logo





" من از اهالی بالا "

جمعه ۱۵ مهر ۱۳۹۰ - ۰۷ اکتبر ۲۰۱۱

عباس گلستانی

abbas-golestani2-s.jpg
برای عمران صلاحی و رفتنش که نا به هنگام بود

من
از اهالی ی بالای شهرم
اختیاریه را بپیچی
نرسیده به دزاشیب
حوالی یخچال خانه ی ماست
وقتی کندی ترور شد
دلمان برای کارولین سوخت
و برای او شعر خواندیم
وقتی گلوله گونه ی شاه را شکافت
در مسجد
برای او دعا کردیم
و من هنوز
فقر را
در بیافرا می دیدم
و سایه اش را
از اهالی ی پایین دور
وقتی فقر پدر
سر بریده ی فرزندانش را
بر سینه نهاد
من هنوز
طبق گفته ی بزرگان
که - کسی از گرسنگی تاکنون نمرده است -
شب های مهتابی ام را
با شوی قریب افشار سپری می کردم
و کابوس را
فقط در فیلم های دراکولا می دیدم

من از اهالی ی بالای شهرم
تختی را
در روزنامه ها دیدم
صمد را
با مسلسل پشت ویترین اش شناختم
با جلال
وقتی تریاک در پشتی
برای نیما در حبس می برد
آشنا شدم
سال سوم
وقتی دبیر فیزیک
سگ ولگرد هدایت را خواند
با سه قطره خون آشنا شدم
و رضوی
قندچی
بزرگ نیا
برای من ستاره شدند
وقتی
شعر عمران را خواندم
فهمیدم
که ما هم در جوادیه
بیافرا داریم
و اقعا هم
عده ای از گرسنگی می میرند

عمران رفت
فقر هنوز مانده است

من از اهالی ی بالا
اکنون
در میان شما
با ریشه های خودم آب می خورم

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد