، سخنران و سازمانده زبردستی بود. او همچون آنتوان ماکارنکو، پداگوگ و مربی روس، باور به تربیت اجتماعی و سوسیالیستی داشت گرچه در سالهای آخر عمر در کتاب "معنی زندگی"، پاره ای از نظراتش جنبه متافیزیکی-ایدئولوژیکی یافت.
امید همائیگفتار و کرداری دیگر (٢) در بارۀ آنچه نقد و انتقاد خوانده میشود چند نکته را به خاطر داشته باشیم. میتوان به جای نقد از واژۀ نظر استفاده کرد. ما نظر خودرا در مورد کار یا اثر شخصی ابراز میکنیم. در این نظر از نکات مثبت کار و زحمات انجام شده یاد میکنیم. اگر در کار انجام شده کاستی می بینیم برای بهتر شدنِ آن پیشنهاداتی ارائه میدهیم. هرگز به خصوصیات فردی و شخصیّت کسی که کار را انجام داده بادیدگاهی منفی نگاه نمیکنیم.
فرهاد قابوسیملاحظاتی در باره آشنائی با فلسفه صرفا از طریق زبان های بیگانه به نظر من ازهمینروست که در میان ایرانیان علاقمند به فلسفه درخارج روبرو با بینش های اروپامرکز مخالف فرهنگ ایرانی باصطلاح اسلامی هستیم که فرهنگ فلسفی پیشرفته ایرانی را نمی تابند و به پیشرفت آن کمک نمی کنند. درحالیکه اساتید فلسفه غربی به تحقیق و تدریس نظرات فلاسفه ایرانی نظیر ابن سینا می کوشند. چون یکی از عناصر مترقی و مادی فلسفه ایرانی آنست که موافق نتایج علمی اخیر بیشتر متوجه کلیت پدیده ها و خصایص "توپولوژیک" آن هاست. کمااینکه جزئیات پدیده ها نه اینکه مادی و ذاتی بلکه تصوری و قابل دستکاری و اعمال نفوذ اند.
عباد عموزادآرمان شهر و آرمان شهرسازی در رابطه با ایدئولوژی با وجود بی اعتبار شدن مرام ها، بنابراین، آرمان شهرهای پیشنهادی آنها، آرمان شهرسازی از اعتبار نیفتاده است. بلحاظ شتابی که تغییر بخود گرفته و اهمیتی که آینده یافته است و نیز بدین لحاظ که بدون اندیشه راهنما عمل ناممکن است و بدون تعیین هدف، وارد هیچ عملی نمی توان شد و تشخیص و تعیین هدف نیز به اندیشه راهنما ممکن میشود، در همان حال که بن بست اندیشه راهنما، پیشنهاد آرمان شهر را ناممکن کردهاست، آرمان شهر سازی همچنان ادامه دارد. به همین جهت نه تنها آرمان شهر سازی را کاری بایسته است، بلکه تاکید بر این است که آرمان شهر سازی تشویق و انواع آرمان شهرها، به یمن نقد، آینده را مشخصتر و راه به آینده را روشنتر بگردانند.
علي محمد اسکندری جویادی از نهاد ناآرام آرامش اینک نوبت خدای ایرانیست تا فرهنگ از “یوغ” دین رها شود تا امتناع تفکر از سر راه برداشته شود و فرهنگ هم فروزان شود. آرامش دوستدار آن گونه که روزی چشم به ایران گشوده بود چند روزیست چشم از ایران (جهان!) بسته است به این امید که “بازگشت جاودان” این بار در ایران رخ دهد و چرخه تفکر هم با یک اسپینوزای ایرانی آغاز شود تا برای سدره المنتهی طرحی نو دراندازد. حال چاره چیست؟ در تقدیر ناگزیر ما پرسش این است که آیا همه با هم به سوی "آرامش" می رویم یا همه با هم به سوی او نمی رویم؟
محسن حکیمیکمونیسم مارکس
فصل اول: موش کورِ تاریخ در هیئت مارکس جوان* برای مارکس، حرکت بهسوی هگل بهمعنی حرکت بهسوی رئالیسم بود. مارکس، در یکی از کنایههای آغازیناش، هگل را بهباد تمسخر گرفته بود که چرا همچون کانت و فیشته ایده را در بیرونِ زندگی معمولی جستوجو نکرده و بهجایش مطالب فلسفهاش را «در خیابان» یافته است. مارکس بهاینترتیب به تضاد بین ایدۀ وظیفۀ کانت، که تنها از سوی عقل میتوانست کشف شود و حقانیتاش را نمیتوانست از جهان تجربه بگیرد، و شرح هگل دربارۀ اخلاق اجتماعی و عقل همچون چیزی که از دل تجربۀ واقعی بیرون میآید و در زندگی بالفعل متجلی میشود، اشاره میکرد. ... او به هگل روی آورد تا ستیز بین اندیشه و واقعیت را، که در وجود خود احساس کرده بود، حل کند. هدف او «جستوجوی اندیشه در خودِ واقعیت بود. اگر تا پیش ازآن خدایان بر فراز سر جهان سکنا گزیده بودند اکنون در مرکز آن قرار میگرفتند.
آرام بختیاریهنر اروتیک استتیک است و نه پورنو ادبیات و هنر اروتیک، زیبایی استتیک است، و نه ابتذال پورنو در جامعه سکولار دمکرات، هنر و ادبیات اروتیک آزاد خواهد بود. هنر اروتیک همیشه وجود داشته، چه در دسترس حاکمان و ثروتمندان، چه در دسترس خود هنرمند و اطرافیانش. غربیها میگویند هیچ چیز جدید نیست مگر اینکه فراموش شده باشد. به آثار اروتیک اغلب با پیشداوری های اخلاقی طبقاتی و یا با معیارهای استتیک پرداخته شده. ریشه مفهوم اروتیک در واژه "اروس" در زبان یونانی به معنی خدای عشق است.
فرهاد قابوسینقد دینی دین برخلاف تصور متداول که دین را منحصر به پرستش الوهیت می شمارد، مشخصات اساسی و متحجر بینش دینی محتوی هر بینش مابعد الطبیعی "غیر دینی" نیز هست. چون دین یعنی اعتقاد به موضوعات غیر منطقی. لذا از آنجایی که «طبیعت متمایل به تعادل است» تصور تحکم در طبیعت (انسان) مغایر تعادل طبیعی و لذا مابعدالطبیعی (دینی) است. از اینرو نه تنها هر بینش مخالف تعادل اجتماعی نیز بینشی مابعدالطبیعی یا دینی محسوب می شود. بلکه هر نقد دینی از موضع باورهای مابعدالطبیعی نظیر نژادپرستی نیز نقدی دینی بشمار می آید
علی رهاکارل مارکس و چشمانداز انقلاب در جوامع پیشاسرمایهداری دقایق متغیر تاریخی در هر دورهای جنبههای نوینی از سپهر اندیشهی مارکس را به روی صحنهی تاریخی میآورند. این ابعاد نوین هم در زمان حیات خود مارکس و هم پس از مرگ او به وضوح قابل تشخیص است. تا آنجا که به خودِ مارکس مربوط میشود، هم تحولات بیوقفه در شرایط مادی و هم ظهور و حضور یک سوژهی نوین و بهویژه پراکسیس آن سوژه در صحنهی تاریخ است که هستهی اصلی خود-انکشافیِ مارکسیسمِ مارکس را رقم میزند. نکتهی کلیدی، جذب تاریخی که همواره در حال شدن است در پیکربندی اندیشهی دیالکتیکی-تاریخی مارکس است. بهعنوان نمونه، تا پیش از ظهور یک جنبش انقلابی در ایرلند علیه سلطهی انگلیس، مارکس استقلال ایرلند را پس از وقوع انقلاب اجتماعی در انگلیس امکانپذیر میدانست. اما بعد نظر خود را عوض کرد.
اسماعیل رضایی پویندگی و پایندگی پویندگی نمود بارز حیات انسانی در فرایند تحولی و تکاملی جامعه و انسان می باشد. و پایندگی، نمود پایداری شاخصه های پاک و اصیل پویندگی انسان در روند تکاملی محسوب می شوند. اگر چه رذیلت ها و خبائث آدمی نیز در پس تاریک اندیشی و باریک بینی های نهادین می توانند در برابر پویندگی جامعه و انسان مقاومت و پایداری نموده و در روند تحولی و تکاملی وقفه ایجاد نمایند.پویندگی با خود کمیتی را می پروراند که حامل کیفیتی نوین است که دگرگونی و تغییر را بر سازه های کهنه و فاقد پاسخگویی به نیاز و الزام جامعه و انسان، تحمیل می سازد. اگر چه این کمیت می تواند پیرامون بارزه های هویتی و اصالتی کهنه و فرتوت نمود یافته و جامعه های انسانی را در دستیابی به اهداف و آرمان های متعالی با موانع روبرو سازد. روندی که با ایجاد وقفه های تاریخی، تکامل و تحول را در پس بداندیشی و واپسگرایی ایده ای بر نتافته و بر سازه های فکری و مادی کهن ابرام و اصرار می ورزد.
امید همائیگفتار و کرداری دیگر (1) اگرچه ما محدود به شرائط اجتماعی تحمیل شده توسط مدیران سیاسی نا کار آمد که مانع شکفتگی فردی میشوند، هستیم ولی گفتار و کردار ما نیز تا اندازه ای دنیای ما را میسازد. بعید بنظر میرسد که اینان قوانینی وضع کنند که سلام و گفتارِ خوش را ممنوع بدارد. آری گفتار ما زندگی را زشت یا زیبا میکند. میتواند سازنده و نیرو بخش یا ویرانگر باشد. پس توجه بدان پر بهاست.
|