logo





فراموشی

يکشنبه ۲۲ تير ۱۳۹۳ - ۱۳ ژوييه ۲۰۱۴

طاهره بارئی

روز ها که کوتاهتر میشود
کمتر و کمتر می فهمم
خبری از آلزایمر نیست
گویا پخته تر می شوم

دیگر نظر به گذر دوچرخه ای
از بیراهۀ چهارراه
با بیانیه ای به پستخانه پا نمیزنم
نامه هایم را
کوچک و تا خورده
تحویل که میگیرم
صورت پستچی را
با اصل ونسب پرستو
سرخ نمیکنم
جعبۀ نامه ها یم
بُقعه ای اگر بود، متروک
با نقشی از لبخند
به غبار روبی آن
پایان میدهم

دیگر در آمد نیآمد دقیقه ها،
زیر و بم ناقوس ها،
دانش اندازه گیری را
منسوب به خود نمیکنم
و تائید میکنم
داربست این جهان همه جا
از زیر وجب ناچیز من
در میرود

دیگر به گلدانهای دم پنجره
قد توّقعم را تحمیل نمیکنم
و اختیار راست و ریس شدن را
به خودشان سپرده ام


دست برداشته ام از ادّعای ارضی بر سوسوی افق
بر راست بودن بی برو برگردِ خطی که ترسیم میکنم
گنبد تپه ها و تاب افق را
به تردستی معمار سپرده ام

مشرق و مغرب کدام؟
دایره کو؟
سبوی خیام بیآرو در مینیاتور غرقه کن ناسازی ِدست را

من حرفی از دلسردی نزدم
روز ها که کوتاهتر
سایه ها که پهن ترمی شود
عهدی که باید
از تاریکخانه رها میشود



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد