دکتر عباس طاهری سیر حکمت در تاریخ
نقدی بر آثار دکتر شرف الدین خراسانی در تاریخ فلسفه (۸) فلسفه از همان اوان پیدایش با این پرسش روبرو بوده است که «مفهوم» از کجا می آید و در کجای جهان هستی دارد؟ افلاطون بر آن بود که مفهوم ها، یا بقول او ایده ها و مثال ها، در دنیایی دیگر هستیِ واقعی دارند، و پرتوی که از آن ها بر جهان ما می تابد تا به آنچه ما دریافت می کنیم، هستی بخشد. ارسطو که در روانشناسی چیره بود، بدرستی می گفت که مغز ما با انتزاع ویژگی های مشترک چیزها مفاهیم یا نام ها را می آفریند، تا در شناخت جهان راهنمای او باشند.
علیرضا بهتوئیپوپولیسم، «همه با هم» و «وحدت کلمه» در این روزها به قصههای دوستی گوش میکردم که تعریف میکرد: «ساعت ۴ صبح ۱۷ شهریور خبر اعلام حکومت نظامی از طریق رادیو اعلام شد. بعد از تیراندازی بیمحابای ارتش و نیروهای امنیتی به تظاهرکنندگان در ساعت ۹:۱۵ همان روز، دهها تن کشته و زخمی شدند. علیرغم درگیریهای پراکنده در مناطق مختلف تهران و برخی شهرهای دیگر با نیروهای حکومت نظامی، در روزهای بعد، در همه جا سکوت سنگینی برقرار بود. تصور بر این بود که با این کشتار، حکومت شاه درصدد سرکوب بیرحمانه است و از آن پس، در برابر تظاهرات مسالمتآمیز، به گلوله متوسل خواهد شد. این امر هزینهی تظاهرات خیابانی را بالا میبرد و تصور حکومت آن بود که مردم دیگر بهسادگی به خیابان نخواهند آمد.
اسماعیل رضاییبیگانه و بیگانگی دیجیتالیزه شدن زندگی اجتماعی و حیات دگرگونه بخشی کار مرده با ابزارهای هوشمند، فرایند بیگانگی را ابعاد نوینی بخشیده است. اکنون انسان ها با واقع گریزی های دنیای مجازی و القا پذیری مداومی که فضای باز مجازی ایجاد کرده؛ رقابت های ناهنجاری را در تعاملات اجتماعی برقرار ساخته که در تشدید روند بیگانگی انسان ها نسبت به خود و دیگران را فزونی بخشیده است. بورژوازی امروز با استعانت از توسعه ابزارهای ارتباطی و رسانه ای و وارونه انگاری بسیاری از حقایق زندگی اجتماعی،انسان ها را در بیان مطالبات و مکاشفات خود دچار نوعی تردید و گمانه های توطئه و تحریف فرو برده است. روندی که دامنه انتزاع و تفریق را توسعه بخشیده؛ و انسان ها را از ماهیت واقع انسانی خود تهی ساخته است. مخدوش بودن مرز بین بسیاری از درک و دریافت های محیطی با حقایق واقع زیست جمعی، بیگانه سازی و بیگانگی انسان ها را در کجراهه های حیات تکامل تاریخی تشدید کرده است.
کارل مارکس «نظام ملی اقتصاد سیاسی» ترجمهی: علی رها بورژوای آلمانی حتی وقتیکه کارخانهدار است، مذهبی است. او اکراه دارد که دربارهی ارزشهای مبادلهای بد که به آن چشم طمع دارد سخن بگوید و از نیروهای مولد سخن میگوید؛ از سخنگفتن دربارهی رقابت اکراه دارد و از کنفدراسیون ملی نیروهای مولد ملی سخن میگوید؛ از سخن گفتن دربارهی منافع خصوصیاش اکراه دارد و از منافع ملی سخن میگوید. هنگامی که به کلبیگری بیپرده و کلاسیکی مینگریم که در سایهی آنْ بورژوازی انگلستان و فرانسه، آنگونه که سخنگویان علمیِ اقتصاد سیاسی در ابتدا ــ دستکم در آغاز سلطهاش ــ آنها را نمایندگی میکردند، ثروت را به خدایی ارتقا دادند و بیرحمانه همه چیز را، حتی در علم، فدای این مولوخ کردند، و از سوی دیگر، هنگامی که به لفاظیهای گزافگوی آرمانگرایانهی آقای لیست مینگریم که در کانون اقتصاد سیاسی، ثروت «مردان پارسا» را تحقیر میکند و اهداف والاتر را میشناسد، بهناچار درمییابیم که زمان کنونی «نیز غمانگیز» است، چراکه که دیگر زمان ثروت نیست.
آرام بختیاریاز طبقات و مبارزات طبقاتی چه خبر؟ رهبری و هژمونی پرولتاریا، بجای دیکتاتوری آن مبارزات سیاسی طبقه کارگر ممکن است از طریق: تظاهرات، انتخابات، شرکت در مجلس، اعتصاب سیاسی، یا حتی مبارزه مسلحانه علیه: افزایش قیمت، افزایش مالیات، افزایش هزیه های نظامی که روی دوش زحمتکشان باشد، انجام گیرد، و مبارزه ایست علیه کل سیستم امپریالیستی. حزب کمونیست موظف است از تمام اشکال مبارزه استفاده کند. زحمتکشان از طریق مبارزه ایدئولوژیک با: منافع طبقاتی خود، مسئولیت تاریخی، و وظایف انقلابی خود، آشنا میشوند. فرق بین استراتژی مارکسیست-لنینیست ها، و سوسیالیست های راستگرا مانند: رفرمیست ها، انارشیست ها، و رویزیونیست ها، کوشش برای برقراری رهبری و هژمونی طبقه کارگر و روشنفکران انقلابی، در تشکیل دولت و اداره کشور است.
حقوق خلق ها، بحثی دور و دراز آزادی ملی یا مبارزه طبقاتی آلَن بیر و یانیس تاناسِکوس - برگردان بهروز عارفي دیشمندان انقلابی مانند فردریش انگلس یا رُزا لوکزامبورگ اختلاف های احتمالی مابین مطالبات ملی گرایانه و ضرورت های مبارزه طبقاتی را مورد بررسی قرار داده اند . لنین یا ترُوتسکی دربرخورد با این مسئله، منافع ملی را تابع منافع پرولتاریا می دانستند.
گروهی از مبارزان چپ گرا در همبستگی با نبرد اوکراینی ها در برابر تجاوز روسیه، از حق خلق ها برای تعیین سرنوشت، اصلی مطلق ساختند. کسانی که مدعی سنتِ مارکسیستی هستند، بی هیچ تردیدی برای توجیهِ تعهدشان، به آن اصل رجوع می کنند. در واقع، همانند کارل مارکس و فردریش انگلس، برخی از مارکسیست های انقلابی پس از آن ها نیز این مسئله حق خلق ها را مطرح کرده اند، بدون اینکه الزامی به غیر قابل نقض بودن آن در موقعیت هایی تاریخیِ مختلف قائل باشند.
بیژن باران اختلال شخصیتی شخصیت بینش، پندار، هیجان، رفتار، گفتار فرد یا سبک تعامل فرد با اجتماع است که هویت او را سازد. اختلال شخصیتی الگوی رفتاری نامطبوع در محیط پس از بلوغ/ نوجوانی پدید آید که فرد گناه حس نکرده؛ در رابطه ناپایدار شود. چون داروی ذهنی در جانوران آزمایش نشده؛ یافتن آن مشکلتر است. برخی علایم در خوشه های زیر مشترک ند؛ مانند افسردگی، التهاب، فکر نامتعارف. افسردگی یا 2 قطبی شدید به هذیان رسد.
انریک دوسل کارل مارکس: اخلاق مادی انتقادی برگردان: محمد تقی برومند مارکس خیلی اکنونی تر از آن است که تصور می کنیم و در واقع آنچه از او می بایست استنتاج کرد، الزام اخلاقی، الزام یا وظیفه ای است که سوژه انسانی زنده، برای بازتولید و بهبود زندگی انسانی، اکولوژیکی و اقتصادی، زندگی فرهنگی، تاریخی، اجتماعی و سیاسی، زیبایی شناسی، معنوی، خصوصی و عمومی اش دارد. خطای به اصطلاح ناتورالیستی (با ادعای اعتبار جهانشمولی خود) به دقت، معیار مادی («بودن») را از اصل اخلاقی جهانشمول («مکلف بودن») جدا می کند.
آرام بختیاریعرفان،- میان طبیعت خدایی و صحرای کربلا عارف برای نزدیکی به خدا، نیاز به روحانی و کلیسا ندارد عرفان در شرایط تاریخی مختلف دارای شاخه های مترقی و ارتجاعی راستگرا و متناقض بود. آن اغلب مخالف علم و فلسفه مترقی است. عرفان مترقی در آلمان شامل روحانیون و عارفانی مانند: فرانک، وایگل، اکهارد، و بوهمه بود که عناصر ماتریالیستی دیالکتیکی را هم مطرح نمودند. عرفان راستگرا و ارتجاعی شامل افرادی مانند: تاولر، زنوس، و لوتر جوان، است که ضد روشنگری و روشنفکری بودند و عقل را دشمن ایمان و فاحشه شیطان میدانستند. عرفان ارتجاعی مدعی بود که زندگی آگاهان غیر ممکن است چون علم و فلسفه قادر به شناخت طبیعت و جهان و انسان نیستند. هر دو شاخه عرفان، شناخت عقلگرایانه را مانع وحدت عرفانی انسان با خدا می بینند.
|