دکتر منوچهر سعادت نوری ایران چگونه است؟
در آسمان ایران ، در آن کهن دیاران
خورشید بی فروغ است ، اندک ضیا ندارد
آن کلبه های یاران ، منزلگه عزیزان
خاموش و سوت و کور است، ساز و نوا ندارد
مجید صدقیدورخیز فرانسه برای اسکار درحالی که تا همین چند ی پیش همه از پایان دنیا حرف می زدند نشریات فرانسوی با آب و تاب هرچه بیشتربه خبرهای مربوط به نامزد شدن فیلم ها و بازیگران فرانسوی در هفتادمین مراسم سینمایی گلدن گلاب می پرداختند . در واقع حتی اگر دنیا به پایان می رسید برای فرانسوی ها که در زمینه سینما و به طور کلی هنرهمواره دوست دارند جزو اولین ها باشند نه تنها دنیای به پایان نمی رسید بلکه دنیا زیباتر نیز می شد.
شهاب طاهرزاده! چه قهری می گذرد از بین ما کاش نبود
!این قهر
بین ما
بوته ای از یاس بود
تا آنرا بو می کردیم
. بوی یاس می آمد
به بهانه عکس، عکس ها ی دکترجعفر شفیعی – حسین مهینی دوعکس دوران شیدایی من. دوران شیدایی کار و آرمان. دوران ساختن فیلم های کردستانم؛ ** دوعکس دوست و رفیقم دکتر جعفر شفیعی، دوعکس دکتر جعفر شفیعی از بنیانگذاران و رهبران کومله و حزب کمونیست ایران. این دوعکس را درسال های ساختن فیلم های کردستانم برداشته ام. دورانی که دکتر بدون چشم داشتی، رها ازبندها وتنگ نظری های سازمانی و حزبی، لحظه ای درهمکاری و کمک به کار فیلمبرداری گروه من تردید نکرد.
...ودکتر در حلقه در حلقه ی مردم درجوله ها از بوکان گرفته تا ... سقز، سنندج ...، اشنویه، ... دره به دره. با دوربین فیلمبرداری ام در ثبت لحظه به لحظه های باورهای زمینی جهانی نو؛ و تشنه گی مداوم لحظه هایی که بی محابا زیرپوست روز می خزیدند.
محمد بینش (م ــ زیبا روز )نردبان آسمان موج ِ اوج ِ مثنوی خیزد کنون
شد قرار ـ آرام و باز آمد جنون
موج ها از اوج ها بر شانه ات ،
می شود آوار و کوبد خانه ات .
محمد جلالی چیمه (م. سحر)جهان ایرانی ، درکودکی ، خشکی زنده رود و شعر من ای ایرانی، جهل، جهانِ تو شده ست
نادانیِ تو آفتِ جان تو شده ست
چون گله روانهای و خود غافل از آنک
گرگ است که در جلد شبان تو شده ست !
رضا اغنمییادها وبودها درمقدمه کتاب که باعنوان « چرا یادها و بودها؟»، نویسنده ازعشق وعلاقۀ خود به زبان و وطن میگوید. ازفردوسی و سعدی روایتهایی نقل میکند. درنهایت صمیمت میگوید: «می خواهم ریشه های پیوستگی (نه وابستگی) م، عشقم را به ایران ومردم کشف کنم.» و سرانجام، شیرۀ عمرش را به آیندگان وامیگذارد: « کوله باری پرازلحظه های خوش و ناخوش را برزمین نهاده ام. آرزو دارم این یادداشت ها با همه تلخی ها وشاید به تلخی و سنگینی، شورانگیز و رهایی بخش و زاینده باشد. با درود به مردم عاشق و آزاد!»
نسرین مدنیممنوعیت قلم و اعدام اندیشه ممنوع برای احترام گذاشتن به حق آزادی بیان ، باید به تمامی به آن احترام گذاشت لذا در سایت مهاجرانی – مکتوب – بیان شده است کتاب نقد ایشان به چاپ بیست و پنجم در سال ۱۳۸۴ رسیده است ، با توجه به تغییر رأی ایشان و ادای احترام به اندیشه ی نویسندگان ، آیا نباید مهاجرانی از ناشر خواستار آن باشد که چاپ آن را متوقف کند؟
پالاشیو والدز «جنایت در کاله دلا پرسکویدا » ترجمه علی اصغر راشدان یه شب مثل همیشه همین حدودا ازاونجا بیرون اومدم. دو فیا نیوس خیلی اقتصادیه و خودشو فقیرنشون میده. به اندازه کافی ثروتمنده ومی تونه مثل یه خانوم بزرگ محترم زندگی کنه. اون هیچوقت لامپی واسه روشنائی راه پله ها و ورودی روشن نمیکرد. موقع رفتن دن جراردو یا من راهو بالامپی ازتو آشپزخونه روشن میکرد. تادروازه رو می بستیم، لامپوخاموش میکردومارو تو تاریکی میگذاشت. اونجارو به سختی لامپی ازتوخیابون روشن میکرد.
بیژن باران رفتی و نرفتی ز یاد
اگر اشگ بتواند نردبانی بسازد؛
خاطرات جاده ای شور بسازند
من بسوی تو
به کهکشان خواهم آمد
تا تو را برگردانم از سفر ابدیت.
یوسف صدیق (گیلراد)دلتنگی ها (چهار شعر عاشقانه ی کوتاه)
دلتنگ توام
و در گذر روزها و شب ها
نفس هایم را نقاشی می کنم
تا طرحی از تو در نظر آید.
رضا بایگاندرخت آرزو هایم آرزو هایم شباهتی یافته ست
به درخت
نه آنکه سبز باشد
تا که طراوتش چشم را بخود مشغول دارد
نه
نه
آرزو هایم درختی شدست
پاییز را مهمان
محمد جلالی چیمه (م. سحر)میراثِ خدا و پرچمِ خرچنگ (از ترانه های م.سحر)
از بام و سرای ما به ما تاختهاند
شمشیر خدا به روی ما آختهاند
اندام ، بُریده و سر انداختهاند
کُشتار گهی به مسجدی ساختهاند !
مسعود دلیجانیگوهری چون داد
تو آن یگانه ای
جوانه ای
که بر دمیده سالهاست
و شاخ و برگ آن اگر درو
به ریشه آب می کشد
میان شاخه های نو
علی رضا جباریکی پرچم سحر را...؟ شب ِ درد
شب ِ رنج
شب ِ خاموشی
شبی که راز ِ گم شده ات را
جز با دل ِ ریش ریش
به هیچ کس نتوانی گفت
شهلا آقاپورپایان و آغاز جهان شاید ستارهای ابدی نیز
در اخر خاموش شوند
آه می بینم در نگاه ساکن ماهیان
سکوت کهکشان را
دکتر منوچهر سعادت نورییلدا د ر یک شرو ع_ نم نم _ با را نی
د ر یک شب_ نخست_ زمستا نی
بودی تو ، آن الهه ی افسون ها
گویی ، چنان که جانی وجانانی
رضا مقصدییلدا شعر حافظ ، به کجای نفسَت می ریزد ؟
ای که در عاطفه ها باز ، شناور شده ای !
شب یلدا زپی ِ خاطره ها می آید
تا به هر واژه ی حافظ ، نفسی تازه کنی !
علی آلنگ"یلدا" طولانی تر ندیدن
کوتاه تر دیدار
طولانی تر اجبار
کوتاه تر اختیار
مهدی استعدادی شادجماعت حشری میهن نجیب ما فلور در سر فصلی که در بخش یک به "فقط باکره ها" میپردازد، فقط به این نکته اکتفا میکند که " بنا بر شرع اسلام وصلت با صغیران مجاز است، به شرطی که والدین به نیابت شان آن ها را عقد کنند یا در نبود والدین با نیابت سرپرست های شایسته. زناشویی زود هنگام چند علت داشته و یکی این بوده تا از وسوسه ی روابط سکسی پیش از ازدواج جلوگیری شود. پسر و دختر هر دو به لحاظ جسمی خواستنی بودند و مورد نظر مردان جوان."
محمد جلالی چیمه (م. سحر)فکر وطن اهریمن ار لباس ِاهورا به تن کند
انسانیت تدارکِ گور و کفن کند
ابلیس اگر به تختِ خدا تکیه کرد، زود
باغ و بهارِ بختِ ترا مَرغزن کند
رضا بی شتابنقاشِ چیره دست
از شعله از شهاب می کشَد این نقاشِ چیره دست
شادا! نقابِ خواب می دَرَد این نقاشِ چیره دست
تا غنچه بال وُ پَر گشاید وُ زیبا شود جهان
جان را سوی شباب می بَرَد این نقاشِ چیره دست
بیژن باران گلستان- هنرمند میانه عمر طولانی، هوش، حافظه، سرعت انتقال، حضور ذهن، نکته سنجی، بیان اقتدارگرایانه، بازاریابی، ورزیدگی، تبلیغ خود- عواملی اند که باعث غلو در مقامش در ادبیات بویژه با انرژی سرشار تبلیغیش می شود. البته سانسور آثارش حجم آثار او را کمتر کرده؛ این غلو خواص در مورد "سبک" تجربه گر او نیز موثر است. طول عمر او شبیه جمال زاده، بزرگ علوی بوده؛ ولی حاصل کار ادبی اندک با کسب انبوه ثروت است. آیا او در نوشتن زور می زد که به کم نویسی و فرمالیسم غلتید؟
رضا اغنمینگاهی
به کولاک و شقایق این دفترهمانگونه که درشناسنامه اش آمده است شامل برگزیده های هفت دفترشعر خانم شاداب وجدی است که انتخاب ومنتشرکرده است. پیشاپیش بگویم که کمتربه بررسی یا نقد شعر میپردازم. .اما گاهی اوقات با مطالعه برخی دفترهای سخن سرایان نمیتوانم آرام بگیرم وپرهیزچند ساله را رعایت کنم. سروده های پرمغزخانم شاداب وجدی از آنهاست که این عادت دیرینه ام را هم می ریزد.
یوسف صدیق (گیلراد)تبسم و گریز (دو سروده ی کوتاه) به تبسم های مبهم معتادم
و غربت خیابان ها
در دلم کز کرده است.
ما
در کجای زمان
از هم جدا شدیم ؟
|