logo





می روم که آب بیاورم

يکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۱ - ۰۹ دسامبر ۲۰۱۲

مجید نفیسی

nafisi.jpg
به ناهید

می روم که آب بیاورم
با دبّـه ای در یک دست
و سکه ای در دست دیگر.

در کنار دیوار بلند پی لِس* می ایستم
پشت به پارکینگ خالی ماشین ها.
سکه را در دستگاهِ آب می اندازم
و دبّـه را با لبِ لوله، تراز می کنم.
به زمزمه ی آب دل می بندم
و آوای گنجشک ها
که از لابلای شاخه ها می خوانند
و دخترانی با جامه های خوشرنگ
که در کنار هم نشسته اند
و کوزه های سفالین را
از آب خنک چشمه پر می کنند.
آیا در آنجا نبود که برای نخستین بار
آناهیتای خود را شناختم
که بالابلند و خرامان
از سراشیب راهِ چشمه پایین می آمد
و با دیدن من
مژگان بلندش را پایین انداخت؟

دستگاه آب به من نگاه می کند
دبّـه را برمی دارم
و از کنار پارکینگ خالی ماشین ها
خود را به خانه می رسانم.
آیا بانوی آب ها در را به روی من باز خواهد کرد؟

15 اکتبر 1998


* payless نام یک فروشگاه بزرگ در لس آنجلس


I Go to Get Water

By Majid Naficy

For Nahid

I go to get water
With a container in one hand
And a quarter in the other.

I stop by the high wall of Payless
In front of the empty parking lot,
Put the coin in the vending machine
And hold the water container
Under the spigot.
I hear the sound of a murmuring stream
Chirping sparrows in the trees
And village girls with colorful dresses
Who are sitting next to each other
filling their jars with cold water
From a nearby spring.
Wasn t it there that for the first time
I saw my tall and graceful Anahita?*
She was walking down the spring trail
And when her eyes met my gaze
She lowered her long eyelashes.

The vending machine is staring at me
I take my water container
Cross the empty parking lot
And walk back home.
Will the lady of waters open the door for me?
October 15, 1998



*- Anahita or Nahid: Goddess of waters in old Persia.
Please like me at:

http://www.iroon.com/irtn/blog/192/


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد