logo





پویندگی و پایندگی

دوشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۰ - ۰۱ نوامبر ۲۰۲۱

اسماعیل رضایی

پویندگی نمود بارز حیات انسانی در فرایند تحولی و تکاملی جامعه و انسان می باشد. و پایندگی، نمود پایداری شاخصه های پاک و اصیل پویندگی انسان در روند تکاملی محسوب می شوند. اگر چه رذیلت ها و خبائث آدمی نیز در پس تاریک اندیشی و باریک بینی های نهادین می توانند در برابر پویندگی جامعه و انسان مقاومت و پایداری نموده و در روند تحولی و تکاملی وقفه ایجاد نمایند.پویندگی با خود کمیتی را می پروراند که حامل کیفیتی نوین است که دگرگونی و تغییر را بر سازه های کهنه و فاقد پاسخگویی به نیاز و الزام جامعه و انسان، تحمیل می سازد. اگر چه این کمیت می تواند پیرامون بارزه های هویتی و اصالتی کهنه و فرتوت نمود یافته و جامعه های انسانی را در دستیابی به اهداف و آرمان های متعالی با موانع روبرو سازد. روندی که با ایجاد وقفه های تاریخی، تکامل و تحول را در پس بداندیشی و واپسگرایی ایده ای بر نتافته و بر سازه های فکری و مادی کهن ابرام و اصرار می ورزد.
انسان ها با نقشی که در رشد و توسعه بنیان های مادی و روبنای فرهنگی آن بازی می کنند؛ عناصر اصلی و اساسی پویندگی و پایندگی جامعه محسوب می شوند. پس پویندگی با حیات اجتماعی و انسانی در هم تنیده بوده و پایندگی آن منوط به درک و شناخت واقع و حقیقی گذر اجتماعی و تاریخی جامعه های انسانی دارد. دو پدیده پویایی و پایایی جامعه و انسان را به چالش می کشند؛ یکی واپسگرایی ایده ای که با توقف در ایستارهای گذشته از درک و نیاز زمان باز مانده و تنگناهای مادی و افول ارزش های اخلاقی را فراهم می سازد. دیگر اینکه انسان ها با اتکا به ایده پردازی ها و روایت های گذشته، قدرت اندیشیدن و پرسشگری از محیط و جامعه را از خود دریغ داشته و با نگاه بسته و خسته، و با حفظ چارچوب های محدود و محصور اندیشه ورزی، به عنصری منفعل و مسئولیت گریز نسبت به جامعه، جامعه را از تکاپوی لازم برای شدن و گشتن باز می دارند. چرا که فقر اندیشه، زیست تابعی را بر انسان ها تحمیل نموده و کم خردی و بی خردی را در ابعاد متکاثر اجتماعی نهادینه می سازد.عادت کردن به حل مشکلات اجتماعی با فرمول های از پیش تعیین شده؛ نمود بارز فقر اندیشه است که فقر مادی و فرهنگی را با خود یدک می کشد.

پویندگی از یک فرایند دیالکتیکی تبعیت می کند؛ و پایایی در پس درک و شناخت دیالکتیکی فرآیند پویا و جویای جامعه و انسان قابل بحث می باشد. درهم تنیدگی عناصر محیطی و تاثیر موثر آن ها بر یکدیگر روند و سرعت پویایی و پایایی بنیان های مادی و معنوی جامعه را معین می سازند. پس علل ماندگاری بسیاری از پدیده های میرا و از رمق افتاده نیز در پس نمودهای متکاثر محیطی قابل تعریف و تبیین می باشند. بحث های تک ساحتی پیرامون رویکردهای محیطی، چرایی و چگونگی تداوم حیات و ماندگاری پدیده های کهنه و فرسوده و ناهمسو با روندهای معمول و مرسوم محیطی را نادیده می انگارد. بنابراین پویندگی فرایندی کمی است که بسترهای یک تحول کیفی جامعه و انسان را فراهم می سازد. و پایندگی ابرام و تداوم بر کمیت موجود ایجابی و یا سلبی برای حمایت و حراست از بن مایه های هویتی و یا اصالتی و همچنین منفعتی و مصلحتی حکایت دارد. پس برای فراروییدن یک کیفیت مطلوب باید یک کمیت مطلوب نیز فراهم آمده باشد. در کمیت مطلوب نقش انسان آگاه به عنوان کنشگر و منتقد وضع موجود بسیار برجسته بوده ؛ و هر دگرگونی و تغییری و هر کمیت مقداری و مضمونی، بدون حضور فعال و خلاق انسان ها امکان بروز و ظهور نخواهند داشت. پس برای بررسی و تبیین هر پدیده و رویکردهای اجتماعی نباید نقش انسان، جایگاه و توانمندی های فکری و عملی اش را از نظر دور داشت.

پویندگی بسترهای امکان و ایجاب دگرگونی های بنیادین اجتماعی را فراهم می سازد. ‌هرتغییر و دگرگونی نظم و نظام نوینی را برقرار می سازد که پایایی سازه های کهنه و معیوب و مداومت روابط و مناسبات اقتصادی و اجتماعی حاکم را به چالش می کشد. پایه های اصلاح و انقلاب بر پویندگی جامعه و انسان و همچنین بر چالش پذیری پایندگی همراه با مقاومت سلطه قهری استبداد و توتالیتاریسم اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی استوار می باشند. پس اصلاح و انقلاب بیان کمیت مطلوبی است که کیفیت نوینی را مطالبه می کند. اما این کیفیت مورد طلب تابع شرایطی است که جامعه بایستی مراحل گذار آن را طی کرده و بر ایستارهای گذشته متوقف نشده باشد. بنابراین جامعه هایی که رشد کلاسیک اقتصادی و اجتماعی خود را طی کرده اند؛‌ روند کیفی به بنیان های نوین اقتصادی و اجتماعی منتهی شده و ابعاد نوین تحول و تکامل را در پیش می گیرند. ولی جوامعی که از رشد کلاسیک بی بهره بوده و با تکیه بر دستاوردهای علمی و فنی جامعه های توسعه یافته طی طریق می کنند؛ قطعا در بارزه های زیستی کهن و اتکای به عادت سنن کهنه و مطرود، توان بهره گیری مطلوب از کمیت های توسعه و تکامل جامعه های انسانی را نداشته و در شاخصه های فکری و شاکله های ارزشی پنداری و ذهنی از کیفیت مطلوب و مقبول فاصله می گیرند. چرا که اصولا انقلاب یک کمیت کیفیت خواهی است که حاکمان در قدرت از قبول و ایفای نقش واسط یا راغب برای تحقق روندهای کیفی لازم سرباز می زنند. زیرا با جایگاه و پایگاه اقتصادی و اجتماعی آن ها در تضاد قرار دارند. بنابراین انقلاب که با درک و استقبال عمومی برای یک تغییر بنیادی نمود می یابد؛ اگر در درگیری با بنیان های کهنه و فرتوت موفق عمل نکند و به مماشات و سازگاری با آن ها روی آورد؛ قطعا به سوی ارتجاع سیاسی و سیاست های ارتجاعی عناصر فرصت طلب و یا متحجر سوق یافته؛ و از اهداف و آرمان های اقتصادی و اجتماعی خویش فاصله می گیرد.

انقلاب قهر و طغیان جامعه برای غلبه بر موانع و محدودیت های رشد و کمال جامعه و انسان می باشد. موتور محرکه انقلاب کمیت فراروئیده ای است که با پویندگی جامعه و انسان فراهم آمده و تغییر و دگرگونی را موجد است. بنابراین این یک توهم تاریخی است که انقلاب را صرفا محصول ناتوانی حاکمیت و نخواستن توده ها دانست. پایایی بسترهای کمی برای یک تحول کیفی با شناخت گذر تاریخی حیات اجتماعی و گریز از واپس ماندگی ایده ای که بر عادت و سنت پای می فشارند؛ و همچنین درک موقعیت مکانی و زمانی برای اتخاذ مشی و تدبیر اصولی راهبردهای اجتماعی و انسانی، ممکن می باشد. همراه شدن با ارتجاع فکری و سیاست های ارتجاعی به دلیل تشابهات فرمالیستی ایده ای یا درک مکانیکی از جامعه و انسان که رفتار و کردار را در کلیدواژه های کهنه و دمده، از درک واقع و حقیقی چرایی و چگونگی فراشد های انقلابی باز می دارد؛ موجب آسیب زدن به بنیان های فکری مترقی و جهان شمول گردیده و دوام و ماندگاری سلطه گری ارتجاع و سیاست های ارتجاعی حکومت های مستبد و توتالیتر را بیشتر می سازد. تحت حاکمیت بارزه های هویتی مجازی بر جامعه و انسان، پهنه سیاسی عرصه فریب و نیرنگ دغلکارانی گردیده که برای تحکیم بنیان های فرتوت و آسیب پذیر خویش از تحقق الزام و نیاز جامعه و انسان جلوگیری می کنند. خرافه پذیری و جهالت پروری یک سیستم غالب اجتماعی اگر با روندهای کمی توده ای در آمیزد؛ کیفیت یا کیفیت های نوین امکان نمود و بروز خود را نیافته؛ و در پس تحجر و دگم اندیشی، مانع و سدی در برابر تعالی و کمال جامعه و انسان ایجاد می کند. بویژه زمانی که به دلیل درک معیوب و تشابهات ایده ای نیروهای مترقی، مورد حمایت و همراهی نیروهای پیشرو و مبارز اجتماعی قرار گیرد.

ماندگاری و دوام یک سیستم یا نظام معیوب و مغلوب، بستگی تام و تمام به مجموعه عواملی دارد که نقش مقطع تاریخی گذر حیات اجتماعی در آن از اهمیت ویژه و اساسی برخوردار می باشد. در مقاطع تحولی که جامعه های انسانی نیازمند یک تغییر بنیادی و سازه ای می باشند؛اصولا مقاومت و نقش تخریبی مناسبات انسانی توسط عوامل سلطه و استبداد، در دوام و بقای نظام های فاسد و تبهکار نقش بارزی را بازی می کنند. چرا که در سیستم ویا نظام های فرتوت و پوشالی، نهادینگی بسیاری از عادات و سنن که از ابزارهای تخریب و تهدید تعاملات اجتماعی محسوب می شوند؛ از عوامل بازدارنده تغییر و دگرگونی لازم می باشند. این عادات و سنن در یک گردش مناسبات جهانی، در حمایت و حراست از بنیان های زیستی استبدادی و توتالیتاریستی نقش اصلی را بازی می کنند. در این میان توقف بنیان های فکری مترقی در ایستارهای گذشته، ضمن تفرقه و پراکندگی نیروهای بالقوه برای نبرد با بنیان های فرتوت و آسیب دیده حاکم، در ماندگاری و دوام و بقای استبداد اجتماعی و سیاسی نقش بارزی دارند. پس بنیان های حیات کهن با نهادینگی در میان عموم، روند تحمیق توده ها را در پیش گرفته و در کمی سازی روند این حمق و ادبار اجتماعی از تمامی ابزارهای فنی و تکنیکی برای پیشبرد اهداف سخیف و ضد انسانی خویش بهره می گیرند. با کمی سازی عادات و آگاهی های کاذب، ضمن ایجاد وقفه های تاریخی گذر تکاملی جامعه و انسان، یک تاخیر تاریخی را نیز برای تغییر و دگرگونی های الزامی بر جامعه تحمیل می سازند.بنابراین در فراهم آمدن یک کمیت مطلوب برای یک کیفیت مورد لزوم، اگر جامعه نتواند از دام آلودگی های فکری ناشی از عادات و آداب کهن برهد؛ و جامعه روشنفکری نتواند کمیت انسانی مطلوب برای یک کیفیت مورد لزوم را با خود همراه سازد، مصادره به مطلوب شدن دستاوردهای مبارزاتی توده ها توسط ارتجاع سیاسی و عمال سرمایه قطعی و حتمی خواهد بود. روندی که اکنون بر جامعه جهانی حاکم است؛ و نیروهای مترقی با توقف در سازه های فکری گذشته، توده ها را از واقع بینی لازم برای یک مبارزه موثر و مفید در مسیر الزامات تحول و تکامل جامعه و انسان باز داشته اند.

سلطه استبداد دینی و نهادینگی شعائر دینی در بطن جامعه، روند کمّی سازی منابع مادی و انسانی برای یک کیفیّت مطلوب را با موانع و محدودیت های اساسی مواجه ساخته است. چرا که درک مادیّت تاریخی برای دین خویی و شعائر عهد عتیق آن، ناممکن بوده و با نگاهی بسته و خسته از درک گذر تاریخی حیات اجتماعی ناتوان می باشد. بنابراین دوام و بقای سلطه دین بر سرنوشت انسان ها به کمیت از پیش تعیین شده ای وابسته است که کیفیّت های کهن بدان هویت می بخشند. این کیفیّت های کهن در پیوند با خرافات و آفت های پنداری به بازتولید کمّی جهل و خرافه برای تداوم و استمرار سلطه دین بر سرنوشت انسان ها مدد می رسانند. بنابراین سرکوب خشن و بی رحمانه،شکنجه، زندان و دیگر تمهیدات ضد انسانی استبداد دینی اگر چه در استمرار جهل و جنون حاکمیت دینی موثرند؛ ولی عامل اصلی ماندگاری و تداوم حیات سراسر مخرب و دهشتبار آن نیستند. بلکه ریشه دار بودن خرافه های دینی، نبود یک راهبرد اساسی برای توده ها از سوی نیروهای مبارز برای گذار از استبداد دینی، و مهمتر از همه بحران زایی روزافزون نظام سلطه سرمایه و فراهم آوری مشروعیت کاذب برای نظام مستبد دینی با ایجاد جو ترور و وحشت و همچنین ناامنی های اقتصادی و اجتماعی، امکان فرافکنی و گریز از مسئولیت های اجتماعی و انسانی را برای استبداد دینی تدارک می بینند. فرایند تکامل تاریخی و دگرگونی اساسی بنیان های مادی جامعه و به تبع آن خدشه دار شدن هژمونیت قهری استبداد سرمایه، امکان توجیه، تحریف و تخریب مناسبات انسانی را برای حاکمیت مستبد دینی در ایران فراهم ساخته است.از طرفی دگرگونی در مناسبات طبقاتی در سطح بین المللی ناشی از تحولات عمیق و همه جانبه در دانش و فن که بسترهای تعمیق یک فاصله طبقاتی وسیع و فقر و فاقه بخش عظیمی از فرودستان را موجب شده؛ و همچنین رنج معیشت و صعوبت گذران زندگی،الویت های زیست عمومی را به حاشیه برده است.

سامانیابی اندیشه نوین پیرامون دگرگونی بنیادی در روابط و مناسبات اقتصادی و اجتماعی، ضرورتی حیاتی برای گذر از عدم تعادل و نامتوازنی طبقاتی است که جامعه های انسانی را در ناهنجاری های ناشی از کهنگی و فرسودگی سازه های مادی و فکری فرو برده است. اندیشه کهنه پویندگی را به چالش کشیده و پایایی و ماندگاری سازه های کهن را ممکن ساخته و تداوم و استمرار حاکمیت سلطه و استبداد را تحمیل ساخته است. توقف در ایستارهای گذشته فکری و ابرام بر سازه های فرهنگی کهن، روند کمّی سازی اندیشه و عمل عمومی را بشدت کاهش داده و روندهای تغییر و دگرگونی اقتصادی و اجتماعی را با چالش اساسی مواجه ساخته است. استبداد و توتالیتاریسم اقتصادی و سیاسی با توسعه دامنه اندیشه های کهنه و خرافی از طریق فضای مجازی و حقیقی، تعدی و تجاوز به حقوق فردی و مدنی عمومی را تداوم بخشیده و می بخشند. بنابراین سکون و سکوت و تسلیم و پذیرش روندهای نامتعارف کنونی که جامعه های انسانی به ویژه کشورهای استبدادی را در بر گرفته، محصول جهل و جنایتی است که از سوی سردمداران و غوغاسالاران با تکیه بر خرافه های فرهنگی و سیاسی بر جامعه و انسان تحمیل کرده اند. اگر چه جامعه های انسانی آبستن کیفیّت های نوینی متناسب با الزام و نیاز زمان می باشند؛ ولی توقف در سازه های مادی و فکری کهنه و فرتوت، این فرایند را با وقفه تاریخی عمیقی فرو برده است. در حقیقت، انتهای شب، در تاریکی و ظلمت اندیشه متوقف شده است. پس ماندگاری و پایداری حاکمیت های ناهنجار و ضد انسانی را بایستی با جوهر ذاتی تلقیح و تلفیق پیوندهای کهن و باستانی برای باروری و بازسازی مناسباتی دانست که قدرت و توان عمومی را در تکاپویی سترون و بی هویت از شدن و گشتن باز داشته است.

تاکید و تقلید بر مناسبات کهن و اندیشه پیرامون نمودهای ایده ای تک ساحتی، تفکر و اندیشیدن را دچار معلولیت و خام طبعی و گزاره های ناواقع حیات اجتماعی نموده است که تکاپوی اندیشه را از شناخت واقع و حقیقی گذر حیات اجتماعی باز داشته اند. روندی که از متد دیالکتیکی برای تبیین و تحلیل رویکردهای اجتماعی بی بهره بوده و علت ها را در پس اتکا و تاکید بر معلول ها از دایره بحث و بررسی خارج می سازد. با این نگاه و بررسی است که دین ویا دین خویی ملتی عامل اصلی «امتناع تفکر» قلمداد شده و با نگاه انتزاعی به رخدادهای تاریخی، از درک واقع و چرایی انحطاط و بد اندیشی فاصله می گیرد. دین خویی اگرچه یکی از عوامل مهم بداندیشی و نیندیشیدن پیرامون رویکردهای محیطی محسوب شده و می شود. ولی خود معلول علت های بیشماری است که جامعه های انسانی را در خود فرو بلعیده است. چرا که این نگاه به این نمی اندیشد که فرصت یابی و یا فرصت سازی لازم برای تفکر، بسترهای لازم خود را در جوامع استبداد زده و یا دارای استبداد تاریخی پیدا نکرده و یا نمی کند. چرا که فقر و مسکنت نهادینه شده و تلاش صعب و ثقیل مداوم برای یک زندگی حداقلی و نکبتی، ضمن حفظ و پایداری دین خویی و خرافه پذیری و جهالت پروری یک روند کمی،تمامی اهتمام و تلاش عمومی را در راه کسب معیشت و گذران زندگی فاقد هرگونه امنیت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی از روند واقعی و مورد لزومش دور ساخته و می سازد. تجربه تاریخی ثابت کرده؛ هر زمان که جامعه های بشری به دلیل نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی، دچار مشکل معیشتی و فقر مزمن گردیده اند؛ به دلیل نزول فرصت های لازم برای تفکر و اندیشیدن، ضمن رشد دامنه های خرافی ایده ای، راه های انحطاطی و انحرافی جای مناسبات سالم و انسانی را گرفته اند. نظام سلطه سرمایه و سود بری محض و رقابت های کور و ناسالم آن، هماره تاریخ با تاکید و ابرام بر خرافه های دینی، عامل اصلی فرصت سوزی ها برای انسان ها برای شناخت واقع گذر حیات خویش بوده و اندیشه و تفکر را در محدودیت ها و محذورات زیست جمعی وا نهاده است.

از نمودهای بارز و شاخص استبداد تاریخی، از خود گریزی و دگر پرهیزی می باشد. ملتی که در طول تاریخ طولانی حیات خویش زیر سلطه چکمه و نعلین حکّام جبّار و ستمگر از حداقل حقوق انسانی خویش بی بهره بوده است؛ با توجیه و تاویل های فریب و انکار استبداد و سلطه، در تکاپوی سترون خویش، از خود باوری و دگرپذیری برای ساختن دنیای بهتر و مطلوبتر فاصله گرفته است. فرایندی که مقدمه انفعال سیاسی و مدنی بوده، و توش و توان عمومی را در بیهوده انگاری هرگونه تغییر و دگرگونی، قناعت پیشگی و صبر و انتظار، از حیّز انتفاع باز داشته است.محافظه کاری سیاسی و فرهنگی تعمیمی از اندیشه و باور مایوسانه به گذر حیات اجتماعی است که ضعف و زبونی خویش را در پس چاپلوسی و پاچه خواری ویا نوعی تسلیم در برابر حاکمیت جهل و جنون بروز می دهد. بی ثباتی رای و نظر و تایید و تکریم صاحبان قدرت و ثروت و عارضه های خود کم بینی و نبود اعتماد به نفس لازم در بیان واقع و حقیقی ستم طبقاتی که جامعه را در تمایز و تخالف منفعتی و مصلحتی فرو برده است؛ از عارضه های شوم استبداد تاریخی است که ملتی را زیر آوار طبقاتی و فریب و اوهام دینی از زیست مطلوب و انسانی اش باز داشته است.مَثَل و تمثیل های برآمده از استبداد تاریخی همچون«دیوار موش دارد و موش هم گوش دارد»، بیانگر نوعی از محافظه کاری مفرطی است که به نهادینگی دگر گریزی و بی اعتمادی عمیق انسان ها نسبت به یکدیگر منجر شده است.

مشق و خط الرسم دموکراسی برای جامعه استبداد زده کار آسانی نیست. زیرا که بسیاری از زیرساخت های مادی و فرهنگی طی سالیان دراز حاکمیت مستبدین، و نهادینگی بسیاری از خرافه های دینی و فرهنگی در جامعه، روند تعاملات انسانی و درک مفهومی بسیاری از مفاهیم راهبردی و کاربردی را که از بطن تحول و تکامل روییده؛ با موانع اساسی و اصولی مواجه ساخته است. ضمن اینکه سلطه گران جهانی برای حراست هژمونیک خویش و حفظ منافع خود برای پایندگی و پایداری موانع رشد و بالندگی جامعه و انسان، به حمایت و حراست از پندارهای دین خویی و خرافه پروری ابرام دارند. براین اساس، نیروهای راست و راست افراطی، لیبرال ها، لیبرال دموکرات ها و دیگر نیروهای همراه و وابسته به آن ها در برقراری سامانه های دموکراتیک در ایران بعد از سقوط حاکمیت مستبد دینی، توفیقی نخواهند داشت. زیرا برای حراست و حمایت از جایگاه و پایگاه اجتماعی و طبقاتی خویش، الزاما و اجبارا به تمکین و تسلیم با شاخصه های فرتوت، بحران زا و خرافه پرور نهادین اجتماعی همراه خواهند شد. شاکله های نوین، نه بارزه های هویتی ملی گرایی را با خود دارند؛ و نه شاخصه های از رمق افتاده لیبرالیسم و نئولیبرالیسم آن ها را همراهی می کنند. بلکه عرصه های نوینی از تعامل و مناسبات انسانی نمود می یابند که به بسیاری از تناقضات و تمایلات پست و رذیلانه کنونی خط بطلان خواهند کشید. براین اساس دموکراسی نیز روند نوینی را در پیش می گیرد که با بارزه های هویتی گذشته و شاخصه های طبقاتی آن ها یک تمایز بنیادین خواهد داشت.

نتیجه اینکه: پویندگی نمود بارز حیات انسانی در فرایند تحولی و تکاملی جامعه و انسان می باشد. و پایندگی، نمود پایداری شاخصه های پاک و اصیل پویندگی انسان در روند تکاملی محسوب می شوند. اگر چه رذیلت ها و خبائث آدمی نیز در پس تاریک اندیشی و باریک بینی های نهادین می توانند در برابر پویندگی جامعه و انسان مقاومت و پایداری نموده و در روند تحولی و تکاملی وقفه ایجاد نمایند.پویندگی با خود کمیتی را می پروراند که حامل کیفیتی نوین است که دگرگونی و تغییر را بر سازه های کهنه و فاقد پاسخگویی به نیاز و الزام جامعه و انسان، تحمیل می سازد. اگر چه این کمیت می تواند پیرامون بارزه های هویتی و اصالتی کهنه و فرتوت نمود یافته و جامعه های انسانی را در دستیابی به اهداف و آرمان های متعالی با موانع روبرو سازد. روندی که با ایجاد وقفه های تاریخی، تکامل و تحول را در پس بداندیشی و واپسگرایی ایده ای بر نتافته و بر سازه های فکری و مادی کهن ابرام و اصرار می ورزد. فرایندی که رویش و پویش کیفیت و یا کیفیت های نوین را در پس تحجر و دگم اندیشی ناممکن ساخته و جامعه و انسان را در مسیر انحطاط مادی و فکری بسوی فقر و فلاکت هدایت کند. پایندگی و ماندگاری نظام های غیر مردمی، فاسد و تبهکاری همچون نظام های مافیایی سلطه سرمایه و حکومت های مستبد دینی، محصول بسیاری از عوامل محیطی است که کمیت های توده ای متجاهل و خرافی حاصل استبداد تاریخی قرون متمادی از عوامل مهم و اصلی آن محسوب می شوند. چرا که کیفیت های نوین فرایند های تحولی و تکاملی در پس این کمیت فرتوت و پوشالی امکان ظهور و بروز خود را پیدا نمی کنند. زیرا، این کمیت متحجر و خرافی ضمن بمباران فکری مداوم حاکمیت مستبد دینی و تحت فشار و شکنجه و تنگی معیشت روزافزون قرار داشتن؛ مورد حمایت و تایید سلطه گران جهانی برای فرافکنی و ایجاد اغتشاشات فکری و عملی به ویژه در مراحل تحولی و تکاملی جامعه و انسان نیز قرار دارند. پس ثبات و پایداری و مشروعیت کاذب حکومت های مستبد و مافیایی، از یک طرف بر می گردد به ویژگی ها و برآمدهای مادیت تاریخی توده ای جامعه و از طرف دیگر وابسته به تحولات و دگرگونی هایی است که مقاومت و پایداری سلطه گران جهانی را برای تداوم و استمرار حاکمیت فرتوت و از رمق افتاده بر می انگیزند.

اسماعیل رضایی
پاریس
01:11:2021

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد