reza-allamezadeh70.jpg
رضا علامه زاده

نمایش "جغد جنگ"

پس از سه ماه تمرينات مداوم و دورى از دنياى مجازى، حالا مى توانم به دوستان خوبم خبر بدهم كه نمايش تازه ام "جغد جنگ" آماده است تا در فصل تازه ى تئاترى به صحنه برود. این نمایشِ تک نفره برگرفته از شاهنامه فردوسی است.



Mahesti-Shahrokhi02.jpg
مهستی شاهرخی

«بنیتای ملتِ ایران»

کیمیا، کودکی مورد تجاوز قرار گرفته
اتنا، زیبایی معصومی که دیگر به زندگی برنمی گردد
بنیتا، نوزادی به تاراج رفته، ستایش طفلکی فنا شده
در جامعه ای بسته و بیمار، آلوده به انواع کمبودها،
لبریز از امیال سرکوب شده، مالامال از جدال و خفه شده از ترس از ممنوعه ها



Aliasghar-Rashedan05.jpg
علی اصغر راشدان

باصر

باصر وسط دایره سینه زنهار و کریسچه ایستاده، نعره می زد. تمام سلول های تن و جانش بال بال می زدند. یک لیوان آب گرفت و سرکشید، گلو صاف کرد. زبانش را تانصفه بیرون داد، نوک شست وانگشت اشاره ش را رو زبانش مالید، دفترچه کاهی چرکمرده دراز بدقواره سیاق نویسی شده ش رااز اول تا آخر با نوک انگشت های خیسش ورق زد، جاهائی رانگاه و وارسی کرد، ورقی رااز وسط انتخاب و بالا برد، به چشم هاش نزدیک کرد.



abolfazl_mohagheghi_0.jpg
ابوالفضل محققی

دوچریک در کارخانه ! (۲)

(ادامه)

جوابی نداد؛ سکوت کرد. می‌دانست که روز اول نباید اجازه بدهد حمید سر شوخی را باز کند. چون به نظر می‌رسید با همه شوخی دارد و برعکس صورتی ترحم‌آمیز، بسیار شوخ و تااندازه‌ای وقیح بود. از این‌که چنین فکری در حق او که یک کارگر بود کرده است ناراحت شد. فکر کرد این همان فاصله طبقاتی است؛ همان فرهنگ مربوط به جایگاه طبقاتی او است که می‌ترسد با این جماعت دمخور شود و سر شوخی را باز کنند. آیا این ضعف او بود؟ تا عصر چپ وراست چرخید. عصر خسته‌وکوفته به‌طرف خانه برگشت.



mehdi-estedadi-shad03.jpg
مهدی استعدادی شاد

واکنشی به رونق خرافه

رواج تمایل به علم غیبی نشانۀ عقب نشینی آگاهی است. آگاهی یی که نیروی خود را از دست داده است تا بتواند به مسائل الزامی بیندیشد و شرطهای مربوط را رعایت کند. در حالی که به جای حل مسائل الزامی و در نگر داشتن معیارها، مرسوم گشته که در روند تعیّن مفاهیم متفاوت و واحد دوغ و دوشاب را یکی کنند. چنان که از امر الزامی، واقعیت موجود میسازند و از امر مشروط، ذاتی بی واسطه. دینهای تک خدایی به اسطوره شناسی درجه دو فرومیپاشند. یکی از سوال شوندگان پژوهشی روانشناسانه و اجتماعی که در امریکا صورت گرفته، پاسخ زیر را داده است:"من به طالع بینی معتقد شده ام چون که دیگر به خدا ایمان ندارم".



رضا اغنمی

چه کسی ازاسلام سخن می گوید؟

نقد وبررسی کتاب

نویسنده، بانگاهی ژرف به تاریخ اسلام وبررسی روابط غرب با جامعه اسلامی، ارحوادث ناگواری که امروزه به افراطگرائی وتروریسم منجر شده، پرده برداشته، و نکته اساسی را پرسشواره مطرح می کند:
«آیا اساسا امیدی به اصلاح و رفرم اسلامی وجود دارد؟».
با شناخت باورهای ایمانی آن ها، بی خبری آمریکائی ها را درباره مسلمین مطرح می کند: «دردسامبر۲۰۰۵ موسسه ی گالوپ دریک نظرسنجی، هنگامی که ازامریکائیها پرسید چه چیزی در جوامع اسلامی نظرشما را جلب کرده، وآن را تحسین می کنید، عموما پاسخ دادند «هیچ چیز».



Mohsen-hesam02.jpg
محسن حسام

اتاق زير شيرواني

از پله برقي كه بالا مي‌آمدم ديدم جلوي خروجي مترو ايستاده است. باران مي‌باريد.
گفتم: اي كاش توي سكوي مترو قرار گذاشته بوديم.
گفت: مهم نيست. برويم.
شال پشمي را بدور گردن پيچاندم و دگمه‌هاي باراني‌ام را انداختم.
گفتم: باران سمجيه.
گفت: بله. ولي من از باران خوشم مي‌آيد.



Mohsen-hesam02.jpg
محسن حسام

همسفر

باران بند آمده بود. مسافرها با شتاب از درب بزرگ ايستگاه راه‌آهن بيرون مي‌آمدند. در آسمان روشنايي پديد آمد. روشنايي روي بناي قديمي ايستگاه راه‌آهن افتاد. چشمت به عقربه‌هاي ساعت بزرگي افتاد كه بر پيشاني سنگي‌ي خاكستري‌ي بناي قديمي در حال نوسان بود. با خودت گفتي حالا وقت بازگشت نيست. بهتر است برخيزي، گشتي توي شهر پاريس بزني و يادبود تماشا كني. بعد، به زيارت اهل قبور به گورستان «پرلاشز» بروي، آنجا كه همسفران سابقت سالياني است كه زير خاك آرميده‌اند.



abolfazl_mohagheghi_0.jpg
ابوالفضل محققی

دو چریک در کارخانه !

کارخانه کوچکی بود با حدود صد تا صد و پنجاه کارگر که اجاق گازی تولید می‌کرد. نخستین روز ورودش به کارخانه را هرگز فراموش نخواهد کرد. حسی لذت‌بخش داشت؛ فکر این‌که قرار است چریکی درون کارگران کار کند و در ادامه به سازمان دادن آن‌ها بپردازد، بدنش را داغ می‌کرد. رؤیاهای او همیشه فراتر از واقعیت حرکت می‌کردند. گاه خود را با قهرمانان کتاب‌هایی که خوانده بود، همسان می‌کرد. می‌دانست که این تنها او نیست که چنین فکر می‌کند. در زندگی تیمی دیده بود که این همسان پنداری با قهرمان‌ها و چریک‌های سرشناس درون ذهن بسیاری از رفقایش می‌چرخد. اصولاً روح مبارزه چریکی چنین بود.



che.jpg
محمد فارسی

جهان، بی تو!

چه سرد است
- جهان بی تو
و چه لبخندِ بی رمقی دارد.
و بُهت ما هنوز
- جز بر‌مدارِ اندوهِ تو
نمی‌چرخد.



Ahmad-Shamloo003.jpg
محسن حکیمی

زبان شعر شاملو، میانجیِ فارسی دری و فارسی امروزین

(بهانه‌ای برای یادکرد از احمد شاملو به مناسبت سالمرگ او)

باید گفت که زبان شعر شاملو وامدار فارسی دری است، اما همین زبان با بدعت‌ها و نوآوری‌هایی که در فارسی دری کرده به نوبه‌ی خود به واسطه‌ای برای گسترش و افزایش امکان‌ها و توانایی‌های این زبان بدل شده است، تا آن‌جا که گزاف نگفته‌ایم اگر بگوییم شعر شاملو مُهر خود را بر زبان فارسیِ امروزین کوبیده و بی‌گمان بر غنای آن افزوده است.



m-darwish70.jpg
محمود درويش

«هرگز نمی آید»

ترجمه : حسن عزیزی

هرگز نمی آید .
می گویم : هرگز...
و روال شبانه ام را
در نبودش و ناکامی ام ، پی می گیرم .
شمع را خاموش ، و چراغ برق را روشن کردم .
جام شراب اش تا ته نوشیدم... و شکستم .
موسیقی تند کمانچه را با آهنگ های فارسی ، عوض کردم .



farrokh-Azbari.jpg
فرخ ازبرى

تو رفتى ىُ هنوز

تو رفتى ىُ هنوزم
عطر تو در كوچه ها مانده ست
تو رفتى ىُ پس از آن روز بارانى
ستاره نيز با خورشيد رفته ست .



Mohammad
محمد احمدیان(امان)

انسان

و «نه همیشه، نه در هر موقعیتی»

انسان آنقدرها هم که تو فکر می کنی، خوب نیست. انسان آنقدها هم که تو فکر می کنی، بد نیست. واقعیت آنقدرها هم که تو فکر می کنی،خوب نیست. واقعیت انقدرها هم که تو فکر می کنی، بد نیست.
من آنقدرها هم که فکر می کنم، خوب نیستم. من آنقدر ها هم که فکر می کنم، بد نیستم. پرسش این است، که آیا فضایی برای خوبی در من هست، که آیا فضایی برای شادی در من هست. پرسش این است، که آیا فضایی برای خوبی در واقعیت هست، که آیا فضایی برای شادی در واقعیت هست.



ali-saddighi2.jpg
علی صدیقی

مرگ مدیر جشنواره تئاتر ایرانی کلن و اهمیت این جشنواره از نگاه هنرمندان تئاتر

در روزی که خبر جوانمرگی ریاضیدان نابغه و نامدار ایرانی، ایرانیان را داغ دار و جهان را متحیر کرد، ساعاتی بعد از نشر آن خبر، انتشار خبر درگذشت یکی از چهره های کوشا در عرصه تئاتر ایرانی در خارج از کشور، برای بسیاری و به طور خاص برای هنرمندان و دست اندرکاران ایرانی این هنر در اروپا اتفاقی غیرمنتظره و شگفت انگیز بود.



ا. رحمان

آه ای امید باز یافته

من نمی توانم ببینم
و باور کنم
زبانم را با تیغه چاقو
اندازه می گیرند
فکرم را کوتاه تر از قامتم



Mahesti-Shahrokhi02.jpg
مهستی شاهرخی

«جبرِ زمانه»

«جبرِ زمانه»

گُلِ مریم، خاری بود
از چشمِ بخیلان و جبارانِ زمانه
با دو چشم هوشیار، آهویی بود انگار
با بناگوشی همیشه بیدار، انگار خرگوشی بود تیزپا
به نهالی شکوفا می ماند، نهالی با جوانه های بسیار
درختی پای گرفته در خاکِ تشنه و کم آب ایران!



پیتر کلارک ـ گاردین

در سوگ دنیس جانسون دیویس، مترجم انگلیسی ادبیات عرب

ترجمه محمد جواهرکلام

دنیس جانسون دیویس که عمرش را وقف ترجمه ادبیات عرب به انگلیسی کرد، برای مترجمان ایرانی آثار ادبی عربی نامی بسیار آشناست. او اخیراً درگذشت و با درگذشت او جهان عرب و همچنین ادبیات انگلیسی یکی از مترجمان چیره دست خود را از دست داد. پیتر کلارک از نویسندگان گاردین این مقاله را در سوگ او نوشته است:



آبتین آیینه

ستاره ی رخشان ِ ایران

در سوگ ِ مریم میرزاخانی

در واپسین روزهای تیرماه
ماه ِ پتیاره از پشت ِ بام ِ ما گریخت
تا در خاموشی ِ آهنگ ِ شب
تیراژه ی تیر بر زمین فرود آید



abolfazl_mohagheghi_0.jpg
ابوالفضل محققی

زنی که قادر به ترسیم کامل سیمای او نیستم
عروس خسرو میر زا دارائی!

برادرش فرصت خدا حافظی نیافت و مخفیانه از کشور خارج شد به افغانستان رفت. سال ها بی خبری ! در این فاصله همسرخواهرش فوت کرد و پسر بزرگش با سکته قلبی از دنیا رفت .پسری که او عاشقانه دوستش می داشت .می گویند آرام گریه می کرد اما عروس ونوه های خود را تسلی می داد . غمی که هرگز فراموش نکرد. چند سال بعد شب پسر کوچک خود را از خواب بیدار کرد و گفت که دیگر صبح را نخواهد دید و مدتی بعد آرام در خوابی ابدی رفت !آرام به همان گونه که بود با لباسی زیبا که گوئی به مهمانی می رود. هنوز آن چرخ خیاطی با آن جا سوزنی مخمل که جزو جهازیه او بود در گوشه ای از اطاق قرار داشتند . بعد از هفتاد واندی سال هنوز سوزن های جا سوزنی همان هائی بودند که از خانه پدر آورده بود با نعبکی کوچکی از گل های سفید و معطر یاس که بر روی میز بود همراه عطری پیچیده در فضا . او خواهر وی بود ! نامش سهیل محققی .



bijan-baran.jpg
بیژن باران

پیشگویی در شعر

در آثار چند شاعر برخی پیشگوییها در باره رخدادهای طبیعی، شخصی، اجتماعی ضبط شده اند. هاتف، قرن ۱۲هجری ساختار ذره/ اتم یعنی هسته با الکترونها را با منظومه شمسی دارای یک مرکز با سیارات استعاره کرد: دل هر ذره را که بشکافی/ آفتابیش در میان بینی. این پیشگویی در سده ۱۹ در کشف راترفورد به جدول مندلیف برای دسته بندی عناصر طبیعت بنا به عدد اتمی رسید.



abolfazl_mohagheghi_0.jpg
ابوالفضل محققی

در هفتم مادر ادوارد زن سیاه پوش شهر!

خانه ایست در انحنای کوچک جاده همایون پشت دیوار سفید و بلند بیمارستان شهناز. خانه که پیوسته سکوتی سنگین بر آن سایه افکنده است. مقابل خانه می‌ایستد؛ می‌داند کسی آنجا نیست. اصلاً خانه‌ای وجود ندارد؛ دیرگاهی است آن را ویران کرده‌اند. صاحب آن نیز دیگر در این شهر حضوری ندارد. آنچه می‌بیند خاطره خانه ایست که سال‌ها در دوران نوجوانی او را با خود مشغول کرده بود. به یاد زن سیاه‌پوشی می‌افتد که نخستین بار او را در آسیاب کهنه خراب‌شده از سیل در دروازه ارگ دیده بود. زنی که با ترکه چوبی به دنبال گوسفندش آمده بود. نخست ترسید! اما او بی‌صدا و چشمانی مات سوی گوسفندش رفت و همان طور که آرام واردشده بود، خارج شد؛ بی‌آنکه آن‌ها را نگاه کند و یا سخنی بگوید. هرازگاهی در آن آسیاب کهنه بازی می‌کردند. همیشه فکر می‌کرد که آن سنگ آسیاب بزرگ افتاده بر زمین سنگی است که اکوان دیو بر سر چاه بیژن نهاده است.



Bertolt-Brecht.jpg
برتولت برشت

بسته ی خدای مهربان

ترجمه علی اصغرراشدان

تموم روزتوهمه ی بخشای شهردنبال یه جورکارلعنتی پرسه زدیم، سرآخر خوشحال بودیم که شب تونستیم تویه جای خیلی کوچیک پرازآدمای خسته تویه بخش ازمحوطه کشتارگاه بیتوته کنیم. اونجایه کم گرماداشتیم وتونستیم باخیال راحت بشینیم. مدت زیادی نشستیم وبایه گیلاس ویسکی، یه جورائی سرکردیم. همون یه گیلاس ویسکی روتموم روزواسه خودمون نگاداشتیم. رفقاتواون گرماوسروصدادورهم جمع بودن. همه چیزاونجابهمون امیدمی داد.



Hasan-Hesam02.jpg
حسن حسام

در سوگ

هرروز
چند ین و چند بار
به تکرار
بر صفحه می نویسم :
بیدار و سبز باد
یاد ِعزیزشان
و باد وباد و باد
به تکرار....



majid-fallahzade1.jpg
محمود کویر

بدرود! مجید فلاح زاده

هنرمند فرزانه، انسان اندیشمند و پژوهشگر برجسته ی تیاتر،کارگردان و نمایشنامه نویس پرتلاش، یار بسیار نازنین و مهربانم که چه سالیان درازی در چهار گوشه گیتی با هم سر کردیم، کار کردیم، عشق ورزیدیم،مجید فلاح زاده ، صحنه را ترک گفت. پرده افتاد و ما ماندیم تا بایستیم و برای او دست بزنیم و گل های مهر خود را بر پیشانه ی صحنه ای بگذاریم که او بر آن ایستاده است. و شانه هایمان باشد برای اندوه بزرگ همسر هنرمند و فرزندش. من از یادت نمی کاهم. گرامی باد یادت و زنده باد راهت و دستاورد تلاش های عاشقانه و انسانی تو.



»  «اسد سیف» دیگر چه جور خنده درمانی است؟
»  سوزنهای چینی
»  مقابل شش در خواهم ایستاد ! در سوم
»  کوچکِ بزرگ!
»  غم من
»  نشانه‌گذاری جنگل در "گورکن‌ها"ی صادق چوبک
»  «إنتظار»*
»  اشک بر چشمانمان حلقه می بست
»  نجیب محفوظ و مقولة تأثیرپذیری نویسندگان
»  ريل هاى زير پا
»  رویای ۱۶ هنرمند ایرانی و آلمانی برای فرد
»  نگاهی به رمان "الگوریتم"، نوشته ی محسن نکومنش فرد
»  حاكم ما
»  مقابل شش در خواهم ایستاد
»  در اعماق ناگهان
»  پکینک
»  نه همیشه، نه در هر موقعیتی
»  من و کافکا
»  چه سنگین است خندیدن ...
»  دیدار مثنوی معنوی سخن تازۀ عشق (۲)
»  عدد هفتاد و دو و رمزگذاری در وقایع تاریخی
»  «زمان» و چند شعر دیگر
»  طنزدرادبیات داستانی ایران درتبعید
»  ۳ هنرمند ایرانی همراه با ۳ هنرمند آلمانی روی«خط تیره»*