logo





ازآبکنار تا راور کرمان

بررسی کتاب

يکشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۲ - ۲۳ فوريه ۲۰۱۴

رضا اغنمی

ازآبکنار تا راور کرمان
رحمان (محمد) عریان آبکنار
نشرباران، سوئد
چاپ اول 2012/ 1391

خاطرات زندان جوانی ازاهالی روستای آبکنار از منطقۀ بندرانزلی است. جوانی درسخوان، کنجکاو باذوق هنری ، که با تشکیل حکومت نوپای اسلامی آمادۀ خدمت میشود. همو مانند دیگر جوانان فعال با شور و امید آزادی موعود با ورود به فضای باز سیاسی، و مشاهدۀ رفتارها وشیوه های مستبدانۀ حاکمان تازه به قدرت رسیده، تکان میخورد وآمادۀ رو درروئی با آنها میشود و علیه شان برمی آشوبد. پس از مدتی گرفتار میشود. تشکیل شورای مردمی آبکنار در روستا امکان شکایات اهالی و معترضان را فراهم میسازد. کار بسیار مدبرانه ای که دراوایل انقلاب درشهرها و روستاها شکل گرفت. متأسفانه دیری نپائید و به دست طلبه ها و پاسداران افتاد و ازهدف های اولیه منحرف شد و به تمامخواهی ملایان وسلطنت فقها رسید. باهمین کیفیت موجود که جهانی شاهد فساد وتبهکاری های شرم آورحکومت نمایندگان خدا درایران هستند. به هرحال آبکناری ها هم به مانند اکثر مردم کشور که دلبستۀ تحولات بودند و درانتظار عملی شدن وعده های آقای خمینی؛ فکرمیکردند دوران ظلم و ستم سر رسیده، همان گونه که بهارآزادی در کوچه پسکوچۀ شهرها ترانه میخواند؛ سرسفره ها نیز راه پیدا خواهد کرد. اهمیت چندانی هم نمی دادند که سرود وسروده هایش را درغرب ساخته بودند، همانقدر که طنین آوای دلنشین ش کلبۀ فرودستان را نور افشانی میکرد و دل های تپندۀ مشتاقان آزادی را لبریز از امید به آینده دلخوش وشاد بودند. میگفتند حکومت اسلامی، حکمرانیِ عدالت است و داور نهائی عدل اسلامی ست. آزادی زنان و مردان، رسیدگی به حقوق پایمال شدۀ آنان، تأمین نیازهای محرومان وناراضیان ازقوانین و وظایف اولیۀ حکومت خواهد بود.
نخستین تجربه، شکایت اهالی ازحضورحاج قوام آخوند محلی با سابقۀ فساد اخلاقی بود. این آخوند که مثل اکثر دستاربندان، با رنگ عوض کردن به صف انقلابیون پیوسته بود، درکسوت روحانی هرگونه تجاوز به مردم را با برچسب "اسلامی" مجاز می شمرد. آبکناری های هشیارهم دررهگذر حوادث به درستی دریافته بودند که دراین حکومت نیزسرنوشت آن ها سرکوب وخفقان است، و این بار با سجادۀ خونین و چماق تکفیر. بااین حال شکایت را دنبال میکنند.
اهل محل خواستارخلع لباس حاج قوام میشوند. اما حاج قوام با چنان سابقۀ فساد اخلاقی، مورد پشتیبانی امام جمعۀ رشت قرار میگیرد. درعوض، شاکیان در معرض آزار واذیت و اتهام های کفرآور اسلامی ها درگیر میشوند. امام جمعه رشت میگوید «من ازقدیم این ها را می شناسم. آن ها به هیچ دولتی سر خم نکرده اند وبا ما نیز چنین خواهند کرد. همه شان کمونیست هستند ...» طرفداری سرسختانۀ امام جمعه از حاج قوام و تهدید معترضان، به شکل گیری هسته های مقاومت خام بین جوانان روستا منجر میشود.
حملۀ مسلحانۀ گروه هادی غفاری به آبکنار با ایجاد رعب و وحشت بین اهالی و درگیری با محلی ها با آتش زدن کتاب های مجاهدین، و همکاری برخی ازمحلی ها درلودادن فعالان سیاسی حتا قوم و خویشان دورونزدیک خود، فرار حیدر برادر سرباز نویسنده ازخدمت و همکاری او باسازمان مجاهدین وتحت تعقیب قرارگرفتن او تا مرحلۀ دستگیری اش ازمسائلی است که در این دفتر روایت میکند. از زندان بندرانزلی، کرمان و راور خاطره های خود و دیگر زندانیان را تا خبر دستگیری و اعدام برادرش حیدر، با زبان ساده شرح میدهد. تأسف آور این که شیوه های نفرت آور تعصب های بربریت، در روستایی که اهالی همدیگررا میشناسند و چه بسا بستگی های نسبی و سببی هم دازند، مانند شکستن سنگ قبرجوانان اعدام شده و ریختن مدفوع حیوانات روی قبرها رواج پیدا میکند و مایۀ مباهات عده ای ازمخالفین متظاهربه دین میشود. بدون تردید آمران و عاملان این گونه کارهای نفرت آور و غیرانسانی، لمپن های تازه به دوران رسیدۀ مورد حمایت حکومت بودند. نویسنده از قول پدرداغدیده، که با مشاهدۀ این گونه اعمال پست و رذیلانه دراندوه است میگوید: «" کدام آدم عاقلی جانش را برای این مردم می دهد". چند تا فخش هم حواله ام می کرد».
خاطره ای اززندان کرمان دارد ازیک قاچاقچی به نام ناروئی: «ناروئی باسپاه و اطلاعات استان فارس درارتباط بود و پاسداران با گرفتن رشوه راه های عبور وسائل نقلیه را برای او باز میکردند» سرانجام ناروئی همراه 6 نفردیگراعدام میشود. عریان، از یک کاروان دیگر مواد مخدر که «توسط ژاندارمری و با کمک هوانیروز و پشتیبانی هلیکوپتر درکویردستگیرمیشوند» یاد کرده است. آنچه دراین روایت مهم و شنیدن دارد اینست که: «آخوند دادستان نکونام با نیروهایش و باهمکاری فهیم به زندان می آید ونگهبان ها را خلع سلاح می کند و با قاچاقچیان به نقاط امن مرزی می رود و یک سال بعد نکونام با پشتیبانی ونفوذ فهیم در حکومت به کرمان برمی گردد و دارای شغل حساسی درحکومت می شود».
فهیم امام جمعۀ کرمان است و آخوند نکونام دادستان! وای بر ملت مسلمانی که چنین جنایتکارانی در کسوت امام جمعه و دادستانی مسلمین حکومت می کنند! و، درست که به سابقۀ هریک از مسدولان رژیم اسلامی بنگرید هریک ده ها پروندۀ جنائی و فساد را یدک میکشند.
آیندگان، درکنار لعن و نفرین به نسلی که فقهاء را براریکۀ قدرت نشاندند، رژیم وحکومت را با دنیائی ازمیراث های شوم فساد وچپاول و جهل وسیاهی های ثبت شده درتاریخ معرفی خواهند کرد.
عریان، درمیان دستگیرشدگان بهائی از یک تاجر که به زبان عربی تسلط داشته به نیکی یاد میکند که درزندان کرمان «کلاس عربی توسط او دایرشد و مورد استقبال زندانیان مذهبی قرار گرفت.» نکتۀ مهم این که ازجرأت و جسارت آنها درزندان غافل نیست «ازایدۀ خود دفاع می کردند.» اضافه میکند که «زندان های رژِیم اسلامی محل تفتیش عقاید بود و کسی نمیتوانست ازایده ئولوژی یا جریان های سیاسی دفاع کند.»
محمد عریان، بعد از زندان راور و کرمان به زندان انزلی منتقل میشود. مینویسد: «اکثرزندانیان اهل آبکنار بودند ومن همه آن ها را میشناختم. تعداد زیادی ازهمان زندانیان دسال 1367 درکشتارسراسری اعدام شدند.» او بعد از3 سال زندان با قدی خمیده ودندانهایی ریخته و تنی رنجور آزاد میشود. بعد ازمدتی خاک و خانمان پدری را برای همیشه ترک میگوید و با مسافرت به خارج از کشور زندگی آزاد خودرا ادامه میدهد.
این بررسی را با روایتی دردناک ازکشتارهای جوانان آبکنار، از قول نویسنده و پژوهشگری صادق پایان میدهم :
اسد سیف(نگاهی به خاطرات زندان رحمان عریان)
به نقل ازشهرزادنیوز
پنجشنبه ۶ تير ۱۳۹۲ - ۲۷ ژوين ۲۰۱۳

چند سالی پس از اعدام‌های تابستان 67 با دوستی آبکناری که خود چند سالی از عمر خویش را در زندان‌های جمهوری اسلامی گذرانده بود، صحبت از جوانانی شد که از این روستا اعدام شده‌اند. او یک به یک شمرد، یادداشت کردیم؛ 74 تن. آری روستایی با سه هزار نفر جمعیت و 74 اعدامی. اگر عده کسانی را که پس از تحمل سال‌ها زندان و شکنجه، با تنی آزرده و روانی پریش از زندان آزاد شدند، به حساب آوریم، مشکل بتوان خانواده‌ای را یافت که رنج زندان و شکنجه و اعدام متحمل نشده باشد.
از آبکنار تا راور کرمان

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد