اسماعیل رضایی شرافت قلم شرافت قلم در ساختار طبقاتی اگر در جهت رهایی و نجات محرومان و زحمتکشان گام بر ندارد؛ لکه دار شده و از رسالت و تعهد انسانی و اجتماعی خویش به نفع سلطه و استبداد فاصله می گیرد. شرافت قلم را نمی توان با تاکید و تصدیق مولفه های زیست اجتماعی ساختار طبقاتی مسلط حفظ کرد و در راستای بهبود و اصلاح شرایط زیست جمعی گام برداشت. چرا که تمامی مولفه های حاکمیت سلطه سرمایه همچون دموکراسی، حقوق بشر، عدالت، امنیت و... عوامل پوششی و توجیه گرایانۀ ساختار نظام سلطه سرمایه برای تداوم تعدی و تجاوز به حقوق طبیعی و اجتماعی توسط عمال سرمایه فرموله شده؛ و از مضمون و محتوای واقعی و حقیقی خویش تهی می باشند.
علی رهاواکاوی «هستیشناسی هستی اجتماعی» لوکاچ، بخش «کار» کانون اصلی مباحث لوکاچ در این فصل، تلاش برای فراروی از تعارض بین «علیت» و «غایتمندی» (یا هدف) است که به عقیدهی لوکاچ از زمان ارسطو تاکنون مورد مجادلهی فیلسوفان بوده است. لوکاچ بر این باور است که با تکیه بر دیالکتیک کار در اندیشهی مارکس، چنین تعارضی را برطرف کرده است. فراروی از تنش بین آن دو مقولهی بنیادین، تبعاتی دربر دارد که بررسی انتقادی مقولات تضادمندی همچون «طبیعت و اجتماع»، «جبر و اختیار»، «ضرورت و آزادی»، «شناختشناسی و هستیشناسی»، «است و باید» «هدف و وسیله» و غیره را شامل میشود.
در نقد فلسفه حق هگل در نقد فلسفه حق هگل
مقدمه نگاشته پایان ١٨٤٣- ژانویه ١٨٤٤
برگردان : م.ت. برومند نقد فلسفۀ دولت و حقوق آلمانی که توسط هگل همخوانترین، غنیترین و غاییترین روایت آن ارائه شده، هر دوی اینها است، هم تحلیل انتقادی دولت مدرن و واقعیت همپیوند با آن، و هم نفی قاطع کل روشِ تاکنونی آگاهی سیاسی و حقوقی آلمانی است که ممتازترین و فراگیرترین بیانِ به سطح دانش اعتلاء یافته آن، خودِ فلسفۀ حقوق نظری است. اگر فلسفۀ حقوق نظری، این اندیشهورزی انتزاعی و اغراقآمیز دولت مدرن، که واقعیتاش آنسویی باقی میماند، حتی اگر این آنسویی تنها به معنای آنسوی راین باشد، فقط در آلمان ممکن بود، برعکس به همان اندازه، تصویر اندیشگی آلمانی و از انسانهای واقعی منتزع شدۀ دولت مدرن، تنها و تا آن حد ممکن بود، که خود دولت مدرن از انسانهای واقعی منتزع شده یا کل انسانها را به شیوهای خیالی ارضاء میکند.
علي محمد اسکندری جوحزب توده و کلوپ سیاسی امنیتی ایزبورسکی حال که روسی نمی خوانیم و عموما با این زبان بیگانه هستیم آیا روسیه را هم نباید بخوانیم؟ این عدم آشنایی با آنچه در روسیه می گذرد آیا به نفع ملت ایران است؟ آیا سزاست حزب توده همچنان در هیبت استالین مسخ شود و ترّهات و طامات ببافد؟ آیا جیره خشکه ایزبورسکی باعث نگشته که رفقا کرملین شوروی و کرملین روسیه را همچنان یکی بداند؟ پس پروا (شرم) حزبی کجا رفته است که چنین بی پروا به ایرانیان هشدار می دهند که اسیر دستگاه پروپاگاندای غرب نشوند! مگر رفقا همچنان اسیر پروپاگاندی کرملین نیستند؟
خدامراد فولادیمارکس در یازده تز درباره ی فوئرباخ چه می گوید؟ هدف ِ مارکس از تزهایی درباره ی فوئرباخ، اولن تاکید بر تقدم ِ پراتیک ِ اجتماعی بر شناخت، و ثانیین نشان دادن ِ رابطه ی دوسویه ی پراتیک- شناخت و شناخت پراتیک در فرآیند ِ تغییر و دگرگون سازی ِ جهان است که بیانگر ِ وحدت ِ همبسته ( ارگانیک) ِ عینی و ذهنی ومحصول ِ دراززمان ِ تکامل ِ تاریخی طبیعت و جامعه ی انسانی است. شناختی که متشکل از، یا جمع بست ِ علمییت ِ برآمده از پراتیک ِ دگرگون ساز ِ جهان و عقلانییت ِ شناخت شناسانه و فلسفی اندیشانه ی انسان است. این دوسویه گی به آن معناست که درستی ِ پراتیک در شناخت، و اعتبار ِ شناخت درپراتیک ِ دگرگون سازی ِ جهان است که اثبات و تایید می شوند.
آرام بختیاریدین، از تونل وحشت تا راهرو مرگ دین در آغاز سازش و ابزاری بود در برابر نیروهای ناگوار طبیعی، اجتماعی، و مرموز ترانسندنس ماوراء طبیعت. جهانبینی های فرقه ای گاهی بهشکل دین جانشینی و شبه دین در میان اقشاری از جامعه تبلیغ میشد یا اشاعه می یافت. توجیه دین گاهی با ادعای- نجات، رستاخیز، و رهایی است. ارتباط با خدا و خالق ممکن است از طریق عبادت یا مدیتاسیون تمرین های بدنی شرقی و شبه عارفانه باشد. دین همیشه به گونهای با نیروهای عینی اعمال خیالی مانند عبادت، قربانی، کیش و مراسم مذهبی در ارتباط است.
محسن حکیمیلنین و دگردیسی قطعی کمونیسم مارکس* روشن است که درک لنین از سرمایه مغایر با درک مارکس است. مارکس سرمایه را همان رابطۀ اقتصادی ـ اجتماعیِ خرید و فروش نیروی کار و تولید ارزش اضافی میداند، حال آنکه از نظر لنین سرمایهداری عبارت است از تولید کالایی + خرید و فروش نیروی کار. نتیجۀ درک لنین دربارۀ سرمایه داری این است که گویا خرید و فروش نیروی کار میتواند از میان برداشته شود بی آنکه تولید کالایی از میان برود. یا، قانون ارزش اضافی را میتوان لغو کرد بی آنکه خدشهای به قانون ارزش وارد شود
فریدریش انگلس پاناسلاویسم و جنگ کریمه ترجمهی علی رها اولین شکل پان-اسلاویسمِ اتریشی، ادبی بود. یک بوهمیایی، دوبروفسکی، بنیان+-گذار فیلولوژی علمی گویشهای اسلاوی بود، و کولار، شاعر اسلواکی اهل کارپات مجارستان، بنیانگذاران آن بودند. نزد دوبروفسکی، این یک اشتیاق به کشف علمی بود. نزد کولار، افکار سیاسی بهسرعت غالب شدند. اما، تا آن زمان، پان-اسلاویسم صرفاً به غوطهور شدن در روحیات مرثیهخوانی راضی بود. عظمت گذشته، رسوایی، بدبختی و ظلم امروزی بیگانه، مضمون چنین شعری بود. «خدایا، آیا بر روی زمین هیچ انسانی وجود ندارد که حق اسلاوها را به آنها بدهد؟» در آن زمان به رؤیای امپراتوری پان-اسلاوی که به اروپا قانون دیکته کند، اشارهای نمیشد.اما دوران فغان توأم با فریاد صرف برای «عدالت برای اسلاوها!» بهزودی از بین رفت.
صادق شکیبکنکاشی در فرهنگ دیکتاتوری در جوامع طبقاتي از سر تا پا ی سرمایه و از تمامی مساماتش خون و گند بیرون می زند . در نظم سرمایه افرادی حق حیات و زندگی دارند که نه تنها خود را با وضعیت جامعه تطبیق دهند ، بل تسلیم بی قید و شرط حاکمان باشند . حاکمان قلدری که شریرانه فرهنگ منحط خود را با هزاران حیله و ترفند رواج می دهند . فرهنگ دیکتاتوری از این جا سر چشمه می گیرد . انباشت ثروت در یک قطب ، در عین حال متضمن انباشت فقر ، جان کنی برای لقمه ای نان ، بندگی ، نادانی و خشونت و انحطاط اخلاقی در قطب دیگر است .
تقی روزبهجهان و بحران زایشی که بربریت و رهائی در دو سوی آن صف آرائی کرده اند! ( بخش اول) فوران زنجیره ای از بحران های تلمبارشده جهان را در موقعیتی اضطراری قرارداده است که در آن بحران نه استثناء- که لااقل تا اطلاع ثانوی و نامعلوم- یک قاعده است. دیگر اذعان به چنین وضعیتی از سوی صاحب نظران و کارشناسان و گزارش های متعددنهادها و مجامع رسمی بین المللی و یانهادهای پژوهشی معتبر به یک امرعادی و روزمره تبدیل شده است و یا حتی اذعان به آنها توسط سیاستمداران حاکم و تلاشی که برای عادی سازی آن صورت می گیرد. البته این اذعان به شکل واکنشی است، بدون آنکه حاضر باشند مسئولیت آنها را به عهده گیرند و نگاهی به علل و سیاست های برسازنده آنها داشته باشند. چرا که خوب میدانند پرسش های بزرگ، مقدمه تغییرات بزرگ است.
خدامراد فولادیکدام کشور الگوی دموکراسی است؟ نخست بگویم که دموکراسی در معنای تاریخی- طبقاتی فقط در دوران ِ سرمایه داری است که مقبولییت و شمولییت ِ بالفعل یا بالقوه ی مستعد ِ فعلییت یا به بیان ِ دیگر مطلوبیت وجاذبه ی فراگیر همچون مولکول های یک وحدت ِ مادی ِ سیال وجاری یافته ومرزهای جغرافیایی را همچون خود ِ سرمایه در نوردیده و یا درخواهد نوردید، وازاین رومی توان گفت به طور ِ تاریخی ودورانی اختصاص وانحصار به یک کشور و یک طبقه را از دست داده و با همترازی ِ جامعه های عقب مانده و پیشرفته خواه ناخواه دموکراسی نیز همترازی ِ جهانی خواهد یافت.
آرام بختیارینوستالژی انقلاب در عصر انقلاب هراسی انقلاب،- شورش، کودتا، یا آینده گذشته مذهبی نیست نخستین کوشش انقلاب کارگری، کمون پاریس در سال ۱۸۷۱ بود. هدف اصلی انقلابات بورژوایی، سرنگونی فئودالیسم و تشکیل دولت بورژوایی و سازمانهای اصناف بود. انواع مهم انقلابات عبارتند از انقلاب بورژوا-دموکراتیک، انقلاب ملی، و انقلاب سوسیالیستی. تشکیل امپریالیسم، شفق سرخ انقلاب سوسیالیستی بود، که مهمترین نوع انقلاب و آخرین آنست. اشکال انقلابات سوسیالیستی تاکنون کمون پاریس در سال ۱۸۷۱، انقلاب اکتبر در سال ۱۹۱۷، و انقلاب خلق دموکراتیک در اروپا و در آسیا بودند. هدف انقلاب سوسیالیستی کنار زدن نظام استثمارگر کاپیتالیستی و حاکمیت طبقه کارگر است که خود مقدمه جامعه بی طبقه کمونیستی خواهد بود.
|