جهانگیر صداقت فر تجلی عدالت کسی برسر سفره ی ما
قطعه ی نان را به تساوی قسمت نکرد؛
ما خود به سهم خوردیم و
همگان
شاکر زگرد سفره خاستیم.
جهان آزاداین شیر دخت خونین آری،
این شیردخت خونین
پشت شکنجه را
در جنگ تن به تن
به خاک رسانده ست.
رضا بی شتابسوری، گُلِ سوری، های... از بغضِ نهان پُرسی
از سوزِ دلِ در بند
از ناله ی محرومان
از خونِ روان در شهر
شکوفه تقی دیو آئینان و درد اهالی زندان سلیمان خانم دکتر الان که دارم مینویسم برایتان، جاخالی میدهم مبادا موتورقرمزان، که بعضی از انیرانند و پارهای از مریخیان، یورش بیاورند به همین گفتگوی سادهی مان، شما آنور آبید نمیدانید چطور تسمه میکشند از گردهی پیر و جوان. یک جور تربیت شدهاند که به اسم خدا و پیامبران نه به خودی رحم کنند نه شرم داشته باشند از بیگانگان. خب این از تاریخ مملکتمان. حل شد معما یا بیشتر بگویم برایتان؟
م. سحروقت بیداری عاشقان است عاشقان حلقه بر در بکوبید
راه صبح ِ منوّر بکوبید
بر سر دشمنان سنگ و ساروج
از کمینگاه و سنگر بکوبید
جواد پارسایپگاه آزادی به روزي درود ميفرستم،
كه در پگاه ارغوانی اش، ارمغان آزادی است.
به شهری درود ميفرستم،
كه راهِ كوهپايهی آن، به سوي ستيغ سرفرازی است.
محمدعلی اصفهانیاز عاشورای ۶۱ قمری، تا عاشورای ۱۳۸۸ شمسی ... نشسته ايم يا ايستاده ايم. می خنديم يا گريه می کنيم. و بحث می کنيم يا به سر و روی هم می کوبيم. فرقی نمی کند.
يکيمان می گويد اين. يکيمان می گويد آن. و يکيمان می گويد نه اين و نه آن.
يکی امّا دستهامان را می گيرد، و در گوشه يی از اين جهان ـ هر گوشه يی که باشد ـ می بردمان، يعنی می آوردمان توی خيابان. روی سنگفرش. و چه می دانم؟ شايد توی بيابان. روی ريگ ها.
رضا هیواآزاد بزن، بکوب، ببند
بگیر، بکش، بسوز
من اینجایم
من اینجایم
من اینجا
نصرت شاد از زیبایی مقاومت- تا وداع با مادر پیتر وایس ، - ادبیات سیاسی پیتر وایس ، نویسنده یهودی تبار آلمانی ، خالق دو اثر "استتیک مقاومت" و " وداع با والدین " است. او میگفت که ادبیات هرکشور بخشی ازسیاست و تحولات اجتماعی و تاریخی آن است . وی در نمایشنامه " تروتسکی درتبعید " ،موضع مارکسیستی خودرااعلان نمود. سوسیالیسم او مخالف استالینیسم و دگم های آن در کشورهای بلوک شرق سابق بود. او وقایع نگار انتقادی عصروزمان خود است. وی مینویسد که درون حزب بودن، مانع خلاقیت ادبی میشود.
حمید تقی آبادیدکتر براهنی و نگاهی به مسئله بحران رهبری ادبی بازخوانی ادبیات فارسی معاصر گواه این است که کانون اصلی شعر دهه ی هفتاد(كه سرآغاز دوره ی جدیدی از رویكردهای ادبی در شعر فارسی بود) دو جا بوده است: یکی زیرزمین یک آپارتمان نه چندان بزرگ در تهران که در آن کارگاه شعر و قصه دکتر رضا براهنی برگزار می شد و دیگری کتاب شعری کاملا متفاوت با روحیه ی عمومی شعر و شاعری در آغاز آن دهه: «خطاب به پروانه ها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم» اثر همین دکتر رضا، که در واقع چه در شکل سرایش و اجرای شعرها و چه در آن مقاله ی بلند و تئوریک پایانی اش گسستی بود از همهی جریانهای معاصر شعر از نیما تا دههی هفتاد شمسی. مثل مانیفیستی برای یک آغاز جدید در شعر فارسی.
کاریل چرچیل هفت کودک یهودی رگردان: عزت گوشه گیر بهش بگو این فقط یه بازیه
بهش بگو این یه مسئله جدیه
اما نترسونش
بهش نگو که اونو خواهند کشت
بهش بگو که این مهمه که ساکت بمونه
بهش بگو که اگه دختر خوبی باشه بهش کیک داده می شه
بهش بگو یه جوری چمباتمه بزنه که انگار تو رختخواب خوابیده
اما بهش بگو آواز نخونه
محمود معتقد ی تنها نمی توان گذشت برخطبه های زمستانی
شما هم / خوش امدید
نگاه کن
بر شانه های قلب تو می رویم
با چشم خاورانی سبزو
بر صف تشنگانی از همین باران
مهدی استعدادی شادسیاه قلم هایی از فرانسیسکو گویا ه طرحهایی از نقاشی مینگریم که بطرز حیرت انگیزی به مسائل کنونی ما( روزگاری در ماههای سال 2009) مربوط میشود. این نقاش از سرزمینی می آید که در سده بیست پیکاسوی آشنای همگان را به جهان هنر هدیه کرده است.
در ادامه بر چهار طرح از فرانسیسکو گویا تامل کنیم که بخشی از مجموعه آثار نقاشی وی بشمار می آید. این طرحها، همگی سیاه قلم هستند. گویا در مجموع چهار فصل مختلف سیاه قلم دارد. عنوان این فصلها به ترتیب خلق و خو capricho، نکبت و وحشت جنگ Desastres de la guerra، پیشه گاوبازی Tauromaquria و لودگیها Disparates هستند.
رضا فرمندرامین و سهندهای جاناش چقدر رویات تبریز است رامین
چقدر سهند، با فرزانگی پاکات آمیخته بود!
رفتارت دلکش بود
گفتارت دلکش بود
چقدر گل، چقدر درخت در جانات کاشته بودی!
تو چقدر فردا بودی رامین!
رضا بایگانتخته سنگ در حاشیه جوی آبی روان که برف های ذوب شده را وظیفه داشت تا به رودی جاری ، در انتهای مسیر خود برساند ، دوتخته سنگ بزرگ که هر کدام به بچه کوهی همانندِ بودند ، بدرد دل نشسته بودند .
سنگ بزرگتر که علاوه بر درشتی و سنگینی وزن ، از قدمت بیشتری بابت حضور در این حاشیه آرام
برخوردار بود، لب به سخن بگشوده و پرسیده بود .
ترا چه شد که قصد کردی تا از آن بالا نشینی به این انتها نشینی سفر کنی ؟
جواد پارسای
زادشب مهر، شب یلدا در نگر ایرانیان، دو پدیده ، در زندگی این جهانی، نقش بزرگی دارند. تابش خورشید و روشنی روز نشانه نیکی است. چیرگی تاریکی و پنهان مانی روشنایی از نشانی های بدی است.
منیر طهچه به خون ایستاده ای به جنون ؟ چه به خون ایستاده ای به جنون ؟
چه به دندان فشرده ای لبِ خون ؟
از ستیغِ کشیدۀ البرز
تا سرِ سرکشیدۀ کارون
برزین آذرمهرمژده ی مهتا ب! از بام ابر ها
می برد
گاه گاه،
بر ماند گان خسته و خاموش شب
نگا ه!
حمید حمیدیشب یلدا پاييز؛ فصل خزان برگها و پادشاه فصول، به روز پاياني اش رسيده است. آخرين شب پاييزي را "يلدا" مي گويند. واژه يلدا ريشه سرياني دارد و به معني زايش است. با پايان يافتن شب يلدا و آغاز نخستين روز زمستاني، روز ها، اندک اندک، بلند تر مي شوند. شايد واژه يلدا، به معني تولد با اين موضوع مرتبط باشد. چه اينکه ايرانيان باستان؛ شب اول زمستان را، شب زايش مهر يا زايش خورشيد مي خواندند.
سارا حافظی صافییلدا؛ زاد روز مهر و میثاق نور و جاودانگی شب یلدا را به پاس ِ زاد روز مهر، به یاد همه عاشقان و جان باختگانِ نور و آزادی که همواره ، در شب ِ دیر پای میهن ، جاودانه درخشیده اند جشن بگیریم. و یاد آن ۳۳ عزیز را نیز که در آستانه پیروزی ِ نور و روشنایی بر سیاهی و تاریکی، جانشان را ستاندند در جشنمان ، با خود بهمراه داشته باشیم.
شکوفه تقی خواب قوی سفید پایان چنان زندگی
باید مرگی چنین سفید باشد
چنین روشن،
چنین زیبا،
به سان خاموشی آن قوها
که زیباترین آوازشان را
در آخرین نفسشان میخوانند
محمود معتقد ی فرقی نمی کند / خاطرم را به سطرهای تو می سپارم انکارش نکن
هر که از صف نیمه های تو می گذرد
دریا را ندیده / فراموش می کند
این ترانه
از طلسم تو چه می خواهد
رضا بی شتابنامه به... چه پیش آمد فراموشت شدم یار
نمی پرسی ز حالِ من دگربار
شکیبا بوده ام با دردِ دوری
هنوزم منتظر در کوچه ناچار:
گذرها در قُرُق مردم نهانند
فضا لبریزِ توفان تیره وُ تار
رضا هیوایلدا در تبعید و من که همه چیزم پنجره است
و در اتاقم چیزی جز پنجره ندارم
و شعرهایم هم پنجره هستند
و پنجره هایم بسته شدن را فراموش کرده اند
در این یلدای تبعید
مهدی استعدادی شادایرانی بودن، و مسائل موروثی؟ لبته، با گذشت چند دهه ی ناقابل، همگی فهمیدیم که بومیگرایی چه اژدهای مهیبی میتواند باشد؛ با آتشی که خودی و غریبه نمیشناسد. همانطور که گفتیم نامبردن از جناب شایگان پای لرز نشستن دیگری دارد. این که باید یادآور لنگیدن تفاهمجویی ایشان شد. زیرا وی فراتر از شریعتی ها نه با مفاهیم بیگانه بلکه با زبانی بیگانه، خرد ارتباط ساز خود را فعال کرده تا ما را شیر فهم کند.
|