جواد پارسای نوروز محمد جرير طبري، نوروز را برآغاز دادگري جمشيد ميداند. سرانجام، خيام مينويسد كه جمشيد بمناسبت بازآمدن خورشيد به برج «حَمَل» نوروز را جشن گرفت: «سبب نهادن نوروز آن بود كه آفتاب را دو دور بود، يكي آن كه هر سيصد و شصت و پنج شبان روز و ربعي از شبانه روز به اول دقيقة حمل باز ميآمد و به همان روز كه رفته بود بدين دقيقه نتواند از آمدن، چه هر سال از مدت همي كم شود. چون جمشيد آن روز دريافت (آن را) نوروز نام نهاد و جشن و آيين آورد و پس از آن پادشاهان و ديگر مردمان از او، پیروی كردند».
عباس شکریآوای اندوه مگرنه می گفت: “هنوز خیلی کار دارم.” مگرنه قرار بود در ماه مارس همین امسال، نمایشگاه نقاشی هایش را برگزار کند که حتا گالری هم وقت گرفته بود؟ مگرنه این که قرار بود با هم به سفر برویم؟ مگرنه این که؟ چنان عاشق زندگی بود و شور زندگی داشت که نمی توان حتا یک کلام از ناامیدی و مرگ در نوشته هایش پیدا کرد.
بیژن باران عرفان در شعر سهراب سپهری سهراب واقعیت را با کلام نقاشی کرده؛ نه مانند شاعر اجتماعی، کسرایی یا رحمانی، آن را نقد نمی کند. او فقر، بیعدالتی، ستم را در جامعه بمثابه بخش ناپیدای طبیعت بدون علیت تصویر می کند. لذا شعرش برای لایه خوانندگان کنشگر جذاب نیست. ولی شعر او مانند منوچهری دامغانی، فرخی سیستانی- مداحان دوره غزنوی- هم طبیعت پردازی برای مال اندوزی نیست. طبیعت پردازی سپهری ادامه نقاشی او با واژه هاست. او مالکیت را در نقاشی و شعرش از قلم می اندازد.
هانری میشو در دل شب ترجمه از بهرامیان ای که غرقم سازی
که کنی موج و موج
که کنی موج
و کنی دود و بخار
و غلیظی وغرنده
تو شبی
راشل زرگریانگریه در باران قطره های باران مانند اشک کودکی مظلوم درختان صغیر و تنومند را شستشو میدهند. آفتاب که پشت تکه ابری پنهان است از دیده ناپدید میشود. جمعیت زیادی برای سوار شدن به اتوبوس ازدحام کرده اند. با اینکه هرکس درنوبت خود ایستاده اما بدون اراده گاهی کتفها باعث تصادم میشود. پیره زنی لاغر وتکیده با عینکی پهن و بزرگ اول صف ایستاده است. با آن بدن نحیف ایستادگی میکند وشکایت ندارد.
شهاب طاهرزادهخیزش به تو می اندیشم
ای میهن !
اشک من
بر روی دفتر می ریزد
هاله ای از چشمهای روشن
که باز و بسته می شوند
می گذرند
رضا بی شتابژنده جامگان صدا به صدا نمی رسد اینجا کجاست
ای ناخدایِ خواب زده خاکت هَباست
در سر صدایِ گسستن وُ پیوندِ مرگ
پیچیده درد وُ دود در سینۀ هواست
رضا اسدیکابوس هوای مطبوع و تازه به ریه هایم سرازیر شد. حالم کمی جا آمد.
خانه ما در محدوده جنگل قرار دارد. با چند قدم خودم را در میان انبوهی از درختان سر سبز کهن سال یافتم. ترسی از گم شدن نداشتم. سال ها بود که با این جنگل آشنا شده بودم. تقریبن روزی نبود که در آن قدم نزده باشم. وقتی به بالا نگاه کردم قرص ماه را دیدم که از میان شاخه ها می درخشد. همیشه از دیدن درخشش قرص ماه در شب های مهتابی لذت می برم. شب را برایم رویایی میکند.
مجید صدقیسینماها درآتش لزوم ساخت سینما درایران زمانی احساس شد که مردم کم وبیش با این پدیده قرن بیستم از طریق نشریات و یا کسانی که به خارج از کشورمی رفتند آشنا شده بودند واز طرفی درجریان جنگ دوم جهانی نیروهای متفقین درایران بیش از هرزمان دیگر متوجه موقعیت سینماها درایران شدند .
حسین دانائیمرگ باران
« - مرگ باران
رنگین کمانی ست
که خورشید را
آفتابی می کند ».
رضا اغنمیازآبکنار تا راور کرمان بررسی کتاب خاطرات زندان جوانی ازاهالی روستای آبکنار از منطقۀ بندرانزلی است. جوانی درسخوان، کنجکاو باذوق هنری ، که با تشکیل حکومت نوپای اسلامی آمادۀ خدمت میشود. همو مانند دیگر جوانان فعال با شور و امید آزادی موعود با ورود به فضای باز سیاسی، و مشاهدۀ رفتارها وشیوه های مستبدانۀ حاکمان تازه به قدرت رسیده، تکان میخورد وآمادۀ رو درروئی با آنها میشود و علیه شان برمی آشوبد. پس از مدتی گرفتار میشود. تشکیل شورای مردمی آبکنار در روستا امکان شکایات اهالی و معترضان را فراهم میسازد....
شهناز غلامیچند شعر به دو نیمه شدم
به وقت رفتنت.
نیمه اي در من ماند.
زبون و درمانده.
نیمه اي با تو رفت.
غریب و سرگردان.
بیژن باران ممیزی و جامعه سانسور حذف یک کلمه در متن نیست؛ حذف ایده های خلاق و تنگی عرصه بر آفرینش هنری است. سانسور لگام گسیختگی، بی بندو باری، قلدری دولت است که قانون را دور می زند. سانسور اجرای قانون و معادله بازار فروش عقاید را بطور سلیقه ای، بیرویه، بطور محلی تعدیل می کند. سانسور تیغ قدرت لحظه ای بر خلاقیت نیست؛ بداهه گرایی فردی قادر است که آینده جامعه را سرگردان و بداهه گرا می کند. لذا آسیبهای آن بمراتب مهیبتر از تغییر کلمه است.
یوسف صدیق (گیلراد)(سه شعر عاشقانه ی کوتاه) وقتی تو نباشی،
هوا هم نیست؛
چه رسد به سایه ای
که تو معنای آفتابش بودی.
علی صدیقی "فرصت های تاویلی در چند داستان از مجموعه "غریبه ای در اتاق من غریبه ای در اتاق من مجموعه ۱۶ داستان کوتاه از مهرنوش مزارعی است که به تناسب تاریخ نگارش هر داستان، فعالیت بیش از یک دهه - بین سال های ۱۹۸۹ تا ۲۰۰۱ - از کار این نویسنده ساکن امریکا را در برابر خواننده قرار می دهد. داستان های آمده در این مجموعه به لحاظ موضوعیت، محیط و آدم ها دو دسته اند. داستان ها قدیمی تر اغلب در ایران با فضا و آدم ها آن جا شکل یافته اند و دسته دوم داستان هایی است که نویسنده آن ها را متناسب با موقعیت و فضای زندگی تازه خود در امریکا خلق کرده است.
عباس شکریواهمهی تثلیث گمشده متن پیش رو بار نخست در ویژه نامه ی واهمه نوشتن/نکوداشت منصور کوشان آمده است. این ویژه نامه به کوشش عباس شکری و دیگر اهل قلم در 253 صفحه تهیه شده است. همان گونه که در پیشانی ویژه نامه آمده است این کتاب در نکوداشت حضور و اندیشه و کار مداوم و بی وقفه منصور کوشان نویسنده مطرح و نامدار ایرانی ست که متاسفانه یکشنبه 16 فوریه 2014 در جدال با عفریت سرطان زندگی پربارش خاتمه یافت.
محمدعلی اصفهانیگزارش يک بازيافت از هم گسيخته
در نقطه ی مقابل ديوار
بی هيچ اتکا
تبعيد آينه بودم
محمد جلالی چیمه (م. سحر)اندر تناقض ملی و مذهبی نتوان درسپاهِ سعد وقاص
یا سرِ سفرهء بنی عبّاس
هم دلی در هوای ایران داشت
هم ز دست خلیفه فرمان داشت
س. سیفی سيب به ياد زيباییهای زندهياد حميد مصدق در سرودهای از زندهياد حميد مصدق به نام "پيش درآمد"، سويههایی از استورگی سيب بازسازی میگردد. او در نقشهایی كه میآفريند از جايگاهِ راوی، سيب را از باغی میربايد و سپس مورد تعقيب باغبان قرار میگيرد. ولی سيب به دستان معشوق راه میگشايد و به او میرسد. اما در نهايت سيب بر خاك میافتد و معشوق نيز از او (راوی) میگريزد. در همين فرآيند، بهشتی را از راوی بازمیستانند كه او همان را در سيمای معشوق میجُست. با چنين گزارههایی فقط خاطرهای ازلی برای شاعر به يادگار میماند.
رضا بی شتابدوازده بادیه در نوردِ شب پیراهنِ پرندِ پگاه
بر شانۀ شب بو
تجلّیِ رؤیا، ناگاه
بهار آمده است!
مهرداد ایمانیکوچة شامپیونه بررسی کتاب مجموعه داستانهای کوتاه و بلند که با ادبیاتی رئالیستی آغاز میشود و با داستانی سورئالیستی پایان مییابد. داستانها اگرچه کاملا به ترتیب تاریخ نگارش نیامدهاند ولی به اندازهای که دستهبندی موضوعی اجازه میداده به ترتیب تاریخ آمدهاند و شاید بتوان گفت که نمایانگر سیر دگرگونی فکری نویسنده هستند. داستانهای گیرا و صمیمی نخستین که شاید بازتاب خاطرات کودکی و نوجوانی باشند کم کم به دشواریهای دوران جوانی میرسند که آغشته هستند به مسائل اجتماعی و فردی.
مجـيـد فلاح زاده
نمایش و نمایشنامه نویسی در اتحاد شوروی - ۵ کارگردانان و بازیگران با استعداد کوشیدند تا درگیری ذهنی کاراکترهای «پوگودین» را با کارشان، شور عظیم سازندگی که موجب می شود مردم درباره خواب، غذا و استراحت فکر نکنند، منتقل نمایند. واقع گرائی این آثار تقریبا مستند انباشته از ایده های دگرگونی زندگی و برون افکنی آن بود.
ماکزیمیلیان پروبست جرینگ جرینگ
«گذشته» برگردان: گلناز غبرایی بعنوان تماشاگر در هر صورت بسرعت میشود داستانگویی استادانه ی فرهادی را باور کرد. همان طور که ماجراهای فیلم پشت سرهم پیش میرود، در مسیری موازی به گذشتهی شخصیت های فیلم را سرک میکشیم. این خود هنری است که در عین سادگی به پیچیدگی وضعیت آدم هاییست که «گذشته» از آنان حرف میزند. لئا که احمد در شروع فیلم با اورفتار بسیار محبت آمیزی دارد، دختر او نیست، بلکه دختر ماری از رابطه ی قبلی است. ماری حالا با سمیر که از اوباردار است ارتباط برقرار کرده است. مردی که خود هنوز زن دارد و نمیتواند از او جدا شود چون همسرش دست به خودکشی زده ومیان مرگ و زندگی دست و پا میزند.
شهاب طاهرزادهبرای مردم کردستان ایران
تو رفتی و اسبت بدون تو باز آمد
غروب کرد خورشید و پر از راز آمد
اسبت آمد به پیش ما خیلی آرام و زود
آه! اگر فریادی می کرد و کردستان را ربود
نامه آقای باقر مومنی به کانون نویسندگان ایران این یار کوچک شما سرسختی و دلاوری هایتان را در راه آزادی قلم و سخن، که همچنان بدون پوست اندازی ادامه دارد، ستایش می کنم. من بر این باورم که در شرایط کنونی که دستگاه قدرت با سخنانی آراسته در تدارک انتخاباتی و همچنین با «سخن سرائی های صرف در محافل و مجالس آن چنانی» می خواهد چهره ای موجه از خود نشان دهد، می توان و باید با بکار بردن شیوه ی «نافرمانی مدنی» در برابر دستگاه های آزادی ستیز و قانون شکن قدرت در «دفاع پیگیر از آزادی بیان بی هیچ حد و حصر و استثاء برای همگان» و «شکستن یوغ خفت بار سانسور» عمل کرد.
|