logo





این شیر دخت خونین

سه شنبه ۸ دی ۱۳۸۸ - ۲۹ دسامبر ۲۰۰۹

جهان آزاد

کبود می شود این بازو
سیاه می شود آن تن
چو شیشه می شکند
این مرد
چو غنچه می فسرد آن زن
و خون چو چشمه،
ز هر زخم می زند بیرون
ببین،
زمین و زمان سرخ است
و تارو پود وطن سرخ،
از تراوش خون؛
ببین که جهل مسلح
چو دیو مست بهر سوی می دود شب و روز
بروی لاشه ی قانون
و شور و آشتی شهر را
قرق کرده ست؛
اما جوان چو کوه،
تناور
مغرور واستوار بپای ایستاده است
و گوهر گرامی جان را،
ـ برای آزادی ـ
سهراب وار بر سر دستان نهاده است.
نگاه کن!
دختر هنوز،
یک گل زصدگلش نشکفته است
و در دلِ جوان و برومندش
صدها هزار امید نهفته است.
اما جهان ما را،
اسطوره ی مقاومت سبزش
در حیرتی عظیم نشانده است.
آری،
این شیردخت خونین
پشت شکنجه را
در جنگ تن به تن
به خاک رسانده ست.
****
چو شاخه می شکند
این دست.
چو کاسه می ترکد
آن سر
و تیر می کشد این زخم
ـ زخم صد ساله ـ
فواره می زند خون،
در چاره راه ها
اما وطن سرانجام،
آزاد می شود.

29 دسامبر

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد