monir-taha.jpg
منیر طه

بگذار عاشقانِ دگر هم صلا زنند

ما را چه آمده که چُنین بی امان شدیم
بازیچه شکسته دورِ زمان شدیم
آوخ چه من منی به „من“ و „ما“ فتاده است
دل را به سنگ بسته دهان را گشاده است



mahnaz-talebi.jpg
مـه نـاز طالبی طاری

بی گمـان

شـایـد
این همان چرخشِ بی دلیلِ آفتاب
و این همین نیامدن ها و رفتن هاست
شـایـد
و این مـا
که نمی دانیم روحِ آب
تنها در سایه ی تشنه ی کویر معنا می شود



katayoun-azarli-s.jpg
کتایون آذرلی

اولویت و برجستگی در نظر ما با آن هائی ست که با زندگی محدودمان تناسب دارند!

در هیچ جامعه و فرهنگی،این گونه که ایرانیان با هنرمندان ونویسندگان روبرو می شوند ،دیگر جوامع برخورد ی ندارند! در کمتر جوامعی یافت می شود که به نام نظر و یا انتقاد از هنرمندی، ابتدا او را سنگ آجین کنیم وبعد براین باور بنشینیم که به خیال ، تیرمان به هدف اثبات کرده ،کنار گود نشسته و بگوییم؛لنگش کن!



mehdi-shad.jpg
مهدی استعدادی شاد

هزار موضوع بی عنوان

از دل دره، که شهر ما باشد
به دل جاده زدیم، من و خود با هم
تا لحظه ای سکوت را ملاقات کنیم در دشت
آن گاه بر بلندترین تپه اطراف –
چون دور شهر ما کوه نیست –
یکباره احساساتی شدیم و از آرزو گفتیم و از خود
همچون هزار موضوع بی عنوان...



n-afshari.jpg
نادره افشاری

نخود آش

نه، خب، البته سوال اولش که نبود، ولی سوال آخرش هم نبود. اصلا سوال نبود. هی عربده می کشید که چرا اصلا من وجود دارم؟! آدمی که نه شوهرش معلوم است و نه پدرش، کجای مختصات این دنیای مجازی باید ایستاده باشد که چنین آدم چین/پلیسه ای نشناسدش. تازه منتظر جواب هم بود. خنده دار این که خیال میکرد همین من که نه بابام معلوم است و نه حتا شوهرم، رئیس جایی هستم، مثلا مدیر یک سایت اینترنتی و میتوانم چرندیات چین/پلیسه ی همین آدم چین/پلیسه را چاپ کنم.



esfahani.jpg
محمدعلی اصفهانی

بهار، پشت پنجره ی راه

بهار، پشت پنجره می رفت
بهار، پشت پنجره می پيچيد
بهار، پشت پنجره با من
چيزی را
بر روی چيز ديگری
می چيد



reza-maghsadi.jpg
رضا مقصدی

دیدار بنفشه زار را باور کن

دیدار بنفشه زار را باور کن
بیداری جویبار را باور کن
بر شانه شادمان گلبرگ و درخت
گستردگی بهار را باور کن




mahasti-shahrokhi.jpg
مهستی شاهرخی

فریبا وفی "در عمق صحنه" نشسته است

داستان نويسی فريبا وفی ادغامی است از ترکيب ديالوگ و فضاسازی. يعنی در ابتدا داستان، مانند حقيقتی، وجود دارد و او برای بيان آن حقيقت، نقطه ی ثقل خود را بر نگاه (زاويه ديد) و همچنين زبان (زبان به معنای شيوه بيان) می گذارد و داستان در نهايت اختصار و خيلی جمع و جور و بدون زائده، فقط از طريق چند ديالوگ و خلق فضا شکل می گيرد و نوشته می شود. نوشتن به اين سادگی و به اين صيقلی و با ايجاز کامل کار هر نويسنده ای نيست. البته فريبا وفی فروتن است و از پشتيبانی مزدوران کمان کش و معرکه گيران بازار نشر و چاپ کتاب و همچنين از حمايت و سينه زنان طوايف ادبی به دور است و در سکوتی خردمندانه و در کنج عزلت خود، عمق صحنه را برگزيده است تا بتواند سرانجام روايات خود را بنويسد.



عباس صحرائی

همه داريم ديوانه مى شويم

" نمى دونم چرا بعضى از تاکسى ها، عين کلاس مدرسه است، و راننده ها مىخوان معلم مسافرا باشن، و اصلن توجه ندارن، که هرکسى هزار بد بختى داره، و دلش مى خواد که، تو لاک خودش باشه. و اين همه مورد سين جيم قرارنگيره. لطفن همين بغل نگهداريد، ما ازخدمت مرخص مىشيم "



س. رحیمی

سه نگاه به عشق در سه اثر از سه نویسنده تبعیدی

در چند ماه اخیر سه کتاب در باره عشق در خارج از کشور منتشر شده است که نویسندگان آنها، هر یک این موضوع را از نگاهی ویژه مورد نقد و بررسی قرار داده اند. دکتر جواد زمانزاده در کتاب " سیر تکامل عشق و عشق ورزی در جهان" به تاریخ عشق پرداخته، مهدی استعدادی شاد در کتاب "معناهای عشق(خوانشی از متن های فلسفی، عرفانی و ادبی)"، این موضوع را در بُعد فلسفی مورد بررسی قرار داده و اسد سیف در کتاب "عشق در ادبیات داستانی ایران در تبعید"، به بررسی این موضوع در فرهنگ و ادبیات ایران، با اتکا به ادبیات تبعید ایران پرداخته است.



katayoun-azarli-s.jpg
کتایون آذرلی

آن جا که باغ در انتظار پاییز بود

بهار آمد با خلعتی از شکوفه های رنگین
وباغ را به چشن شکوفایی و رقص شاپرکها دعوت نمود.

جویباران به حمایت درختان تشنه می شتافتند
تا شاهد بردن برگهای نیمه جان به گورستان مردار نباشند.



sahar.jpg
م. سحر

خاتمی انصراف داد !

گر نمی داد هم همان می شد
خنجرش را غلاف داد که داد
تیغه ء کُند در غلاف ظریف
آب و رنگی به لاف داد که داد
دوسه شب گرد و خاک کرد که کرد
داد ِ لاف ِ گزاف داد که داد



yavar-ostvar.jpg
یاور استوار

مرا به عشق نشان کن

به جویباره خیالم گلابِ عشق روان کن
دوباره پیر زمستان این دیار جوان کن
فروغ خنجرِ رخ برگشای بر شبِ جاری
چراغِ ما بمیران! ستاره را نگران کن



seif.jpg
سيروس"قاسم" سيف

در آستانه ی سال نو، به خود نگاه کنيم

درآستانه ی سال نو
برای نفی يا اثبات وجود خدا
نگاهمان را
يک لحظه هم که شده است
از برون برگيريم و به خود نگاه کنيم



mahmoud-kianoush.jpg
محمود کیانوش

افتادنِ جام

یک لحظه سرخ از خشم،
آنگاه
در جایی از بی جاییِ سردِ سیاهی،
از خود تهی،
پُر از تباهی،



محمود علی آبادی

آواز بهار





mehrangiz-rasapour.jpg
مهرانگيز رساپور (م. پگاه)

ايران و نوروز

نوروز که سبز رنگ و سرخ است و سفيد
باز آمده با جامه ی رنگين اميد
اين جشن طبيعت است، مِی نوش و برقص
جزيی ز طبيعتيم ما، بی ترديد



mahmoud-darwish.jpg
دو شعر از محمود درویش

بر این سرزمین چیزی هست که شایستۀ زیستن است

(ترجمه از عربی: تراب حق شناس)

بر این سرزمین، بانوی سرزمین ها،
آغاز آغازها
پایان پایان ها
که فلسطین اش نام بود
که فلسطین اش از این پس نام گشت
بانوی من!
مرا، چون تو بانوی منی، زندگی شایسته است، شایسته است.



osaloo-3.jpg
مجید نفیسی

کارت نوروزی

نوروز خواهد آمد
از قله ی سپيد دماوند
تا تنگنای زندان و تبعيد
و هيچ فرمانی آمدنش را
به عقب نخواهد انداخت.



alireza-jabari.jpg
علی رضا جباری

در باورم چه گونه بگنجد؟

برای همه ی جان باختگان راه آزادی

درباورم چه گونه بگنجد
این رقص دیرپای شیطان
درپای آتش هماره ی ما،
یاران!؟



ر. رخشانی

"پنج و پنجاه بار"

پنج و پنجاه بار
گِردِ خورشید گشته ام.
نمی دانم
ماه چند بار
گِردِ من گشته است،



bishetab.jpg
رضا بی شتاب

بزمِ سبز

ای گُلِ گمنام چرا خامُشی
از نفسِ سردِ خزان بیهُشی!
عطر بیفشان وُ تبسم دمی
با دلِ تنها تو فقط همدمی



vida-farhoudi4-s.jpg
ویدا فرهودی

امتزاج جادو

روز نو است و زیبا زاییده شد بهاران
بشنو طراوتش را از قطره های باران

هم او که لطف سبزش اکسیر زندگانی است
دارد گل و ترانه، بر شانه، دوش و انبان



sara-khoozi.jpg
سارا خوزی

نوروزانه

بر باغ و بهارم بنگر چو می می آرَد جوش
وز غلغلهء اوست جهان نوشانوش
وآن را که سبو تشنه و جانش همه غم
غم هاش به پار و پیرار سپاریم خموش!



sahar.jpg
م. سحر

نـــــوروز پـیـــــــــــروز

باغ و بهار میهن و همسایه
شاد وشکوهمند و شکوفان
در دست ِ صلح و دوستی از هرسو
گل دسته دسته باد
دشمن شکسته باد



»  نوروز و بهار
»  بهاران خجسته باد!
»  ترانه بهاری برای نازتاب
»  دوباره عید، دوباره بهار
»  زندگی موازی
»  به پیشواز بهاران
»  "شهيد زنده"
»  یک شعر از رضا براهنی
»  محاصره خانه تيمی
»  ای آشنایی آشنایی کن
»  داستان ثبت تجربه زیستن است.
»  بهاریه
»  نرگس های مست
»  بپا...رازداری بعضی هارو!
»  خرده مطالب
»  مکث!
»  باغ ایرانی
»  " کجا است آنکه مرا، ازهست اين خدا برهاند"
»  چشمانی به شیرینی عسل
»  شبگير
»  آتـش
»  «ها و سه الف»
»  یادنامۀ محمد مختاری
»  بهار برشانه های سرخ تو می راند
»  منیر طه، شاعر، نویسنده و اولین زن ترانه سرای ایران
»  کافه انیشتین
»  کاش قلابِ صدايی بگيرد گوشه ی پيراهنش را
»  عاشق نمی شم که نمی شم
»  بشارت
»  دیدار با مارگاریت دوراس