امید همائی چرا ، فیلسوف و چیستیِ زندگی چرا زندگی معنا ندارد و هرکس خودش باید به زندگی اش معنا دهد؟ فرض کنید زندگی معنائیِ داشته باشد. مثلِ همیشه کسانی پیدا خواهند شد که این معنا را نپذیرند یا از این معنا خوششان نیاید. اینان چه باید کنند؟ اینجاست که بی معنا بودنِ زندگی و داشتنِ اختیار فردی برایِ تعریفِ آن توسّطِ فرد موهبتی جلوه میکند. ما آزادیم که معنایِ زندگی خود را در چارچوبِ امکانات فردی تعریف کنیم. شاید به همین سبب است که کامو میگوید زندگیِ عاری از معنا از انواعِ دیگر زندگی بهتر است.
خدامراد فولادیایدئولوژی یعنی چه؟ ایدئولوژی هوییت ِ تاریخی و عام ِ انسان ِ اجتماعی ِ اندیشه ورز است که در نظام ها و دولت های طبقاتی خصلت و خصوصییت ِ طبقاتی پیدا می کند، اما درجامعه ی بی طبقه و بی دولت ِ کمونیستی ِ آینده به همان هوییت ِ عام ِ تاریخی یعنی مجموعه آگاهی های فلسفی، جهان شناختی، هنری و زیبایی شناختی ِ طبیعت گرایانه و انسان گرایانه در عالی ترین و تکامل یافته ترین حالت و وضعییت یعنی به آگاهی ِ راستین انسان تبدیل خواهدشد. دورانی که از نظرگاه ِ ایده آلیست های فلسفی و مذهبی فقط در جهان ِ موهوم ِ پس از مرگ ِ آنها تحقق می یابد
آرام بختیاریمشکل زبان در تعریف «ملت و خلق» ملت شامل خلق هاست، یا برعکس؟ ملت، خلقی است که دولت سیاسی خود را تشکیل داده است و از طریق دولت ملی، وحدت سیاسی دارد. ملت یک شکل تحول در جامعه است. از جمله خصوصیات ملی: زبان، فرهنگ، و نوع زندگی مشترک است. فیلسوفانی مانند هگل، فیشته، و شلایرماخر، مردم کشور خود را دعوت به تشکیل دولت ملی نمودند. در اروپا ملت ها معمولا از طریق دولت ملی مرکزی بوجود آمدند. در بعضی از کشورها، خلقها بعدا بصورت ملت درآمدند. به این دلیل ممکن است در یک کشور چند ملت یا دولت چند ملیتی وجود داشته باشد. غیر از وابستگی فرهنگی اتنیکی، امروزه یک فرد میتواند تقاضای دارابودن ملیت یک کشور دیگر بنمایند. در فرانسه به "صنف سوم" ملت میگفتند.
محسن حکیمیایدئولوژی مارکسیسم و انشعاب همچون پیامد ناگزیر آن* حزب سوسیالدموکراتِ کارگریِ روسیه بر پایۀ ایدئولوژی مارکسیسم شکلگرفته بود و هدف آن پیادهکردن اصول این ایدئولوژی در جامعۀ روسیه بود، اصولی که به شکل برنامۀ این حزب درآمده بود. بنابراین، برنامۀ حزب افزون بر اجزای سیاسی و اقتصادیِ مارکسیسم بر جزءِ فلسفیِ این ایدئولوژی نیز متکی بود، بهطوری که پذیرش این برنامه خواهناخواه به معنای پذیرش فلسفۀ مارکسیسم یعنی «ماتریالیسم دیالکتیکی» بود. بهاینترتیب، لنین از همان آغازِ شکلگیریِ بلشویسم شرط پیوستن به این فراکسیون را پذیرش فلسفۀ ماتریالیسم میدانست، منتها میگفت بلشویکها باید برای پرهیز از انشعاب و حفظ یکپارچگیِ خود در مقابل منشویکها اختلافهای فلسفی خود را در بیرون از فراکسیون مطرح کنند.
تقی روزبهسندروم انقلاب بهمن و ضرورت بازسازی مفهوم انقلاب!-بخش دوم از ویژگی های وجودی و مهم دیگرانقلاب که در بسترزمان بروزبیشتری پیدامی کند، تکثر و تنوع گرایشات و ویژگی های اخص افراد و گرو های مشارکت کننده در عین اشتراک گذاری مطالبات و معضلات مشترک خوداس، به مثابه «اشتراک گذاری متفاوت ها». نکته بدیع در زندگی اجتماعی انسانِ خردورز و داری توان اندیشه پردازی و تولید و آفرینش، کثرت مندی و امکان انتخاب گزینه ها و تنوع زیستی است. و درست به دلیل همین «متفاوت بودن» واقعیت وجودی، حکومت کردن بر او دشوار و مسأله برانگیز می شود و این در جهان تنازع بقاء و مبتنی بر مناسبات قدرت و تخصیص امکانات و چه بسا با منافع متضاد به معضل بزرگی تبدیل می شود. بندناف افسانه ها و اسطوره های مرتبط با تاریخ پیدایش و تکوین بشر، با تاروپودهمین گناه نخستین، متفاوت بودن و متفاوت اندیشیدن عجین شده است.
خدامراد فولادیاصحاب کهف ( غارزیستان ِ عهد ِ عتیق و عهد ِ جدید!)
تاریخ و ماتریالیسم ِ تاریخی نشان خواهد داد حرکت و جنبش ِ همه باهمی که در هم اکنون ِ تاریخی ِ این جامعه علیه راهزنان ِ مسلح یا غارزیان ِ پیشین به راه افتاده تارسیدن به هدف ِنهایی یعنی دموکراسی وآزادی های فوری و بی قید و شرط ِ سیاسی ادامه خواهد یافت. حرکت وجنبش( خیزش) ِآگاهانه وهدف مندی که هیچ دارودسته ی انحصار طلب ِ تمامییت خواهی با هرنام و عنوانی نه در تحقق ِ آن و نه در مدیرییت ِ جامعه ی پیروزمند ِ آینده کم ترین نقش و جایگاهی نخواهند داشت، تا باز اقتصاد و تکنولوژی و دموکراسی مال ِ خراست وهرآنچه ما فکرمی کنیم و می گوییم و بدان عمل می کنیم نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد ِ تازه از راه رسیده ای، جایگزین ِ آن دیگری ِ پیشین نشود.
محسن حکیمیلارس لیح: هیاهوی بسیار برای هیچ* است، پیرو برنامۀ «اِرفورتِ» حزب سوسیالدموکرات آلمان بهرهبریِ کائوتسکی، و اینکه برنامۀ مذکور حاوی باورها و استراتژیهایِ سیاسیِ «سوسیالدموکراسیِ اُرتودوکسِ مارکس محور» است. تا آنجا که به ادعای اخیرِ لارس لیح مربوط میشود، من در فصل نخست از بخش «دگردیسی آغازین کمونیسم مارکس» در کتاب حاضر تفاوت دیدگاههای کائوتسکی و مارکس و بهطور مشخص مغایرت نظر کائوتسکی دربارۀ «ادغام» سوسیالیسم با جنبش کارگری را با دیدگاه مارکس نشان دادهام. بنابراین، ادعای «مارکسمحور» بودنِ برنامۀ «اِرفورت» حقانیت ندارد. اما با قسمت نخستِ ادعای لارس لیح موافقم و من نیز لنینِ پیش از جنگ جهانی اول را پیرو برنامۀ «اِرفورت» و شخص کائوتسکی میدانم.
اسماعیل رضایی انقلاب و انتظار انقلاب محصول انتظاری است که طی تحول و تکامل جامعه و انسان، نیازهای برآمده از آن ها در بوته اجمال و اهمال قرار می گیرند.فشار و تعدی صاحبان قدرت و ثروت در تعویق و تاخیر روندهای تغییر و دگرگونی های اقتصادی و اجتماعی، جنبش و شورش عمومی برای تحقق نیازها و انتظارات برآمده از تحول و تکامل جامعه و انسان را برمی انگیزند. این تحرک اجتماعی، گرایشات و طیف بندی های خاص طبقاتی را در خود جای می دهند که اهداف و آرمان های انقلاب در معرض اختلال و انحراف قرار می گیرند. بنابراین شرایط انقلابی اصولا درک نیازها و فهم چرایی این نیازها برای پیشبرد آرمان های انقلاب را با خود دارد. زمانی که ابهام و ایهام بر اهداف انقلاب سایه افکند و یا برخی نمودهای حاشیه ای و یا دیکته شده و یا درک ناواقع حافظۀ تاریخی از رخدادهای گذشته تاریخ تحولات اجتماعی بر فرایند انقلابی تاثیر گذار باشند، دستاوردهای انقلاب عموما توسط فرصت طلبان و عناصر مورد حمایت اقتدار و ارتجاع مصادره به مطلوب می شوند.
مهران زنگنهمارکسیسم گرامشی، سهمی در نقد مارکسیسم روسی مقدمهای بر ترجمهی «یادداشتهای زندان گرامشی» در مورد کتاب بوخارین یکی از مفاهیم اصلیای که پایهی انتقادات گرامشی به مارکسیسم روسی را تشکیل میدهد مفهوم تاریخ است. برای گرامشی میتوان آن را با توجه به تاکید مبالغهآمیز در مفهوم «تاریخگرائیی مطلق» در گزارهی «فلسفهی پراکسیس تاریخگرائی مطلق» است (یادداشت ۲۷، تذکر ۱)، یکی از مراکز ثقل نظری قلمداد کرد. در این دریافت نمیتوان تاریخ (مبارزهی طبقاتی) را از فلسفه جدا کرد، آن طور که تاریخ و فلسفه (در شکل «ماتریالیسم دیالکتیک» و «ماتریالیسم تاریخی») بر حسب سنت مارکسیسم روسی و ساختگرائی فرانسوی از هم جدا میشوند. او با دریافتش از تاریخ و فلسفه خواست «تاریخی ساختن فلسفه» و اینهمانی فلسفه و تاریخ منجمله «نقد» سادهلوحانهی متافیزیک در مارکسیسم روسی را به بیان میآورد.
خدامراد فولادیچپ ِ روسی الاصل!
تاکنون ما به قدر ِ کافی این چپ را درعرصه های مختلف ِسیاسی عقیدتی و در نظر و عمل مطالعه و نقد کرده و از آن شناخت کافی در هردو عرصه پیدا کرده ایم. اینجا با یک خصوصییت تا کنون کم دیده شده اش آشنا می شویم ، و آن تعصب به اصالت یا ملییت ِروسی ِ پیدا وپنهان درتحلیل ها وقضاوت های سیاسی آن درباره ی کشورها و ملت هاست که اینک درجانب داری ِ آشکار یا درپرده ی الفاظ و توجیهات از پوتین و تجاوز ِ علنی اش به قلمروی یک کشور ِ مستقل صورت گرفته خودرا نشان می دهد. در اینجا است که ما دوگونه جهت گیری علنی وآشکار، وجهت گیری و حمایت ِ غیر ِ مستقیم و درلفافه را به نفع ِ پوتین مشاهده می کنیم.
آرام بختیاریخرافات، از اسطوره تا ارواح خبیثه خرافات، از عهد عتیق تا ولایت فقیه خرافات عقیدهایست عامیانه، پوچ، غلط، منحرف، و گمراه. خرافات عقایدی هستند که از نظر دینی یا تجربی بهشکل منفی قضاوت و ارزشیابی میشوند. از قرن ۱۵ میلادی واژه خرافات برای عقاید عامیانه که تطابقی با الهیات رسمی و با راسیونالیسم علوم تجربی نداشتند، بهکار برده میشد. از نظر معنی لغوی عنوان خرافات در فرهنگ یونانی لاتین به معنی ورای عقیده، یا پیرامون عقیده و ایمان است. آن گاهی بهشکل توهینآمیز، بی ارزش، و تحقیرآمیز به عقاید و باورهای پیش از مسیحیت گفته میشود. از موضع ادیان جزمی و مطلق گرا، خرافات یعنی عقیده غلط.
محسن حکیمیحزب لنینی، سازمانی برای استقرار سرمایهداری دولتی* لنین حاملان «آگاهی سوسیالیستی» به درون طبقۀ کارگر را «روشنفکران بورژوا» مینامد. از سوی دیگر، او این روشنفکران بورژوا را «رهبران» طبقۀ کارگر میداند. میماند حل این تناقض که طبقۀ کارگر چهگونه میتواند کسی یا کسانی را رهبر خود بداند که او را استثمار میکنند یا دستکم در استثمار او شریکاند؟ لنین این تناقض را با «فعالیت انقلابی» این روشنفکران بورژوا حل میکند. بهنظر او، روشنفکر بورژوایی که به فعالیت انقلابی بر ضد بورژوازی بپردازد در واقع به طبقۀ خود پشت میکند و جزئی از طبقۀ کارگر میشود. اما این روشنفکر بورژوایی که به طبقۀ خود پشت میکند و به طبقۀ کارگر میپیوندد در کجای جنبش کارگری قرار میگیرد؟ در رأس آن! چرا؟ به این دلیل که او حامل «آگاهی سوسیالیستی» است! «آگاهی سوسیالیستی» چیست؟
تقی روزبهسندروم انقلاب بهمن و ضرورت بازسازی مفهوم انقلاب!(بخش اول) ناکجاآباد گذشته در برابر حال و آینده و پرسش های پاسخ نگرفته در شرایط غلیان بحران و اعتراض ها، بن بست و انسدادساختارهای قدرت، گشودن پنجره ای برای نفس کشیدن اجتناب ناپذیر می شود و معلوم می گردد که در مواقعی چه بسا پاسخ ماندن یا نماندن، همچنان انقلاب باشد. همانطور که امروزه نسل های جدید هر موقع فرصتی بدست می آورند آن را در خیابان های شهر رژه رفته و فریاد می کشند و در حال ساختن قطعه های پازلی هستند که نهایتا بتوانند تصویرکلی و سراسری را به صحنه آورند. اما باید بهوش بود که معنا و مفهوم انقلاب امری مهروموم شده و منجمد گشته در تجربه های گذشته نیست. برعکس خودمفهوم انقلاب بیش از هرچیز دیگرامری تاریخمند و نیمه تمام و ناگشوده است و دگرگونی و ابداع و متفاوت بودن شامل خود مفهوم انقلاب هم می شود.
خدامراد فولادیچالشی دیالکتیکی ماتریالیستی با متافیزیک ِ تقی روزبه نمی توان مانند ِ روزبه از سیستم ِ سرمایه داری و دیالکتیک ِ نفی سخن گفت، اما از تضاد ِ حاکم بر کلیت ِ سیستم یعنی تضاد ِ کار و سرمایه به عنوان ِ تنها تضاد ِ این دوران، و تنها راه ِ برون رفت ازآن لغو ِ مالکیت ِ بورژوایی بر ابزار ِ تولید سخن نگفت و دیالکتیک را به یک واژه ی «نه» یا به یک جمله ی « نخواستن ِ پایینی ها و نتوانستن بالایی ها» فروکاست. یا به بیان ِ دقیق تر دیالکتیک را از سرشت ِ تاریخی و تکاملی اش تهی ساخت، تا بتوان با نقیض گویی اعتبار ِ دیالکتیک را هزینه ی قالب کردن ِ تفکر وبینش ِ متافیزیکی به خواننده ی ناآگاه نمود.
آرام بختیاریلیبرالیسم به زبان ساده لیبرالیسم،- میان اومانیسم بورژوایی، و نئولیبرالیسم گلوبال لیبرالیسم از نظر: فرم، محتوا و عملکرد، نقدی بود به ساختار حکومتی نظام مطلقه، به فئودالیسم و به آریستوکراسی غیر لیبرال، از موضع خرد گرایی مدرن. دو ستون لیبرالیسم یعنی حقوق بشر و قرارداد اجتماعی متکی به نظرات جان لاک و کانت هستند. لیبرالیسم همیشه خواهان تهیه امکانات نامحدود برای رشد و تحول سرمایه داری، تایید اندیشه فردگرایانه بورژوایی در لباس آزاداندیشی، در کاپیتالیسم و آزادی نامحدود اقتصادی برای سرمایه و استثمار نیروی کار زحمتکشان بوده.
|