احمد فرهادی غمِ غزّه کجاست نعرهٔ خشمِ بشر ز دستِ جنایت؟
کجاست جنبشِ اردوی صلح و آزادی؟
کجاست شعلهٔ عصیان؟
آنجا که کودکان را به گلوله میبندند،
آنجا که دبستانها را با توپ و تانک درهم میکوبند،
رضا اغنمیبارانِ برهوتِ بوف کورها بررسی کتاب بارانِ برهوتِ بوف کورها شامل هفت جستار است با هفت شعر کوتاه از ساموئل بکث، که نویسنده، پیش ازعنوان آثارِ مورد نظر با آوردن سروده ای ازبکث؛ هفت کتاب را به نقد وبررسی برگزیده است. نباید فراموش کرد که روش و نگاهِ بهروز به نقد و نقادی، حال و هوای تازه ای دارد با نوگرائی های قابل تأمل. بیشترین توجه او تیزبینی درخوانش هرمتن درگستردگی و تمیزِ چند گانگی مفاهیم است و برانگیختن حس مخاطبینِ خود دراین مسیر. بنگرید بعنوانِ هشدار دهندۀ همین دفتر.
علی رضا جباری«خواب آدم ها را می آشوبند»
و «در گرمگاهی فاجعه» تندیس سربین آشتی را با پای چوبین می سازند
و عقاب خونین بال جنگ را
با بال پرواز فرشتگان
می آرایند.
س. سیفیامیرکبیر از نگاه اعتمادالسلطنه با این رویکرد نگاه اعتمادالسطنه به زندگانی امیرکبیر برای هر خوانندهای میتواند جهت کنجکاوی کشش ویژهای را به همراه داشته باشد. چون پدر او حاجبالدوله (حاج علیخان فراشباشی) همان کسی است که امیرکبیر را در حمام فین کاشان به قتل رسانده است. اعتمادالسلطنه در دربار ناصری جدای از قتل امیرکبیر، دستگیری میرزا حسینعلی بها را نیز پشتوانهی محکمی برای خانوادهاش میداند.
رضا بی شتابهفت اقلیمِ قَلَم تراشه های قلم
پاشیده بر آسمان
نگاه کن:
آسیمه سر رسیدند عَسَسان
سیمایِ صفحه سیاه شد
محمد بینش (م ــ زیبا روز ) بخش دوم دیدار مثنوی
چالش جبر و اختیار در حکایت موسی و فرعون
ای کسی که می پنداری راهت را به اختیار خود داری می پیمایی تو کاملا خامی . گویی خاک برخاسته در هوا را می بینی ولی نمی خواهی باد ِ بر انگیزانندۀ آن را ببینی. حالا که مثلا کمی از کف روی آب را دیده ای، به دریای زیر آن کف توجه کن تا از عظمتش حیران شوی.
علی اصغر راشدانبعد از مجلس ختم تو مسجد خیابون سهروردی عینهو با چشمام می بینم که میباس از جنازه بعصیا ترسید. ختم زنده یاد کسرائی است. از ترس، جنازه رو از همون فرودگاه برمی گردونن وین. ختم برگزار می شه. تومسجد، کوچه و خیابونا جای سوزن انداز نیست. از تموم کوچه پس کوچه ها مثل مور و ملخ آدم می جوشه. دستور می رسه تا کار دریای جماعت به اعتشاش سراسری نکشیده، لت و پار و پراکنده شون کنیم. تو قلب سالن مسجد هجوم می بریم. سخنران تازه حرفشو شروع می کنه، ازبالای سکو و پشت میکرفن پرتش می کنیم رو سنگای کف سالن. می پریم پائین و هجوم می بریم طرف جماعت، باپنجه بکس، چماق، قمه، لانچین و کارد به جونشون می افتیم. دستور رسیده با هر وسیله ای میباس با سرعت تموم مسجد واز آدم خالی کنیم.
مرضیه شاه بزازاز یاد نمی برند ای کرانه ی غمگین
زمین از خواب به بیداری غلتی می زند، رعشه ای در تن
اما نمی جنبد
و باز چنگِ بدآهنگ باد ...
مجید خرمیدر آستانهٔ ستا یش
ـ آسمان ارغوان فام
پردگانِ خانه پردیس
دامن کشان بازیگوشانه .
سنگ چهرهٔ سپید
به روی دیوار
بیادگار خاموش .
علی صدیقینگاهی به " سرزمین گیلان" در اولین سال های قرن نوزدهم - بخش پایانی بنا به نوشته خودزکو، مردمان سرزمین گیلان تا سالیان حکومت سلجوقیان نیز از آیین زرتشتی دل نکنده بودند و در بخش هایی از آن سامان معابد زرتشتی وجود داشت و مردم مناسک این دین را بجا می آورده اند . طبیعت جنگلی، باتلاقی، باران و هوای مه آلود این سرزمین که برای بیگانگان وهمناک می نمود، امکان استقلال این منطقه را برای فرمانروایان بومی فراهم می ساخت.
جلال رستمیانسان با زمان زندگیش چکار می کند؟ به مناسبت مراسم قدرشناسی ازمحرم ایماز وهمراه زندگی اش اشرف خلیلی فرسنگی شنبه، پنجم ماه یولی به همت فرزندان و تعدادی از دوستان "محرم ایماز" و همسرش "اشرف خلیلی فرسنگی" مجلس برزگداشتی برگزار شد. این مجلس، مجلس قدردانی عمومی و رسمی نبود بلکه به شکل دعوتی و خصوصی باجمیعتی بیش از ۲۸۰ نفر برپا شد. در این مراسم از من هم- به عنوان دوست چندین و چندساله "محرم ایماز"خواسته شد بود که صحبتی در باره وی داشته باشم. متن زیر، متن (قدری) تغیر یافته ی سخنان من در شب قدردانی از محرم ایماز است.
احد قربانیاحمد شاملو: عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد احمد شاملو (۱۳۷۹- ۱۳۰۴ هـ. خ.(، شاعر، نویسنده، مترجم، روزنامهنگار، محقق و ادیب، ستایشگر توانمند شکوه و کرامت انسان، سرود خوان مقاومت و مرثیهسرای شکست انسان به معنی وسیع آن است. او شاعری است که همواره در صف انسان علیه تنگ نظری، قشریت، تبعیض، تضعیق و پیگرد می رزمد. او قطب نمائی دقیق در دست دارد: کرامت انسان. از اینرو در رزم مادام عمر و طولانی خود هرگز به بیراهه نمی غلطد.
مجید خرمیروی منحنی نُت ـ به نشانی تنهایی
یک نامه فرستادم،
نامه برگشت خورد .
ازمیانِ نیزار
اسب سیاه شیهه به فراز داد .
نادین گوردیمر نوشتن و بودن برگردان: عباس شکری زمانی که دختر یکی از دوستانام از پدرش شنید که برای دوستاش میگفته که من برندهی جایزهی نوبل ادبی شدهام، پرسید که آیا پیش از این هم این جایزه را گرفته بودم؟ پدر در پاسخ میگوید که: “جایزه نوبل ادبی را هر کس تنها یک بار میتواند دریافت کند”، با شگفتی به فکر میرود و پس از چند لحظه میگوید: “آه، این جایزه هم مثل آبله مرغان است”.
برزین آذرمهردریایی دریا هنوزش بر لبان ،
لبخندِ باران
کوچیده با آن که هزاران
مرغ توفان!
مسعود نقره کار" اگر مُرده باشد"
" اين جنم از آن جنمهای پيغمبران عهد عتيق هومر يونانی، فردوسی طوسی، ابوالفضل بيهقی ،دانته اليگری ايتاليايی ، و شكسپير است. وقتی كه تو جهانی را اطلس وار با شاهرگ و شانه و گردن و سينه بالا میبری، جزاير و شبه جزاير و حتی درياهای غران و توفان كجا توانند به تورسيد؟".
طاهره بارئیهدا گابلر
و حدیث نفس ما ایرانیان صبح اول وقت خانمی تلفن کرد. از خواب شب قبلش هنوز هراسان بود و آرام نداشت. دلش میخواست مرا ببیند و خوابش را تعریف کند. یکساعت بعد همراه همسرش آمد. حضور همسرش برای تعریف حالات خانمش بود بعد از دیدن آن خواب. میگفت با چنان فریادی از خواب پریده و لحاف سفید را پس زده که او را یاد تابلوی شب اعدام، اثر گویا انداخته است.
امرالله نصراللهیمزد گوركن و بهاي آزادي آدمي (در رثاي احمد شاملو) دل در تپش آزادي مي سوزاند. به ياران در بند ـَ ش مي انديشد. به زخم قلب آبايي. به دختران روز سكوت وكار. به سالهاي بد، باد، اشك و شك. مي گفت زندگي دام نيست. حتي عشق دام نيست. چرا كه ياران گمشده آزادند.
مجید نفیسیشمشیر در حوضخانه در این خانه شمشیری ست
که پدر یادگار دوره ی باستان میداند.
من آن را در خلوت خدایی حوضخانه دیدم
و پنداشتم که نقش بی آزاری ست
بر پرچم سبزِ خوشرنگِ الله.
یوسف صدیق (گیلراد)"عروسک" شب، زاری در زاری،
اردوگاه آواره گان را در مینوردد؛
زن، واژه در واژه،
گریه - خوابیهایش را.
«نَفَس» برگردان: مجید فلاحزاده گوش کن!
بیشتر به طبیعت گوش کن تا به واژهها.
آب میخواند
و شعله فریاد می کشد
و باد که جنگل را به آه وا میدارد
نفس مُردگان باشد.
علی اصغر راشدانکوچه باغ های نشابور هگ،دو، هه، چار! طبل بزرگ زیرپای چپ!... بازم یه عده بی پدر مادر پای راستشونو با طبل می کوبن زمین! ....اوهوی! یابو! تواز وسط صف اول! توازاول صف وسط! شومادو تااز صف آخر! همه تون بیائین بیرون!... سرجوخه! تموم مدتی که صف وجمع کار می کنیم میباس این مادرسگارو ا زاین جا تادیفال ته پادگان غلاغ پر ببری، تو این گرمای صلات ظهر تابستون می باس روغنشونو در بیاری، بهشون رحم کنی پدرتو درمیارم، حالیته !....
مجید خرمیگلِ اندوه آه به عطر هِل نوشیدن
قدری به نسیان
از اوجِ حادثه دور شدن.
باز آمدن،
بر گسترهٔ جدل بودن،
دریافتن، دریافتن ...
ویدا فرهودیبه نام عشق به نام عشق بیا یک دو وقت شیدا شو
نقاب فاصله ها را بـدَر هویدا شو
ترا ز فصل شکوفه چنین دهم پیغام
که بیهراس به آیین سبز پروا شو
برزین آذرمهراتمام حجت
زالو ی نیروی کار
بر کشد از ما دمار !
تا نبوَد چوب دار
بر سر سرمایه دار!
|