logo





بوزینه ها و غسل جنابت

يکشنبه ۲۲ آذر ۱۳۸۸ - ۱۳ دسامبر ۲۰۰۹

رضا اغنمی

جماعتی درقد وقوارۀ کوتاه و بلند و دو کوسۀ میانسال کنارهم نشسته هریک سرگرم کاری بودند. یکی روزنامه میخواند. آن دیگری از گوشۀ پنجره، آسمانِ تیره را تماشا میکرد. کوسه مردها درگوشی نجوا میکردند. بعضی ها چُرت میزدند. چند نفری هم ازحرف های رئیس یادداشت برمیداشتند. تا نوبت رسید به دفاع متهم. شیخ بلند شد گفت این فرمایشاتی که حاج آقا فرمودند، نفهمیدم طرفشان چه کسی بود، بنده که نبودم انشاء الله. رئیس دادگاه حرف شیخ را بُرید و گفت طرف صحبت من شخص خودت بود که درشارع عام حرکتهای منافی عفت مرتکب شده ای. وقت زیادی ندارم دفاعی داری بگو حکم علیه تو صادر شده الخلاص.
- حاج آقا مگه شهر هِرته که منِ مسلمانِ متعهد با خدماتِ برزگی که به عالم اسلام کرده ام به همین سادگی مفت و مسلم الخلاص! پَهه ...
- وراجی نکن و زیاد مزخرف نگو شواهد و مدارک مستند برعلیه تو همین جا جلو چشم من است.
چند برگ کاغد و یک پاکت را داد به منشیِ جوانی که کنارش نشسته بود. جوان پاکت را باز کرد و با دیدن عکس لبخند زد. و از پشت رئیس عکس را داد به همکارش. اما او واکنشی نشان نداد.
شیخ گفت اینها که شما گفتید من نیستم خدمت بزرگ مرا دشمنان اسلام خلاف گزارش داده اند ...
- یعنی میگی جماع با حیوانات درملاء عام خدمت به اسلام است؟ شرم و حیا هم خوب چیزیست!
شیخ با صدای بلند پاسخ داد. حاج آقا به مقدسات سوگند منظورم ازاین کار تعلیم حیوانات بود برای آشنائی آن ها با شرایع دینی ... که غسل را ...
بار دیگر فریاد رئیس دادگاه بلند شد ... اینقده پرت و پلا نگو شیخ زناکار تو محکومی. ناموس و عفت مسلمین را لکه دار کرده ای. باید به جزای اعمال شرم آورت برسی. جزایت سنگین است طبق قانون اسلام! ... خوبه که آن ها پدر و مادر ندارند و الا به جرم اغفال باید دیه هم میپرداختی ... دیه برگردنته ...
- آقای رئیس شما اجازه نمیدهید که من حرف بزنم. اگرهمین الان یکی ازآن ها را اینجا حاضرکنم خود شما به من میگین ایوالله! قول میدم ... رو کرد به حاضران، پیش این همه اهل علم قول میدهم که پس از مشاهدۀ آنها صد درصد رأی شما برمیگردد. سرش را انداخت پائین ولبهایش را ورچید و با حالت تأسف گفت آن مروّت وانصاف که مولا علی سفارش فرموده کجا رفته. آخه شما نمیدانید من با چه خوندلی این حیوانهای زبان بسته را مسلمان کرده ام . اگر ببینید .. ان وقت... آن وقته که ارج وقربِ کارم آشکار میشود و جایزه میدهید به من. مثل جایزۀ نوبل . دستی به ریش کوتاهش کشید چند قدمی برداشت و ایستاد رو به هیأت داوران گفت :
عجبا! حیرتا! انگار حاج آقا با رادیو و تلویزیون میانۀ خوشی ندارند و سخنان حکیمانۀ رهبر را که به تازگی فرمودند نشنیده و تلاش های مدبرانۀ ایشان را ...
- ازمزخرف گوئی تو دارم کم کم دیوانه میشوم . پاتو فراتر ازگلیم ات دراز نکن . حالا برو زود آن زانیه را بیار اینجا. چقدر طول میکشد ؟
- حاج آقا دربیرون لب خیابان پیش یکی ازشاگردانم نشسته سرگرم چشم چرانیه! زود برمیگردم.
طولی نکشید که شیخ علی با بوزینه ای درقفس برگشت. درحالیکه دنبال چیزی در جیب های گودش میگشت رو به رئیس گفت ... شما که نمیگذارید من حرف بزنم. منظورمن این بود که دراین برهه از زمان که رهبر معظم دستور داده علوم انسانی از دانشگاه ها برچیده شود و علوم الهی جایگزین علوم کافران شود... مکث کوتاهی کرد ... عرض کنم که این شیوۀ متعالی بنده را دردانشگاه ها باید شروع کرد به تدریس! نجوا و خنده های خاموش حاضران به گوش میرسید که رئیس دادگاه با نگاه خشمگین سر و صداها را خفه کرد. رو به بوزینه خطاب به شیخ، به سُخره گفت به کار خودت برس! این حرف ها را بگذار به اهلش .
- حاج آقا شما پروژه به این بزرگی را هجو میفرمایین یعنی ما اهلیت نداریم ... حیفه والله! و زنجیری از جیبش درآورد و انداخت دورگردن بوزینه، وبوزینه ازقفس بیرون پرید با نگاهی به اطراف از دیدن آن همه جمعیت ملول و خموش، بلند بلند قیهه زد و با جست و خیز رو به جماعت تعظیم کرد و پرید بغل شیخ. شیخ را بوسید. یکی دوبارهم خودش را کشید بالا وسط لای پایش و با التماس اشاره به شیخ که انگاردرحاجت چیزی بود. شیخ، قیافۀ جدی گرفت و آمرانه، با اشاره به بوزینه حالی کرد که حالت جماع را برای حاضران نمایش بدهد. بوزینه هردو دستش را هوا بُرد بموازات شکم مثل اینکه یکی در زیر است شروع به تکان دادن وعقب جلوبُردنِ تنش کرد و لحظاتی بعد ایستاد نفس تازه کرد انگار که خلاص شد آهِ سبکی کشید و خودش را کشید عقب. شیخ پرسید حالا چه باید بکنی؟ بوزینه با اشاره شیرجه رفت توی حوضِ خیالی و عمل غسل جنابت را همانگونه که مؤمنان بجا میآورند درآب کُر، انجام داد که موجب حیرت جماعت شد.
صدای خندۀ آرام حاضران زیرسقف دادگاه پیچید. رئیس دادگاه، نیشش باز شد. بلند بلند خندید. پرسید تا به حال چند تا را مسلمان کرده ای ؟
دوازده تا حاج آقا. سیزده به بعد هم تو راهه.
رفع اتهام شد. آزادی. کارهایت را ادامه بده. واقعا جایزۀ نوبل را باید به تو بدهند با این ابتکار بیسابقه ات!

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد