آره، دارم پکینک می کنم. پکینک یعنی چی؟ یعنی بستن بار و بندیل. چار روز خارج نشینی به چار کلمه زبونمم ترکمون زده. واسه چی بار وب ندیل می بندم؟ واسه این که همه ی عزیزام، رفقام، همقطارام، همفکرام، فک و فامیلا و اونائی که تموم خاطرات و یادگاریای بهترین روزای زندگیم باهاشون بود، بار و بندیل بستن و رفتن. تموم خاطرات خوش زندگیموباخودشون بردن، آدمیم که خاطرات نداشته باشه تامرورشون کنه، باهاشون خیال ببافه وخوش باشه، بودونبودش مفت گرونه. خانوم وشریک روزای شکوفه بارونم؟ حواست کجای کاره، اون که خیلی ساله رفته. اگه بودغمی نداشتم، یه دنیامعرفت بود، مدرس دانشگاه، محقق، ادبیات شناس ومترجم شعربود. سرشومیزدی ازروکتاب ورنمیداشت. آدم، اهل درد، دلسوزوهمراه بود. مثل زنای آدم فروش امروزی که شب باهات میخوابن وصبح به یه پول سیامیفروشنت، نبود. هرچی دارم، ازاون دارم. چن سروگردن ازمن وتموم زنای توخالی پرهارت وهورت، بالابلن تربود. اون که رفت کمرزندگیم شیکست، درخت زندگیم ریشه کن شد...
واسه چی میخوام باروبندلیموببندم؟ واسه این که اصلاوابداحوصله شنفتن زرناله هاونق نقای خودموندارم. دوست ندارم سالای آزگارزمین گیرشم واین واون بااخم وتخم لقمه وقاشق تودهنم بگذارن. گوشه خونه یاتوبیمارستان درازبه درازبیفتم، زرناله بزنم، اطرافیایاوپرستارازیرموتمیزکنن ودم به ساعت زیرلب کی رفتنموزمزمه کنن.
چیجوررفتنی رودوست دارم؟ ازخیلی پیش سرشب تب ونصف شب رفتنو دوست داشتم. یه سکته کامل ناغافل، ناقص شودوست ندارم. نه مرده ونه زنده. اونم تواین زمونه ی واحسرتاکه این دست ازکمک به اون دست دریغ میکنه. یه گلوله ناغافل توکله یاروقلبم عالیه، پائین مائینانخوره که علیل وزمینگیرکنه وبازنه مرده ونه زنده ومحتاج دستگیری این قوم لوتت کنه. انگارهنوزتوعهددقیانوس زندگی می کنی، داشم! زمونه ی بدی شده، این چشم، چشم دیدن اون یکی چشمو نداره...
گلوم خشک شد. نمیتونم گپ بزنم دیگه. تامیرم دریه جفت آبجوبازکنم وبایه گیلاس بگذارم کناردستم، خودتم برویه گیلاس شراب پرتو، ازهموناکه خیلی سالاباهم زدیم وکیف عالمو کردیم، بیارکنارگوشی تیلیفون بگذار، همینجورکه گپ میزنیم، تواونجاومن اینجا، نم نم باهم میریزیم توهندق بلا، بعدشم باروبندلیمو می بندم، وقت زیاده، آدم بایدازآخرین لحظه هام استفاده کافی وشافی روببره. همه چی همینجاست. اونورخط، یه کم که بگذره، شیکمت بادمیکنه ویادمیکنه، یهوعینهوبمب میترکه. بعدشم نوبت سورچرونی ماروموروکرما میرسه، الفاتحه! هیچ چیز دیگه م نیست...
همه چی روخیلی سیاه می بینم؟ من یکی نمیتونم الکی چوخ بخیتارباشم، جناب گل وبلبل. چی؟دلت خوشه، اون دشمنای صلبی؟ صلبی یعنی چی؟ توهم که تومملکتی، کمیت سوات ومواتت ازمن لنگ تره که. صلبی یعنی تخم وترکه خودآدم. دوره آخرالزمون که میگن، همین روزگاره. بزرگترین دشمنیارو تخم وترکه خودآدم بهش میکنه. تموم دوران بچگی وجوونیمون کفشای بابامونوجفت کردیم. ازدواجم که کردیم وبچه دارشدیم، تموم مدت کفشای بچه هامونوجفت کردیم، حق ماچی میشه؟ کاش همه ی قضیه همین بود. خیلی چیزام به این نسل آدمخوربدهکاریم. حالام که بزرگ شدن، میگن واسه چی خودفروشی، آدم فروشی، پشت هم اندازی ودزدی نکردی که مام مثل بچه های فلونی وفلونی توآسمون خراش زندگی کنیم وصاحب تراست باشیم!پیزی کارندارن وپول قلنبه میخوان. اینارومن میگم نسل آدمخور...حالافهمیدی واسه چی میخوام باروبندلیموببندم؟ اصلاوابداجای موندگاری نیست دیگه. توازاونجاومن ازاینجا، به سلامتی هم بریم بالا....بعدباروبندلیمومی بندم....
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد