سینا حافظی
سوگواری برای مادرم (زینب خاتون شمعی پور)به گویش بختیاری
رضا بایگانبرمن خرده مگیر بر من خرده مگیر
فرزندِ وطن
بر من خرده مگیر
که گر چنگیز بر خاک ما حمله بیآوردی
حکایت حکایتِ دشمن بودی و دو ملکی و دو ملتی .
علی آلنگ" ناگزیر" آقای براون : رویاها چه شدند؟
برشت : نیستند. امید هست!
آقای براون : نیست. هست؟!
برشت : در دالانهای تنگ.
نسيم خاكسارحرمت حرم و ناموس سلطنت تاملی در روایت راوندی از تاریخ آل سلجوق راحة الصدور و آیة السرور»، کتابی است به نثر فارسی از محمد بن علی بن سلیمان راوندی در شرح خاندان آل سلجوق که در فاصله سالهای 599 هجری تا 603 هجری نوشته شده است. آل سلجوق در سیاستگزاری و فرهنگرورزی و دولتمداری، که مورخان آنان را در قد و قامت با ساسانیان در یک ارتفاع می بینند، از بزرگترین و نیرومندترین سلسلههائی بودند که بعد از اسلام در بخش وسیعی از نجد ایران، صد و شصت سال فرمانروائی کردند. از کشور گشائی و پهنای امپراطوریشان همین بس که نوشته شود سرزمینهای زیر فرمانشان سرزمین کنونی ایران و افغانستان، بخشهایی از کشورهای آسیای مرکزی و ترکیه و سوریه و عراق و نیز سرزمینهائی از بالکان را شامل می شد.
رضا مقصدییک رباعی از سبز ترین جای وطن آمده ام
با خاطره ی چای وُ چمن آمده ام
مضمون ِ زلال ِ روزگارم عشق ست
در باز کن ای سپیده! من آمده ام
شهلا بهاردوستنُت های آبی "دو" مثل پاها، دستهای ما
با ما اینجا، آنجا، در دورها
در لابلای هجومی خلوت، چه لرز، چه تب کرده اند.
محمد سطوترازی که برملا شد نمی دانم تا حالا برایتان اتفاق افتاده که نصف شب به کسی تلفن زده و ازش خواسته باشید به درد دل های شما گوش بده، فکر می کنم کار احمقانه ای باشه، برای این که طرف - هرکی میخواد باشه - اگر هم به شما گوش بده تو دلش به ریشتان می خنده، شاید هم اگر آدم بی چاک و دهنی باشه مقدار زیادی هم حرف های کلفت بارتون کنه.
همین که خواستم گوشی تلفن را بردارم، صدای زنگ آن بلند شد....
الهام باقریچند غزل اگر چه ساکتی اما هزار گونه سخن
گذشته بین نگاه تو و تبسم من
ورای چشم تو جادوی رنگ گیرائیست
که مست می شود از آن شراب مرد افکن
دکتر منوچهر سعادت نوریسخن ایران منگر مرا چنین که شدم کوچک و نزار
بنگر مرا به عهد _ شکوه و بزرگی ام
منگر مرا به چهره ی غمگین و سوگوار
بنگر مرا ، به دوره ی شاد و سترگی ام
علی اصغر راشدن «درخت بيد كنار باغچه» - سلام ، دير كردی؟
- عليك سلام ، خلاص شدم!
پاكت را از جيب بالای اوركت آمريكائیاش درآورد و به طرف زن دراز كرد و گفت:
- ديگه مجبور نيستم شب در ميان تو اداره و كنار پيادهرو پرسه بزنم و چپ و راست خم و راست شم.
زن حكم را، بیتوجه به حرفهای او، خواند. دندان زردش را نماياند و گفت:
- سكهش مال ديگرونه و افتخارش مال تو.
علی آلنگاز نمایش " لارا در باغچه" : خانم آرسن : پا روی دامنم گذاشت. بچه بود.
من خندیدم ، او گریست.
بزرگ شد . پا روی قلبم گذاشت
من گریستم، او خندید.
علی آلنگ" رفتن ، بودن ماست" من تو را نوشیده ام چهل گیسیو
صد بار صد
با بهاران و صبح روشن
در پراکنده امید نفس هایت یاد .
یحیی شیدا شاعر نامدار آذربایجان به ابدیت پیوست آذربایجان در فقدان شاعر، روزنامهنگار و ادیب تبریزی استاد یحیی شیدا سوگوار است.
استاد شیدا شصت سال از عمر پربار خود را در خدمت ادبیات آذربایجان صرف کرد و از چهرههای ماندگار این سرزمین شد. او از قدیمیترین اعضای فرقه دموکرات آذربایجان و عضو انجمن نویسندگان آذربایجان شمالی بود.
آزاده بی پروابادگیر بادگیر دستانش را گشود و با قدرت نفس کشید
بوته ی خار به پای او رسید
با اشتیاق پای لرزانش را بوسید
خون, جاری شد
کویر جان گرفت, پر از شقایق شد
خار سوخت
ستاره ها گریستند
بادگیر دیگر تنها نیست
یوسف صدیق (گیلراد)خندیدن در اشک برآشفته. فروزان در خویش.
گریزان از خیابانی به خیابانی دیگر
و ناگهان
کمی مانده به تاریکی
به روشنایی تو رسیدن.
علی رضا جباریاین گلستان جهانی آنک بهار
درچارسوی این کره ی خاک
فریاد می کشد.
و ان شاخه های خشک زمستانی
از خواب دیرباز
بیدار می شوند.
شهلا پزشکزادما قربانی بیماری خویشیم… نگاهی به رمان “مسیح گورستان زرین ” اثر دکتر مسعود نقره کار گرچه فروغ فرخزاد از تجربه اش در بیمارستان روانی چیزی نمی گوید، اما او ناظر آگاه مشکلات کسانی بوده که اجتماع ناعادلانه آنها را به دلیل بیماری از خود دور و ایزوله می کند و همین تجربه، در توانایی و شهامت ورود به دنیای جذامیان و آفرینش فیلم زیبای خانه سیاه است موثر بود.
عباس گلستانی"نیمه ی غایب " می خواهند له شویم
مهم نیست
نیمه ی غایب
دارد
بی آب فولاد می شود
برزین آذرمهربیم و امید چه رویایی ست افسونگر
که حلقه می زند بر در!
از این خواب گران بر خاستن خواهی؟!
به اوج قلهها ره یافتن خواهی ؟!
رضا بی شتابایرانیان ایرانیان! ایرانیان ایرانیان!
ویران مبادا خانه تان
دردا که خصمِ عاشقی
آتش زده در آشیان
کامروز حسنیستاره هاي روشن عادلان وال استريت چه زيبا با ترانم باران مي رقصيديم و مي خوانديم :
اي باران عادلان !
بر زمين آزادي آدميان ببار ،
تنمان را از بارشت خيس
و
آتش اجاق آز ، آزمندان را خاموش ساز .
همنشین بهارنگاهی به ۳۰۰ سنگ قبر. نیستی، آبستن هستی است.(+ویدیو) از زاویه زندگی، زندگی ای که زیباست و رقص شعله اش در هر کران پیداست، اندیشیدن به مرگ نیکو است به شرط آنکه فرزند شادی باشیم و نگاهمان به مرگ، نگاه اشک و آه و ماتم و عزا نباشد. در اینصورت یاد یادآوران و حاطران خانه زندگان، به «بی غم شادی» و غصّه های حقیر تیپا زده، مُرداب گل آلود تکرار و روزمرّگی را به ما مینمایاند.
حسین دانائیپرنده ی آبی پرنده در یک فرود فرود بلند
مرا به منقار خویش گرفت و با خود برد
با خود برد مرا
پرنده ای که آب را می شناخت و رفیق دریا بود.
برزین آذرمهربرگ هائی از یک دفتر اگر بیگانه با خویشیم و
با هر آشنایی نیز
بیگانه،
همه از این نظام کور و پر آشوب و
" شر "مایه ست
همه از چالش خونبار "سرمایه " است.
ارنست همینگوی بادهای سه روزه ترجمه: علی اصغرراشدان جاده در بالای تپه از باغ خارج شد .ویلا آن جابود. ایوان لخت بود و دود از دودکش بیرون میزد. گاراژ تو قسمت عقب بود. قفسه جوجه ها و نهال ها پرچینی بود در برابر درخت های پشتی. نیک دورها را پائید، اولین توفان های پائیزی عرض وجود می کرد و درخت های بزرگ را می رقصاند. نیک مزرعه بالای باغ را که گذشت، در ویلا باز شد و بیل بیرون آمد و تو ایوان ایستاد و بیرون را پائید، گفت: « ومج!» نیک پله ها را بال ارفت و گفت« سلام، بیل!»
|