به روزي درود ميفرستم،
كه در پگاه ارغوانی اش، ارمغان آزادی است.
به شهری درود ميفرستم،
كه راهِ كوهپايهی آن، به سوي ستيغ سرفرازی است.
با پاي لرزان خود از شوقِ همسفر،
راه شتاب ميگيرم،
شتاب لحظه، كه ميكوشد،
از پرتو آفتاب، پيشي گيرد.
اين جشن، جشن آزادي است.
جشن و سرور گسستن بندِ هزارهي شوم حماقت است،
اين دستفشاني و پايكوبي و بادهگساري،
سرودِ لحظههاي چكامهآفرين ايراني است.
به روزي درود ميفرستم،
كه روز پيروزي و فروزش و بالندگي ست.
اين روز، روز آزادي است،
روز رهايي است، روز به خودآيي ست.
تهران، 1360
جشن آزادی
جشن و سرور گسستن بندِ هزارهي شوم
سرودِ لحظههاي چكامهآفرين ايراني
به این روز درود ميفرستم،
كه روز پيروزي و فروزش و بالندگي ست.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد