logo





نوروز

جمعه ۹ اسفند ۱۳۹۲ - ۲۸ فوريه ۲۰۱۴

جواد پارسای

Javad_Parsay.jpg
مي انـدر مجلس آصف بـه نوروز جلالي نوش
كه بخشد جرعة جامش جهان را ساز نوروزي
ز كــوي يــار مي‌آيــد نسيـم بـاد نـوروزي
از اين بـاد ار مدد خواهي چراغ دل بيفروزي
حافظ
رويدادهاي طبيعي، زمان يخبندان‌ها، موسم يارگيري پرندگان و ديگر جانوران، انسان نخستين را متوجه بازگشت فصل‌ها، دگرگوني طبيعت و از اين راه، سنجش و تقويم زمان مي‌كرد. برخي از مردم شناسان براين باورند كه انسان‌ها در كهن روزگاران، آغاز سال را با دگرگوني طبيعت يكي مي‌دانستند، ازاينرو، سال نو را، از نخستين روزهاي: بهار، پاييز و زمستان حساب مي‌كردند و براي اين روزها بهای ويژه‌اي مي‌دادند.
مي‌دانيم كه آريايي‌هاي نخستين در سرزميني بسيار سرد زندگي مي‌كردند و ازاينرو ده ماه سرما و دو ماه گرما داشتند. در دوران هخامنشي نيز، سال ايراني به دو فصل بلند گرما و سرما بخش مي‌شد. فصل تابستان هفت ماه و فصل زمستان پنج ماه و پنج روز بود. در اين دوره، درآغاز هريك از دو فصل بزرگ، جشني برپا مي‌شد. نخستين جشن، در آغاز بهار و زمان نوزايي طبيعت برپا مي‌شد و ديگري در آغاز پاييز كه فصل خوشه چيني و روي آوري طبيعت به سرما و يخبندان بود. براي اين دو فصل، نمادي هم داشتند: شير ، نماد تابستان و گاو نشانة زمستان بود. اين دو نماد (شير و گاو) در سنگنگاره هاي تخت جمشيد، در حال ستيز با يكديگر نقر شده اند. اين ستيز نشانة روند طبيعت و پيروزي شير برگاو علامت دگرگوني طبيعت به سوي تابستان است. آيين قرباني گاو هم كه در مهرآييني وجود دارد و در نقش هاي ميترايي ديده مي‌شود، از همين باور سرچشمه مي‌گيرد.
نوروز، ريشه در افسانه دارد و گرچه آن را در استوره‌هاي ايراني به جمشيد نسبت مي‌دهند، ولي اين جشن پيشينه‌ای بسيار كهن دارد و در اصل، جشن كشاورزان و چوپانان و مردم عادي بوده است كه دگرگوني طبيعت آنان را به شادماني و جشن وامي‌داشت.
ابوريحان بيروني نيز، پرواز جمشيد به آسمان را آغاز جشن نوروز مي‌داند: «چون جمشيد براي خود گردونه بساخت، در اين روز سوار شد. ديوها گردونه را به هوا بردند. مردم از ديدن اين امر در شگفت شدند و اين روز را جشن گرفتند». فردوسي مي‌سرايد:
جهان انجمن شد برِ تخت اوي
از آن بـرشـده فـره بـخت اوي
به جمشيد بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روزنو خواندند
بـه نـوروز نـو شـاه گيتي‌فـروز
برآن تخت بنشست فيروز روي
بـزرگان بـه شـادي بيـاراسـتند
مي و رود و رامشگران خواستند
محمد جرير طبري، نوروز را برآغاز دادگري جمشيد مي‌داند. سرانجام، خيام مي‌نويسد كه جمشيد بمناسبت بازآمدن خورشيد به برج «حَمَل» نوروز را جشن گرفت: «سبب نهادن نوروز آن بود كه آفتاب را دو دور بود، يكي آن كه هر سيصد و شصت و پنج شبان روز و ربعي از شبانه روز به اول دقيقة حمل باز مي‌آمد و به همان روز كه رفته بود بدين دقيقه نتواند از آمدن، چه هر سال از مدت همي كم شود. چون جمشيد آن روز دريافت (آن را) نوروز نام نهاد و جشن و آيين آورد و پس از آن پادشاهان و ديگر مردمان از او، پیروی كردند».
ولي جشن نوروز پيش از جمشيد نيز برگزار مي‌شده است. ابوريحان بيروني، با اينكه نوروز را به جمشيد منسوب مي‌كند، يادآور مي‌شود كه «آن روز كه روز تازه اي بود، جمشيد عيد گرفت، اگرچه پيش از آن هم نوروز بزرگ و معظم بود». نوروز بزرگترين جشن ايرانيان از روزگاران كهن تا به امروز است و همچنين نمايان‌ترينِ جشن‌هاي بهاري جهان بشمار مي‌رود.
نوروز و مهرگان، دو جشن بزرگ طبيعي هستند كه نخستين آن، در آغاز بهار و دومين در آغاز پاييز برگزار مي‌شود. هرچند كه نوروز پيشينه اي كهن دارد و يكي از كهن‌ترين جشن‌هاي ايرانيان است، اما در اوستا به روشني از آن ياد نشده است. در زمان هخامنشيان، نوروز به شيوه و مراسمي بسيار باشكوه به رهبري مغان برگزار مي‌شد. مراسم اصلي اين جشن در تخت جمشيد برپا مي‌شد كه بخشي از آن را از روي نقش هاي روي پلكان هاي كاخ آپادانا مي‌توان برداشت كرد. آنچه از اين نقش ها برمي‌آيد، گنجانيدن درخت سرو، در بينا بين پيكرهاي ارمغان آوران مي‌باشد. اين نگاره ها نمايانگر بهره گيري از كاج تزييني در آيين هاي نوروزي مي باشد. در اين نقش ها نمايندگان كشورهاي مشترك المنافع ايران، و ساتراب ها، بهترين فراورده هاي سرزمين خود را براي پادشاه ایران به ارمغان آورده اند.
از دوران ساسانيان نيز، در خبرها و گزارش حادثه‌ها، يادي از اين جشن بزرگ و مهرگان را مي‌يابيم. از لحاظ شمول سنت‌ها، باورهاي مردمي؛ بزرگداشت هيچ جشني، چه ديني و چه ملي، بدين پايه و مايه در تاريخ ما وجود ندارد. اينگونه يادكردها را در منابع پهلوي و فارسي، در نوشته‌هاي تاريخنگاران و ستاره شناسان ايراني مي‌توان يافت، كه به فارسي و عربي نيز نوشته شده اند.

گاهشماري براي نوروز

همزمان با پادشاهي خشايارشا، به گمان زياد، مغاني كه از شكل ديني زرتشتي روا در شرق ايران الهام گرفته بودند، نوعي جنبش مذهبي راه انداختند كه طي آن، مذاهب اصلي رايج و غالب در ايران، يعني: گروه‌هاي زرتشتي‌، مزديسنا، زرواني، ميترايي و مغان اصلاح طلب؛ گرد هم آمدند و به اراية يك گاهشماري التقاطي موفق شدند. در اين تركيب، ماه سي روز تعيين شد،‌ هر روز به نام ايزد يا خدايي نامور شد و در نام هاي دوازده ماه سال نيز، نام‌هاي امشاسپندان و مهين فرشتگان گنجانيده شدند. گمان مي‌رود كه از اين راه بود كه جشن سال نو در اعتدال ربيعي و آغاز بهار به غرب ايران راه يافته و همچون ميتركان (مهرگان) آيين ها و آداب و رسوم معمول را به خود جذب كرده باشد.
تقويم ايرانيان كهن كه ريشه در اوستا دارد، بسيار ساده بود: به هريك از روزهاي سي گانة ماه ، يك نام داده بودند و در ماه ديگر دوباره از نخستين نام، روزها را تا پايان سي روز تكرار مي‌كردند. در نتيجه سال ايراني 360 روز يعني 12 ماه سي روزه بود كه براي نزديك شدنش به سال خورشيدي حقيقي 5 روز بر آن مي‌افزودند. ولي اين سال هم حقيقي نبود، زيرا سال حقيقي 5 ساعت و چهل و هشت دقيقه و 45 ثانيه از 365 روز بيشتر است. در آن روزگاران، هر روزِ زرتشتيان، نامي مقدس داشت و نمي‌شد ترتيب روزها – و به دنبال آن، ترتیب نامها را – بهم زد. به همین سبب، بجاي اينكه مثل زمان ما هر چهار سال يك بار يك روز را، به عنوان كبيسه، بر سال بيفزايند، هر صد و بيست سال، يك ماه بر سال مي‌افزودند و در آن ماه سيزدهم ماليات ها بخشوده مي‌شد.
خليفگان عرب، كه برخي از مظاهر فرهنگ ايران را پذيرفته بودند، چند بار به فكر اصلاح تقويم افتادند، ولي انجام قطعي اين كار تا به دوران ملكشاه سلجوقي بدرازا کشید؛ در سال 467 هجري، این اصلاح به دست حكيم عمر خيام نيشابوري، رياضي‌دان و شاعر بنام ايراني، انجام شد و تقويم پارسي نام گرفت و در آن، نوروز در اولِ «بُرگ» (برج) حَمَل – آغاز بهار – قرارگرفت. نوروزهاي معروف دیگری نيز از اين زمان در كتاب‌ها ياد شده اند كه از جملة آنان به نوروز جمشيدي، نوروز معتضدي، نوروز عضدي و نوروز جلالي مي‌توان اشاره كرد.

نوروز جمشيدي

جمشيد كه هويت او در هاله‌اي از ابهام و ناشناختگي فرورفته است، داراي جام گيتي‌نما بود. مي‌گويند، انگشتري و شراب از ساخته‌هاي اوست و آيين شراب را همو بنيان نهاده است. تخت جمشيد را شاهان هخامنشي بنياد گذاشتند ولي به نام جمشيد ناميدند. از جمله كارهايي هم كه به او نسبت مي‌دهند، بنيانگزاري جشن نوروز است.

نوروز معتضدي

المعتضد بالله، خليفة عباسي كه دورة خلافتش 279-289 ماهشیدی (هجري قمري) بوده است، اصلاحي در نوروز كرد كه از وقايع سال 282 ماهشیدی، برابر با 895 ميلادي و برابر با سال 264 يزدگردي بوده است. در دوران خلافت عباسيان، بنا بررسم و آييني كه در دورة ساسانيان برقرار بود، ماليات‌ها در آغاز سال گردآوري مي‌شدند. چون از زمان انوشيروان به بعد كبيسه انجام نشد، سال سيار شد - يعني نوروز از جاي حقيقي اش، كه آغاز اعتدال ربيعي يا بهار باشد، دورشد و در امر دريافت ماليات ها اختلال بوجود آمد. نوروز اين سال نسبت به زمان يزدگرد، تقريبا دو ماه جلوتر افتاده بود. معتضد براي تسهيل كار، در گرفتن و پرداختن خراج، امر كرد تا كبيسه كردند و نوروز را به يازدهم ماه رومي حزيران (ماه نهم از سال سرياني) قرار دادند و ثابت نگاهداشتند.

نوروز عضدي

دو جشن به عضدالدوله ديلمي نسبت داده مي شود، كه ابوريحان بيروني شرح آن را چنين آورده است: يكي در «سروش روز» (روز هفدهم) از فروردين ماه و ديگري در «هرمزد روز» (روز نخست) از آبان ماه است. جشن نخستين به سبب آب رساني به روستاي «كرد فنا خسرو» در نزديكي شيراز بود. در اين روز، عضدالدوله ديلمي اين روستا را احداث كرده بود؛ و دومين جشن به سبب آغاز به آباداني و آبرساني اين روستا بود. از سال 333 يزدگردي (حدود سال 349 هجري قمري) به بعد، همه ساله در آغاز هريك از اين دو جشن، بازاري هفت روزه همراه با شادي، عيش و نوش ترتيب داده مي شد و افزون بر مردم اين روستا، ار روستا ها و شهرهاي نزديك نيز مردم مي آمدند و در اين جشن ها شركت مي كردند.

نوروز سلطاني- جلالي

نوروز سلطاني- جلالي مهم ترين و مشهور ترين اصلاحي است كه در گاهشماري (تقويم) ايران انجام گرفته و رايج مانده است. در سال 471 ماهشیدی به فرمان ملك شاه سلجوقي، وقتي كه اعتدال ربيعي در نوزدهم فروردين ماه قديم واقع بود، تاريخ ملكي تأسيس شد و اول سال در اول "حمل" -روز اول بهار قرار گرفت و به همين جهت، نوروز كه تا آن زمان در سال خورشيدي سيار بود، ثابت و به نوروز سلطاني معروف شد.
نوروز در دوران اسلامي نيز از اهميت بسزايي برخوردار بود، و گاهي دستگاه خلافت، از ايرانيان نيز در زنده نگاهداشتن آن پيشي مي گرفت. اين توجه به نوروز، از سويي بدليل اهميت جشن و از سوي ديگر براي اخذ ماليات بود، كه براي دريافت آن به حساب دقيق و شمار روز و ماه و سال و كبيسه نياز داشتند.
در نوشته هاي پيشينيان آمده است كه: جشن نوروز به روزگار خوارزمشاهيان، از سوي مردم برگزار مي شده است، چنانكه از «جامه هاي نوين و رنگارنگ» مردم اسفهان در اين روز ، اين امر آشكار بوده است (الصياد، نوروز و تاريخچة آن، برگ 18)
كمپفر در سفرنامة خود مي نويسد: «در زمان شاه اسماعيل صفوي، جشن هاي نوروزي در ميدان هاي عمومي شهر برگزار مي شد و سه هفته به درازا مي كشيد.» (ا. كمپفر، در دربار شاهنشاه ايران، برگ 240)
دروويل اشارة كوتاهي به برگزاري جشن نوروز مي كند و مدت زمان تعطيلي آن را در زمان فتحعليشاه قاجار، دو هفته مي نويسد. (سفرنامة دروويل، فصل 20)
جكسن، جهانگردي كه به هنگام نوروز از ايران ديدن كرده است، در سفرنامة خود مي نويسد كه در برنامة روزهاي نوروز، جامة نوروزي پوشيدن، ارمغان به هم دادن، شادباش به هم گفتن، شاد بودن و نشاط كردن گنجانده شده بود. (سفرنامة جكسن، برگ 118)

سنت هاي مردمي و آيين هاي نوروزي

1 - اسب دواني و چوگان بازي
چوگان زلف و گوي زنخدان يار گير
در روز عيد رسم بود گوي باختن
بر اسب باده سوي طرب تاختن بريم
زيرا به عيد رسم بود اسب تاختن
ديوان اديب صابر، برگ 283

2 - كشتي گرفتن و مسابقه هاي پهلواني بين پهلوانان محله ها
اين گونه نمايش ها، به هر مناسبتي كه ممكن بود، انجام مي گرفت و گذشته از اينكه جنبة ورزشي و پرورشي داشت، انگيزة سرگرمي مردم و زورنمايي پهلوانان را نيز با خود داشت.
3 - جامة نوروزي به تن كردن و كلاه نوروزي بر سر گذاشتن
پوشيدن جامة نو ، در هر جشني در ايران امري بديهي است . حتا كساني كه درآمد براي نونواري مداوم ندارند، جامه اي را براي مناسبت هاي جشن و شادماني كنار ميگذارند . جامة پاكيزه ، نو يا مناسب براي جشني پوشيدن ، نمايشي از توجه و احترام به ديگران نيز مي باشد . در نوروز ، بسياري از خانواده ها ، اگر هم نتوانند بزرگسالان را به جامة نو بيارايند، مي كوشند تا كودكان را نونوار كنند.
كين فسـون را كــه؟ آمـوزست
«جامه نو كن» كه فصل نوروز است
هفت پيكر،نظامي، برگ 19

4 - آرايش، زينت و زيور عيد بر خود بستن، از عطر و غالية عيد نيز استفاده كردن
شرق به عود سوخته دندان سپيد كرد
چون بوي «عطر عيد» برآمد ز مجمرش
ديوان خاقاني، برگ 221
5 - حنا بندان
براي برگزاري هرچه باشكوه تر جشن نوروز، كه جشن پيروزي و شادماني همگاني بود، مردم از همة توانايي هاي زيبايي و آرايشي استفاده مي كردند. زنان به آرايش خويش مي پرداختند، به دست و پاي خود حنا مي بستند و آن ها را نگارين و پرنقش مي كردند. استفاده از اين گياه، تنها به بهانة آرايش نبود، بلكه از اين راه مي خواستند پوست دست و پايشان تقويت شود.
دست ها كرده به رنگ نو و پا كرده به بند
زانكه چون چشم نگارست و چو زلف دلبر
ديوان فرخي سيستاني، برگ 195
همچو خرمدل، جوانان در شب نوروز و عيد
پـاي‌هـا انـدر حنـا و دست‌هـا انـدر نــگار
ديوان وحشي بافقي، برگ 284
6 - حلواي عيد
پختن حلواي عيد نيز در بسياري از خانواده ها رسم بود. اين رسم نيز با گذشت زمان گسترش پيدا كرد و در بين خانواده هاي دارا، به رسم «شيريني پزان» نوروز بدل شد.
شـكـري از لب شـكـرشكنت مي‌خـواهـم
زانك خواهند از ارباب كرم «حلواي عيد»
ديوان خواجوي كرماني، برگ 144
7 - آرايش و آذين
مردم، كه از چند هفته به نوروز مانده، با خانه تكاني و نو نوارسازي خود و خانه شان به پيشواز نوروز مي رفتند، مي كوشيدند كه از پس پيرايش هرآنچه كهنه و پلاسيده شده بود، به آرايش و آذين بندي نيز بپردازند.
ايـن عيد متفق نشـود خلـق را نشـاط
عيد آنكه بررسيدنت «آذين» كنند و زيب
كليات سعدي، برگ 524
8 - نيكوكاري، بخشش و آزادي زندانيان
حتا در ادبيات فارسي، شواهدي وجود دارد كه بر نيكوكاري و بخشش در روزهاي نوروز تاكيد شده است: «چنين گويند كه رسم ملكان عالم عجم چنان بوده است كه روز مهرگان و روز نوروز، پادشاه مر عامه را بار داداي و هيچكس را بازداشت نبودي و پيش به چند روز منادي فرمودي كه بسازيد فلان روز را تا هر كسي شغل خويش بساختي و قصة خويش بنوشتي و حجت خويش بدست آوردي و خصمان كار خويش را بساختندي و چون آن روز بودي، منادي ملك از بيرون در بايستادي و بانگ كردي كه: "اگر كسي مر كسي را بازدارد از حاجت برداشتن درين روز، ملك از خون او بيزار است". پس ملك قصه هاي مردم بستدي و همه پيش بنهادي و يك يك بنگريدي ...» (سياستنامه، برگ 57)
به نوروز چون برنشستي به تخت
بــه نـزديـك او مـوبد نيكبخت
هرآنكس كه درويش بودي به شهر
كــه اورا نبـودي ز «نــوروز» بهر
بـه درگـاه ايوانش بنشاندي
درم هاي گنجي برافشاندي
شاهنامه، برگ 527
جانم ازغم رهان، چو عيد رسيد
عـيـد زنـدانيــان كـنـنـد آزاد
ديوان كمال خجندي، برگ 519
به روز عيد كه زندانيا ن كنند آزاد
بهر دلي كه ظفريافت، كرد زندانش
ديوان ظهير فاريابي، برگ 169
در آيين جشن سال نو، يكي از آداب همسان ميان قوم ها و ملت ها، راندن ديوها، شيطان ها، جانوران زيانكار، بيماري ها و گناهان بوده است. شكل راندن و دور كردن نيز با مراسمي نمادين و رمزآميز همراه بوده است: روشن كردن آتش، برپاداشتن كارناوال هايي با شركت انبوه مردم، سوزاندن دانه هاي خوشبو كننده و عفونت زداينده، ايجاد سروصدا با كوبيدن بر تشت و طبل، دميدن در بوق و كرنا، و بكارگيري انواع سازها؛ از ابزارهاي اين گونه مراسم بودند.
شيوة برگزاري جشن نوروز، با گذشت زمان، دگرگوني هايي به خود ديده است و هر گروهي از مردم بر پاية باورهاي خود آيين هايي بر آن افزوده يا از آن كاسته اند؛ ولي هستة مركزي اين جشن بزرگ همچنان پايدار مانده است. آيين هاي پيشوازي نوروز، سبزه و دانه روياندن، چهارشنبه سوري، آيين فروردگان، سفره چيني، دورهم نشيني براي درك لحظة ورود سال نو، شادباش گويي، پيشكش و نوروزي دهي بزرگان به كوچكترهاي خانواده، ديد و بازديد، آشتي و سازش كنان، و آيين پاياني سيزده بدر هنوز هم در بين بسياري از گروه هاي ايراني معمول هستند.
برگزاري جشن هايي در آغاز سال نو، كه در آنها بسياري از قيد و بند ها برداشته مي شوند، نیز، بويژه در ميان جامعه هاي كشاورز و شباني، رواج داشته است. از آن جمله می توان از جشن گزينش زيباترين يا نيرومندترين مردان شهر و ده، كه با زيباترين و جوان ترين دوشيزگان ده و قبيله مراسم زناشويي برگزار مي كنند، نام بردکه از رسمهای بسيار كهن به شمار می رود و نه تنها در جشن آغاز بهار رایج بوده اند، بلکه در هنگام جشن هاي فصلي، يا گاهنبارها، و در هنگام كشت و دانه افشاني نیز برگزار مي شده اند.
جشن هاي همگاني در كشتزارها و ميدان هاي شهر، درحاليكه مردم صورَتَك به چهره هايشان دارند و خود را آراسته اند، هنوز هم در بسياري از شهرها و روستاهاي ايران به صورتي تشريفاتي و نمادين برگزار مي گردند، مانند: آيين مير نوروزي يا كوسه برنشين.

مير نوروزي

سخن درپرده مي‌گويم، چوگل ازغنچه بيرون‌آي
كه بيش از پنج روزي نيست حكم مير نوروزي
در زمان هاي پيشين، به هنگام نوروز، دلقكي را براي مدت پنج روز به جاي شاه، امير يا حاكم مي نشانيدند و به او “مير نوروزي” مي گفتند. او در آن مدت كوتاه از همة اختيارات شاه يا امير برخوردار بود. از اينرو، اين دلقك با استفاده از قدرت كوتاه مدت ، حكم به گرفتن جريمه، زنداني كردن بزهكاران، ضبط دارايي ستمگران و كارهايي اين-چنيني مي كرد. پس از سپري شدن پنج روز، مير نوروزي را بر خري سوار مي كردند و هر كس شاپلاقي بر سر و روي او وارد مي‌آورد.
كوسه بر نشين
ابوريحان بيروني نيز در كتاب التفهيم، نقل مي كند كه: «به روزگاران خسروان (پادشاهان ساساني) به نخستين روز بهار از بهر «فال» (شگون) مردي بيامدي كوسه، بر خري مي‌نشست و كلاغي به دست مي‌گرفت و با بادبزن خود را باد مي‌زد و زمستان را وداع مي‌كرد و از مردم چيزي مي‌طلبيد. به زمان ما به شيراز همين كرده اند. اگر اورا پس از آن مي‌ديدند، سيلي مي‌خورد.»
غرض از به «روزگار خسروان» كه ابوريحان ياد مي‌كند، پيش از حملة عرب‌ها به ايران است. جملة «به روزگار ما در شيراز همين كرده اند» نشان مي‌دهد كه آن دانشمند، نخست از روزگار گذشته سخن گفته و آنگاه ادامة آن رسم را تا زمان خود بيان كرده است. ابوريحان به موثق بودن معروف است و هميشه نوشته هاي تاريخي را از متن‌هاي بازمانده قديمي گرفته است.
مراسم مربوط به «مير نوروزي» پيشينه اي دراز دارد. نشانه هاي آن را در نوشته هاي پيش از يورش عرب‌های مسلمان به ایران نيز مي‌توان يافت. از اين مراسم، اسكندربيگ مُنشي نيز داستان‌هاي شيوايي از زمان شاه عباس صفوي نقل مي‌كند.
اين مراسم منحصر به مرزهاي جغرافيايي ايران نبوده بلكه در سرزمين هايي نيز كه فرهنگ ايراني در آن‌ها نفوذ داشت، جشن نوروز و مراسم جانبي آن برگزار مي‌شد. براي نمونه، در تمام مدت دولت خلفاي فاطمي مصر و پس از آن، جشن نوروز در آن سرزمين برگزار مي‌شد و علت توجه اين خلفا به نوروز، كه با عباسيان مخالف و رقيب بودند، كاملا روشن نيست. شايد انگيزة كار همان رقابت بود. ناگفته نماند كه وزير خليفة فاطمي، سيدنا مؤيد شيرازي بود كه ترويج فرهنگ و آيين هاي ايراني را وجهة همت خود قرارداده بود. خلفاي فاطمي نيز كه مصر را مركز خلافت اسماعيليه قرار داده بودند، از فرستادن مبلغان خود به ديگر كشورها، از آن جمله ايران، كوتاهي نمي‌كردند. يكي از برجستگان آنان در ايران، ناصرخسرو، شاعر و گردشگر معروف بوده است.
موضوع قابل توجه ديگر اين است كه در مصر، «قبطيان= کُپتیان» نیز نوروز را برگزار مي‌كردند. اينان، فرزندان مردم مصر باستان بودند كه دين اسلام را نپذيرفته بودند و خود شعبه‌اي از مسيحيت را تشكيل مي‌دادند. علامه محمد قزويني در شمارة دهم سال اول مجلة «يادگار»، گفتة «مقريزي» را در جلد دوم «خطط» زير عنوان «نوروز کُپتيان» چنين نقل مي‌كند: «در جشن نوروز، همة گروه‌ها در مصر شركت داشتند و اين شادماني منحصر به کُپتيان نبود. حكومت نيز در اين جشن حضور فعالانه داشت و به كارمندان و خانوادة آنان لباس و پول و انواع ميوه ها، از خربزه، انار، موز، خرما، به و عناب پخش مي‌كرد. اين جشن چند روز به درازا مي‌كشيد. در شب نوروز، مردم در همه‌جا در گذرگاه آتش مي‌افروختند. در كوچه ها و خيابان‌ها به يكديگر آب مي‌پاشيدند. انواع بازي‌ها، سرگرمی‌ها و عيش و نوش مي‌كردند. در كوچه‌ها نیز فيل‌ها را مي‌گرداندند. پيشه‌وران محل كسب و كار خود را مي‌بستند و مغازه ها و بازارها را آذين مي‌بستند. آوازخوانان در زير قصر لؤلؤ، جايي كه خليفه ايشان را مي‌ديد، گردمي‌آمدند و ساز مي‌نواختند و آواز مي‌خواندند و آشكارا شراب و آبجو مي‌خوردند. اين مراسم تا پیش از تسلط «امير برقوق» در مصر معمول بود. او اجراي اين مراسم را ممنوع كرد و براي مرتكبين مجازات هاي خيلي سخت تعيين كرد.»
برمكيان، وزيران خلفاي عباسي در بغداد، كه فرهنگ و آيين هاي ايراني را در قلمرو حكومت خليفه رواج مي‌دادند، حتا خليفه را تشويق‌مي كردند كه در مراسم نوروز، لباس عربي را كنار گذاشته و لباس ايراني بپوشد.
يزيدي‌ها (ايزدي‌ها) در آذربايجان و علوي‌ها در تركيه، در شب و روز آدينة آخر سال، به يادبود درگذشتگان، به گورستان‌هاي شهر مي‌روند و از سه روز مانده به پايان سال، برگورها خوردني مي‌نهند، چنانكه زرتشتيان نيز در جشن فروردگان چنين مي‌كنند. رومي‌ها در عيد «فراليا» نيز چنين رسم‌هايي داشتند.
ميان مردم پيشاور در پاكستان رسم است که در نخستين روز از روزهاي نوروز، پس از برگزاري مراسم تحويل سال، همگان به گردش به بيرون شهر و سبزه زارها و چمنزارها بروند و اين كار را «سبزه لگد كردن» مي‌گويند و آن را شگون نيك و سبب استمرار شادي و نيك بختي در سال نو مي‌دانند.
پيشواز نوروز
در بسياري از شهرهاي ايران، مردم از يك ماه به نوروز مانده، به پيشواز نوروز مي روند. در تبريز و برخي ديگر از شهرهاي ايران، چهار هفتة اسفند ماه را به نام چهار عنصر (آخشيج) بنيادي طبيعت، نامگذاري كرده اند و باورشان اين است كه در اين هفته ها، دگرگوني‌هاي طبيعت، خود را نشان مي‌دهند و فرا رسیدن نوروز را نويد مي‌دهند.
با آغاز هفتة باد، مردم به فرارويي نوروز اميدوار شده و به فكر آماده سازي خود مي‌افتند. هر خانواده‌اي، درخور توانايي و دارايي خود مي‌كوشد خود را نونوار كند. گاهي مردم از دو ماه به نوروز مانده، برنامة خريد و دوخت پوشاك نو را مي‌چينند تا به شلوغي شب نوروز برنخورند.
هفتة دوم اسفند ماه را، هفتة خاك ناميده اند. در اين هفته، زمينِ سفت و يخزدة زمستان نفس مي‌كشد و خاك باغچه ها نرم مي‌شود.
هفتة سوم ، هفتة آب است. در اين هفته، برف و يخ زمستاني به سبب گرماي دروني زمين، آغاز به آب شدن مي‌كند و آب باريكه هايي درهركوي و برزن راه مي‌افتند.
هفتة چهارم اسفند ماه، آخرين هفتة سال است و به آن هفتة آتش نام نهاده اند. در اين هفته هوا روبه‌گرمي گذاشته و همه‌جا، حال و هواي بهاري دارد. در هفتة آتش مردم به پيشواز بهار و نوروز مي‌روند، آتش مي‌افروزند و چهارشنبه سوري را جشن مي‌گيرند.
آتش افروزي، آييني است كه در بسياري از كشورها هنوز هم رواج دارد. در برخي از روستاهاي اتريش، مردم از روي آتش مي پرند و اين را به فال نيك مي گيرند. در برخي از شهرها، حتا در مزرعه ها، برج هاي آتش بپا مي كنند.
رسم خانه تكاني و نوگرداني هم، به نام «تميزي بهاره» در بسياري از كشورها معمول و رايج است. روز يا شب پيش از نوروز، كار گرمابه ها «سكه» است. همه مي‌كوشند حتا اگر تميز هم باشند، حمام نوروزي بكنند. برخي از مردم، بنا به باور خود، در اين هنگام، غسل نوروزي مي‌كنند. غسل، تن‌شويي با آداب ويژه اي است كه در بسياري از اديان معمول است. اين روية تن شويي نيز در ايران پيشينة كهن دارد و ريشة آن را در آيين ميترايي مي توان پيگيري كرد.
حافظ مي گويد:
شستشويي كن و آنگه به خرابات درآي
تـا نـگـردد ز تـو ايـن ديـر مغان آلوده

خوانِ نوروزي

در آيين هاي باستاني ايران براي هر جشن يا مراسم مذهبي، خواني گسترده مي شد كه در آن، افزون بر وسايل و اسباب نيايشي، فرآورده هاي فصل و خوراكي هاي گوناگون نيز بر خوان نهاده مي شدند. زيرا خوردن خوراكي در جشن ها و مراسم ديني، يكي از آداب ديرينه در ايران بود و “مَیَزد” نام داشت.
اين خوان را برصفه‌اي بلندتر از زمين مي‌چيدند و شخصي را هم براي پخش‌كردن خوراكي‌ها و پذيرايي مي‌گماشتند كه «مَيَزدپان» نام داست، يعني: پايندة خوان. امروزه «مَیَزد» بگونة ميز و «میزدپان» بگونة ميزبان در زبان فارسي بكار مي‌روند.
خوان نوروزي را روي بهترين بافته‌ها (شال يا ترمه) مي‌گستردند و بهترين و نفيس‌ترين بشقاب‌ها، شمعدان‌ها و آتشدان‌ها را روي آن مي‌چيدند. اين رسمِ خوان چيدن، امروزه نيز در عروسي‌ها و سوگواري‌ها پابرجاست.
در دوران ساسانيان، بازرگاني ابريشم ساساني از رونق بسزايي برخورداربود و دست‌بافته هاي نفيس با نخ‌هاي زري و نقره‌اي، به كشورهاي آسيايي و اروپايي صادر مي‌شدند. هنوزهم از اين پارچه ها در موزه‌هاي نامور گيتي نگاهداري مي‌شود. ساسانيان با برخي از اين كشورها، بازرگاني كالا به كالا داشتند. فراورده هاي ساساني در هندوستان با ادويه و در چين با ظرف‌هاي گرانبها و نفيس از جنس «كاؤلين» مبادله مي‌شدند. چون اين قاب ها از چين به ايران آورده مي‌شدند، ظرف‌هاي چيني نام گرفتند. اين ظرف ها در زبان عربي نيز، به نام كشور «صين» ظرف‌هاي «صيني» نامیده مي‌شوند. ايرانيان بعدها اين واژه را به صورت «سيني» نوشتند و آن را براي ظرف‌هاي فلزي بكار بردند.
آنچه بر خوان نوروز جاي مي گرفت

هفت سين يا هفت چين
در اينكه بر خوان نوروزي، هفت چين، هفت شين يا هفت سين مي چينند، گفتار زياد است. در واقع آنچه بر خوان نوروزي چيده مي شود، بيش از هفت چيز است، و حرف نخستين برخي نيز «س» نمي‌باشد. قاآني مي‌گويد:
«سين» ساغر بس بود مارا دراين نوروز روز
گـو نبـاشد هفت سين رندان درد آشام را
شاعر ديگري ميسرايد:
روز نوروز در زمان كيان
مي‌نهادند مردم ايران
شير و شهد و شراب و شكـر ناب
شمع وشمشاد و شاهد اندر خوان

سبزة نورس
در زمان‌هاي پيشين، سبزه را گاه به شمار هفت وگاه به شمار دوازده كه شمار دوازده ماه باشد، پيش از نوروز در قاب هاي گرانبهايي سبزمي‌كردند. مي‌گويند امروزه از سبزة نورس اين هفت يا دوازده ظرف براي پختن سمنو استفاده مي‌كنند. در كاخ پادشاهان ساساني، دوازده ستون از خشت خام برپامي‌كردند و برهريك، يكي از غلات را مي‌كاشتند و خوب روييدن هريك از آن‌ها را به فال نيك مي‌گرفتند و برآن بودند كه آن دانه در آن سال پربار خواهد شد. اين دانه ها عبارت بودند از: گندم، جو، ارزن، برنج، لوبيا، عدس، باقلا، نخود و كنجد.
امروزه نيز سبزة نورس را بر خوان هفت سين مي‌گذارند. در برخي از شهرهاي ايران، كوزه نيز سبز مي‌كنند. يعني كوزه‌هاي تازه را با پارچة نازك آغشته به سريشم طبيعي مي‌پوشانند و روي آن دانه‌هاي ريزي مانند: دانه هاي خاكشير، سياهدانه، اسفند و كنجد آغشته به لعاب سريشم مي‌ما‌لند. توي كوزه‌ها را پرآب مي‌كنند. زماني هم كه دانه ها سبز شدند، روي سبزه را خال‌هاي رنگي مي‌زنند تا زيباتر جلوه كنند.
ابوريحان بيروني مي‌نويسد: «اين رسم در ايران پايدار ماند كه روز نوروز، در كنار خانه، هفت صنف از غلات در هفت استوانه بكارند و از روييدن اين غلات به خوبي و بدي زراعت و حاصل ساليانه حدس بزنند.»

كوزة آب
كوزة آب تزيين شده، كه توسط دختران نوجوان از چشمه سارها پرشده بود، برسر خوان نهاده مي‌شد. امروزه، جاي اين كوزه را، تنگ هاي كوچك گرفته است

نان
نان نمادي از بركت است. در دورة ساسانيان، كردة نان‌هايي به اندازة يك كف دست مي‌پختند و برسر خوان نوروزي مي‌گذاشتند.
شمعدان
در دو سوي آتشدان يا آيينه، دو شمعدان زيبا جاي داده مي‌شدند. شمع‌ها را پيش از آغاز سال نو مي‌افروختند. شمع افروخته، نشاني از دنياي روشنايي و فروغ بي‌پايان است. امروزه نيز در برخي از خانواده ها، اين رسم شمع افروختن درلحظة تحويل سال، معمول است. شمع ها را به شمار افراد خانواده مي‌افروزند و شگون نيك مي‌دانند اگركه، اين شمع ها تا آخر بسوزند.

تخم مرغ
تخم مرغ بن-‌ ماية خوان نوروزي است. امروزه تخم مرغ ها را سفت مي پزند و رنگ مي‌كنند تا با آن‌ها سفرة هفت سين را رنگين‌تر كنند. تخم مرغ، نمادي از نطفة باروري است، كه بزودي جان مي‌گيرد و زندگي آغاز مي‌كند. در برخي از شهرها و روستاها، يكي از تخم مرغ ها را برروي آيينه مي‌گذارند. آنان براين باورند كه بهنگام تحويل سال، وقتي كه – گاو نگهدارندة زمين، كه زايش سال را عهده دار است، كرة زمين را از شاخي به شاخ ديگر منتقل مي‌كند – تخم مرغ روي آيينه تكان مي‌خورد و از اين راه مردم متوجه تحويل سال مي‌شوند. اين گونه داستان ها ريشه در استوره هاي باستاني دارند. در استورة ايراني، گاو نماد فصل زمستان و شير نماد تابستان است. روي ديواره هاي پلكان‌هاي كاخ آپادانا در تخت جمشيد، سنگنقشي را مي‌بينيم كه ستيز گاو را با شير نشان مي‌دهد. اين نقش نيز نمادي از اين استوره است كه در آن زمان سال را داراي دو فصل مي‌انگاشتند و درآغاز هرفصلي نيز جشني برپا مي‌داشتند.

آينه
آينه يكي از ابزارهايي است كه در زندگي انسان ايراني، از كهن روزگاران تاكنون، نقشي واقعي و هم نمادين بازي كرده است. انسان در آن لحظه كه به آيينه مي‌نگرد و نقش خود را درآن مي‌بيند، ممكن است به دو وضعيت بينديشد: چگونه مي‌نمايم؟ ویا چگونه بهتر است باشم؟ نخست، نماي موجود را مي‌بيند، شايد آن را بپسندد و بدان وضع ظاهري كه دارد، خشنودباشد. يا آنچه را كه مي‌بيند، اگر نمی‌پسندد، مي‌خواهد دگرگون‌كند و بهتركند. اين يك آغاز و يك نوزايي است. براي همين است كه آیینة روي خوان نوروزی، شاهد دگرگوني و لحظة نوزايي سال است. همينگونه، آينه يكي ازچيدني‌هاي لازم براي خوان عروسي و پيمان بندي بشمار مي‌رود. يا اگر شخصي، خانه‌اي نو خريداري يا دريافت كند، يك آينه و يك كتاب ديني، جزو نخستين اشيايي هستند كه بايد درآن خانه جاي بگيرند. پيدايش آينه در ايران، كه از فلزات صيقل داده شده (مس و …) ساخته مي‌شد، پيشينة چند هزار ساله دارد. نمونه هايي از اين نوع آينه ها را، كه از كاوش هاي باستان شناسي به دست آمده اند، در موزه هاي ايران می‌توان بازدید کرد.

سمنو
براي پختن سمنو، دانه هاي گندم تازه جوانه زده را كه براي نوروز رويانيده اند، مي‌كوبند و مي‌پزند. سمنو، گذشته از شيريني طبيعي كه دارد، نيروبخش هم است. اين نخستين خوراك و فرآورده اي است كه در آغاز سال نو فراهم ميگردد. در رابطه با پختن اين خوراكي نيز افسانه ها و باورهايي در بين خانواده ها وجود دارد، كه مانند هر باوري ديگر، به شخص باوركننده مربوط مي‌شود.
سنجد
سنجد يكي از ميوه‌هايي است كه در سفرة هفت سين امروزي، به دليل داشتن حرف «س» در آغاز نامش، جاي مي‌گيرد. سنجد ميوه اي است كه از زمان هاي پيشين، بجهت بوي برگ و شكوفه اش، شناخته شده بود. مي‌گويند، بوي برگ و شكوفة سنجد، ماية انگيزش عشق و دلباختگي (تحريك نيروي جنسي) است.

ماهي
ماهي، نماد ماه اسفند است. به هنگام نوروز، برج (بورگ= فارسي) اسفند (حوت= عربي) به بورگ فروردين (حمل= عربي) تحويل مي‌گردد. ماهي را به عنوان نمادي از آخرين ماهِ سالي كه در حال سپري شدن است، در سفره جاي مي‌دهند. ولي ماهي، از جهات ديگري نيز، راه و جايي در زندگي انسان‌ها دارد. ماهي خوراكي سالم و خوشمزه است. نوشتارها و گفتارهاي افسانه‌اي بيشماري دربارة اين حيوان وجود دارند كه همه حكايت از حضور آن، در ادبيات و فلكلور ملت ها و كتاب‌هاي ديني مي‌كنند. ماهي يكي ديگر از نمادهاي قلمرو باور و انديشة «ايزدبانوي آب ها و درياها»: آناهيتا و«ايزد پيمان»: مهر مي‌باشد و بدينگونه به استوره هاي ایراني راه يافته است.

سيب
سيب يكي از ميوه هاي بهشتي بشمار مي رود. روستاييان آن را در خم‌هاي ويژه اي نگاهداري مي‌كنند تا به رسم ارمغان، به دوستان و آشنايان خود، براي جاي دادن در خوان نوروزي بدهند. در داستان هاي ايراني، سيب با زايش مناسبت دارد و بيشتر درويشان، سيبي را، براي هديه دادن، به دو نيم مي‌كنند تا نيمي از آن را همسر و نيم ديگر را شوي بخورد. اين كار شگون نيك براي جلوگيري از نازايي مي‌باشد.
امروزه، سير و سماق و سكه و سركه نيز بر خوان نوروزي افزوده اند و براي هريك از اين‌ها نيز، به درستي و تناسب، دليلي انديشيده اند. پاية بنيادين انديشة نمادسازي و نمادگزيني از كهن روزگاران، دفع نيروهاي زيانزا (اهريمني) و جلب و جذب نيروهاي نيكنهاد (امشاسپند) و فراواني نعمت بوده است. براين اساس، هرشخصي با هرباوري، نه تنها در نوروز بلكه هرروز و در هرشرايطي، مي‌كوشد از راه هاي غيرعادي يا بنا به گفتة برخي خارق العاده، در روال منطقي و جاري كارهاي روزانه دگرگوني دلخواه خود را بوجود آورد و با جلب يا دفع خواسته اي، مسير عادي كار را، به سود خود برگرداند. اين شيوه‌ها را در همه جاي گيتي و در بين همة گروه هاي اجتماعي و بين گروندگان هر دين و باوري مي‌توان سراغ گرفت.

مآخذ و مراجع و كتاب هاي ديگر در این زمینه:
1) گاهشماري و جشن هاي ايران باستان، نوشته و پژوهش هاشم رضي
2) دينكرد، كتاب سوم ، پشتوتن سنجانا، جلد نهم
3) جهان فروري، دكتر بهرام فره وشي
4) زندگي ايرانيان در خلال روزگاران، مرتضا راوندي
5) جستاري چند در فرهنگ ايران، دكتر مهرداد بهار
6) تاريخ و فرهنگ ايران، دكتر محمد محمدي ملايري
7) نوروز جمشيدي، دكتر جواد برومند سعيد
8) ايران كوده،شمارة 15، تقويم و تاريخ در ايران، استاد ذبيح بهروز
9) فرهنگ نام هاي اوستا، هاشم رضي
10) آيين ها و جشن هاي كهن در ايران، دكتر محمود روح الاميني
11) آثارالباقيه ، ابوريحان بيروني
12) التفهيم ، ابوريحان بيروني
13) مراسم «مير نوروزي»، مجلة ميراث فرهنگي، بهار 1381 دكتر رحمت مهراز


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد