|
|
| |
سارا ارمني
زنان و شلاق فيلسوف
نيچه همچون معلم فلسفي اش يعني شوپنهاور،نيروي حركت تاريخ رادر اراده انسان ميديد ونه در خردگرايي. او اراده گرايي شوپنهاور را برعقل گرايي كانت-هگل-سقراط ترجيح ميداد. نيچه همچون هراكليت و شوپنهاور دامه دهنده فلسفه روشنگري درغرب شد.اواز خويشاوندان فلسفه اي موسوم به فلسفه زندگي برگسن نيز ميباشد. نيچه بالحني اغراق آميز مينويسد، فيلسوفان خردورزي مانند : سقراط-كانت-هگل موجب آسيب مغزي وعقدههاي بشرشدند، و در تحسين از فلسفه شوپنهاور ميگويد، درآثار او : بيماري و درمان- غم تبعيد و پناهگاه – جهنم و بهشت، درخدمت خواننده تيزهوش هستند.
=========================================
کانت
چه مي گويد؟
رافائل آنتوو ِن
ترجمه ويدا فرهودي
کانت با گشودن راه بر حقوق بشر، با پايه گذاري اساس جامعه ي ملل ، پذيرش انسان بي خدا و ... بر زمانه ي خويش پيشي دارد. طرح مسئله ي جنسيت و مجازات مرگ به وسيله ي او اما، ما را سردر گم مي کند.
=========================================
سارا ارمني
همسر ثروتمند فيلسوف خدانشناس
فويرباخ را ميتوان فيلسوفي ميان ماركس و هگل دانست. بيوگرافي نويسان با تاكيد برعكسهايي،گزارش ميدهند كه او همچون ماموران محيط زيست اداره جنگلباني وشكارباني،هميشه لباس سبز زالويي بتن و چكمه اي بپا و كلاه كوهنوردي بسر داشت.فويرباخ يكبارجهت شركت درانقلاب فرانسه قصد پاريس نمود ودرميانه سالي به فكر مهاجرت به آمريكا افتاد چون آزاديخواهان آمريكايي قول تعمين و حمايت مالي به او داده بودند.
=========================================
ع . سلطاني دشت بزرگ
يك فيلسوف ، دو جمله مشهور
دريك رودخانه دوبار نمي توان شنا كرد. جنگ، پدر همه چيزها است. اين دو، مشهورترين جملات فيلسوفي بنام هراكليت در بيش از دو هزارسال پيش هستند. جنگ را امروزه به شكلهاي ؛ بحث، جدل، مبارزه و غيره ترجمه ميكنند.براساس روايتي مشكوك، هراكليت،يكي از اولين فيلسوفان يونان باستان،با داريوش پادشاه ايراني رابطه نامه اي و مكاتبه اي داشت.او همچون زردشت احترام خاصي براي عنصر آتش درپروسه تشكيل جهان و طبيعت قايل بود.
------------------------
ع . سلطاني دشت بزرگ
فيلسوف ترس ؛ جاسوس خدا ؟
كيركگارد در رابطه با انتقاد از هگل نوشت، بايد فرد را درمقابل سيستم قرار داد. نه روح مطلق بلكه انسان در فلسفه مهم است. به نظر او هگل كوشيد با كمك يك سيستم فكري غول آسا، طبيعت و تاريخ را توضيح دهد،ولي انسان را فراموش كرد. هگل بايد مي نوشت كه او خود نيز انسان است و نه بخشي از يك پاراگراف يا قانون اجتمايي. به نظر كيركگارد ، تاريخگرايي هگل و فلسفه تك گرايي رمانتيكها از مسئوليت فرد ،سلب وظيفه ميكند و احساس مسئوليت انسان براي زندگي خود را از او ميگيرد
------------------------
ع . سلطاني دشت بزرگ
زبان فلسفي ؛ شكست و ناتواني ها
ويتگنشتاين زبان عاميانه وساده را منبع اصول،احكام و واقعيات ميدانست.به نظراو اقعيت جايي است كه انسان زندگي ميكند وفلسفه بتواند به آن تكيه نمايد . به اشاره او ما بايد واژهها رااز برج عاج متافيزيك شان پايين بياوريم تاطرز استفاده ازآنها رادرزندگي روزمره ممكن سازيم. طبق عقيده او واضح نبودن واژهها بدين علت است كه آنها درجملات مختلف معاني گوناگون دارند.مفهوم يك واژه يعني طرز استفاده آن دريك جمله خاص،فلسفه يعني طريق استفاده از واژه ها،بجاي توضيح بايد شرح وتوصيف كرد.و بجاي زبان دانشگاهي بايداززبان عاميانه كمك گرفت.درزبان و واژه ها غالبا چند معني بودن حاكم است.ما نه تنها بادردسرهاي جملات متافيزيك روبرو هستيم بلكه پرسشها نيز گاهي ايده آليستي و متافيزيكي هستند
==================================
ع . سلطاني دشت بزرگ
كپسول سيانور فيلسوف باوفا!
چون كارل ياسپر،فيلسوف آلماني و شوهر باوفا،احتمال ميداد كه درحين جنگ جهاني دوم،نازيها همسر يهودي اش را بربايند و به كوره هاي گاز و آدم سوزي بفرستند،او هميشه چند كپسول و آمپول سيانور همراه خودداشت تادرموقع دستگيري،هردو اقدام به خودكشي نمايند وزنده به اردوگاههاي نابودي فاشيسم فرستاده نشوند.ياسپر قبل از فيلسوف شدن،پزشك و روانشناس بود و همسرش يك پرستارآلماني يهودي تبار كه درآن تيمارستان مشغول بكاربود.
گرچه جنبش چپ دانشجويي اروپا به ياسپر لقب فيلسوف ناتو داد، ولي حق اين بود كه اكنون جنبش زنان مبارز در دايره المعارف فمينيستي خود،نامي ازياسپر بعنوان شوهري باوفا ميبرد.كارل ياسپر بعداز كيركگارد،يكي ازفيلسوفان اگزيستنسياليست درغرب است.جامعه شناسان،فلسقه اگزيستنسياليست را عكس العملي دربرابر خشونتها،ديكتاتوريها و سلب آزادي فاشيسم ميدانند
==================================
آرامش دوستدار در گفت و گو با صدای آلمان:
" در يک فرهنگ دينی هر پديده و مسئلهای که پيش بيايد، جوابش از پيش داده شده است"
"مومن به محض اينکه قادر باشد در نگريستن امور، ايمان خودش را شخصی نگهدارد، ديگر دينخو نيست"
مصاحبه گر: بهنام باوندپور
ک مومن وقتي دينخو نيست که قادر باشد آنچه را که بدان ايمان دارد شخصي تلقي کند، از خودش جدا کند و بعد به مسئله اي که مي پردازد کاملا فارغ باشد از آن نوع اعتقاد ايمانياش. در اينصورت هر مومني مي تواند به نظر من اينکار را بکند. چنانکه خيلي ها در تهران اين کار را کرده اند. و يک کسي مي تواند روشنفکر باشد و در عين حال دينخو باشد. يعني در واقع مدعي روشنفکري باشد در اين حد که تبعيت بکند از يک مرام خاص. اين را ما در فرهنگ خودمان در اين دوره ي ۵۰ ساله ي اخير مي شناسيم. همه ي کساني که علاقمند بوده اند و به گونه اي توده اي بودند يا سمپاتيزان حزب توده يا مارکسيسم ـ لنينيسم بودند، در واقع هيچگاه از خودشان نپرسيده اند که ما چرا بايد به چنين چيزي اعتقاد پيدا بکنيم. آن نوع روالي که آنها اتخاذ کرده اند، مثلا در مورد مارکسيسم ـ لنينيسم، براي من دينخويي ست، در حاليکه يک مومن به محض اينکه قادر باشد در پژوهش امور، در نگريستن امور ايمان خودش را براي خودش شخصي نگهدارد، آن آدم دينخو نيست.
==================================
ع.سلطاني دشت بزرگ
سقراط ، نامي ادبي- خيالي؟
سقراط اولين قرباني وشهيد ثبت شده راه حقيقت وروشنگري ومبارزه فرهنگي است كه باكمك پرسشهاي خود،درروي زخم جامعه بحران زده آتن انگشت گذاشت وسرانجام دادگاهي در شهرآتن اورا به جرم انكار خدايان دولتي وآگاه كردن جوانان،به مرگ محكوم كرد.سقراط شاهد فراز و فرود وفساد شهر-جمهوري آتن بود.زمانيكه رژيم حاكم ازاوخواست تاهمفكرانش راافشا كند واعدام افسران نيروي دريايي رابعلت شكست درجنگ، تاييد كند،اوجواب نه داد و دست رد روي سينه قدرت طلبان گذاشت.
==================================
نگاهي به زندگي و انديشه شيخ شهاب الدين سهروردي
صاحب عقل سرخ
سهيل آصفي
مقام و منصب سهروردي در تاريخ فلسفه ايراني به دليل بنيانگذاري «حكمت اشراق» مقامي بي مانند است. همچون ابوعلي سينا و «حكمت مشاء». شيخ اشراق در سي و هشت بهار عمر خود، به نگارش چهل و نه كتاب و رساله مهم دست يازيد كه البته بيشتر اين كتب به دليل مقتضيات زمان و مكان دوران حيات پرالتهابش به زبان عربي به نگارش درآمده اند. مهمترين كتاب او را فلسفه دانان و صاحب نظران «حكمه الاشراق» دانسته اند. كتابي كه سهروردي در آن اصول فلسفه خويش را بيان داشته. او در اين كتاب آئين مشائين و پيروان ارسطو را سست يافته و سخت به آن تازيده و روش خود را كه حكمت اشراق و حكمت نوريه خوانده به حكماي مشرق منسوب داشته است
==================================
ع . سلطاني دشت بزرگ
فلسفه اميد- و ارنست بلوخ
به عقيده بلوخ جايي كه آزادي باشد، وطن آنجا است ودرآنجا ميتوان وطني ساخت.درتئوري او منظور از واژه وطن،يك مفهوم اوتوپيستي وآرماني است.اوبه نقل ازماركس مينويسد،هدف وآرزوي تاريخ جهان،عدالت اجتمايي و جامعه آزاد بي طبقه است، ترس اگربرماغالب شود،دچاركابوس ووحشت ميشويم.دراطراف افكار وانديشه هاي بلوخ هميشه كبوتر وطن درپرواز بود،يعني ميل به عملي نمودن يك اوتوپي،آرمان و آرزو. اوتوپي وطن بلوخ راميتوان قطب ديگر “بهشت كمونيستي“ ماركس دانست.اودر مقايسه با “دولت آزادي“ ماركس، “وطن آرماني“ رامطرح كرد.
==================================
«من درنبرد بر عليه خويشتنم»
آخرين مصاحبه ي ژاک دريدا با روزنامه ي لوموند
ترجمه ويدا فرهودي
من بي آن که تسليم شوم، اين حقيقت را باور دارم. هر چه مي گذرد، مي بينم که پذيرش مرگ را، نياموخته ام. ما همگي زنده ماندگاني هستيم در تعليق و بدون مجال.( و از منظر جغرافياي سياسي در "شبح مارکس"، بيشترين تاکيد بر جهاني است نابرابر تر از هر آنچه بوده،- باوجود ميلياردها موجود زنده- انسان يا غير از آن- که ابتدايي ترين حقوق انساني و از همه مهم تر، يک زندگي ِ قابل زيست، از دو قرن پيش ،از ايشان گرفته شده است. روندي که همچنان ادامه دارد و رو به صعود است.) اما من همچنان در آموختن مرگ، ناتوانم. هنوز نتوانسته ام در اين مقوله چيز تازه اي ياد بگيرم يا بدست آورم. و زمان تعليق، با شتاب کوتاه مي شود
==================================
گفت و گو با مرتضی قاسم پور
فرهنگ گفتگو
خشونت بطور كلی چه در اشكال فردی و چه در مقياس اجتماعی، نهايتا نتيجه فقدان يك فرهنگ گفتگويی است. بنابراين به نظر می رسد كه برای خشونت زدايی راه ديگری غير از توسعه يك فرهنگ گفتگويی وجود نداشته باشد. اين نه فقط به معنای كوشش های فردی ذهنی برای دفع نظری ايده های غير گفتگويی، بلكه به معنای تلاش برای تصحيح ساختارهايی است كه منجر به توليد فقرو بی عدالتی اجتماعی شده و انسان ها را بطور عينی در وضعيتی نا برابر قرار می دهند و امكان يك ارتباط گفتگويی و احترام آميز را از آن ها سلب می كنند.
گفتگو: شيرين جزايری (صدای آلمان)
==================================
ع . سلطاني دشت بزرگ
فلسفه اپيكور؛ لذت،رفاقت وعزلت
اپيكور ميگفت فقط بادوستان ورفقا يا درمحفل همفكران دريك فضاي آزاد وخودماني است كه انسان به آرامش رواني ميرسد. به نظر او ازدواج و داشتن فرزند موجب سلب آرامش خاطر فيلسوف وپيشاهنگ انقلابي ميشوند. اپيكور را به اين دليل نميتوان فرد گرا و معتكف دانست چون او سرود دوستي ورفاقت را درهمه جا سرميداد.به نظر اپيكور آرامش ورضايت واقعي زماني بوجود مي آيد كه انسان خودراازنيازهاي غلط وغيرضروري برهاند
==================================
شيدان وثيق
دِريدا
فيلسوف «بي قرار» و «ساختار شكن»
(به مناسبت درگذشت ژاک دريدا)
همراه با ترجمه ي فصلي از کتاب اشباح ماركس
در گذشت ژاك دریدا (Jacques Derrida) به منزله ی پایان نسلی از فیلسوفان و اندیشمندان معاصر فرانسوی است: لاكان سارتر، فوكو، آلتوسر، بارت، لیوتار، لِویناس، دولوز، بلانشو و بوردیو. نسلی كه دریدا، یكی از چهره های برجسته، نامدار و در عین حال ناسازه ی آن به شمار می رفت. اینان «شاعران گم شده ای» بودند كه دریدا، بازمانده و بازنمودِ «وفادارِِ بی وفا» و « پاسدارِ میراث متمایز ولی مشترك» آن ها بود.
--------------------------------------------
ژاک دريدا
اشباح مارکس
فصل سوم
فرسودگي ها
(تصوير جهاني که س³ن ندارد)
در برابر تمامی محافظه کاری ها و جزمیت های عصر ما، در برابر نئو لیبرالیسم فاتح و مارکسیسم های مبتذل، که هر کدام به نوبه ی خود و به گونه ای مارکس و مارکسیسم را به خاک سپرده و هم چنان به خاک می سپارند... دریدا می خواهد در این جا، از روحی از میان روح های مختلف و گاه متضاد مارکس، خوانش دیگری را افتتاح کند. خوانشی نه صرفاً فلسفی و نه، البته، آئین پرستانه! بلکه انقلابی، ساختارشکنانه، نقادانه و خود نقادانه که انصراف از آن امکان پذیر نیست.
==================================
ع . سلطاني دشت بزرگ
افلاتون واعتراض فمينيستي
( افلاتون ؛ ايده آليست نابغه ؟)
افلاتون گرچه درمطرح كردن مكتب فلسفي ايده آليسم و متافيزيك،يك نابغه است ولي نظراتش پيرامون حقوق زنان همچون يك پاشازاده مردسالار ميباشند. به ادعاي مورخين فلسفه، هيچ جا درآثار افلاتون نميتوان احترام و ارزش خاصي براي جنس زن پيدا كرد. وبدتر از آن اينكه بنظر او زنان موجوداتي؛ سطحي،خرافاتي،احساساتي،پرخاشگر،تندخو، ترسو و مردد هستند و از نظر تقوا و پرهيزكاري در پله اي پايين تر از مردان جاي ميگيرند. او زن بودن را نتيجه لعنت و نفرين خدايان دوران جاهليت به زنان ميدانست و ميگفت مردانيكه در وظايف خود كوتاهي كردند،ترسو و ناعادل و زورگو بودند و تسليم نفس و اراده خودشدند،بعدها بدليل جريمه خدايي بصورت زن بدنيا مي آيند.و بنظر زنان فمينيست، كسيكه اينطور درباره زنان فكروقضاوت نمايد،در عالم تفكر و ايده و روح نميتواند احترامي براي زنان قايل شود .
==================================
آرامش دوستدار: نقد درونمان فرهنگ ايران
امتناع تفکر در فرهنگ دينی يعنی محال بودن انديشيدن در فرهنگ دينی، به اين علت که موانع خاصی در تمام سنت ما وجود داشته و اين موانع - اين را حال من به خوشبينی ميگويم - مانع شدند از زمان تاريخ پيش از اسلام ما، از زمان زرتشت، و بعد نيز در دوره اسلامی، اساسا فرهنگ ما با تصورات دينی شروع شده و در تصورات دينی هم باقی مانده است. به همين جهت تمام حاصلی که اين فرهنگ به بار آورده، مشحون است از تصورات دينی و اين تصورات دينی هر کسی را طبعا وابسته ميکند و مانع از اين ميشود که او بيانديشد بدون اينکه وابستگی به جايی داشته باشد
کيواندخت قهاری(صدای آلمان)
==================================
ع . سلطاني دشت بزرگ
ارسطو ؛ مرد جهان ؟
ارسطو مدعي بود كه هدف هرپديده اي در جهان، تكامل است. وانسان بايد درحقيقت بسوي انسانيت وتكامل پيش رود.به اين سبب بعضي ها او را پدر مكتب هومانيسم و انساندوستي ميدانند.بااشاره به آثار ارسطو، هدف هستي انساني فلسفه يونان ،خلاف عصر حاضر، تسلط به جهان و طبيعت نبود،بلكه شناخت آن است.ارسطو راميتوان پايه گذار علم منطق نيز بشمار آورد چون اوخالق تئوري و قضاوت و ارزشيابي است و باتكيه بر روشهاي عملي و تجربي به تحقيق مي پرداخت.ارسطو ميگفت جهان از طريق فشار نيرويي دروني مجبور به تكامل و بهترشدن است
==================================
ژاک دريدا
"اگر مي توانستم هويت خود را دريابم، ديگر جايي براي نوشتن و زندگي کردن نبود"
ترجمه ويدا فرهودي
دريداي سرسخت، سخت گير،حساس ،نا آرام و سخت کوش ،انسان نيکي و عدالت بود. همواره، به جاي آن که بگويد " تو دوست مني" مي گفت :" من دوست توام" چرا که هميشه مايل به "دادن" بود. او تمامي هوش، آفرينش و فرهنگ خود را مصروف ديگران و نوشته هايشان کرد تا آن ها بتوانند آن چه را، دانسته يا ندانسته نتوانسته بودند به ديگران "بدهند"، اينک به وسيله ي کار او، در اختيار ديگران گذارند.
==================================
گفت وگو با کارل ريموند پوپر
هيچ کس برای ديگری« مرجع حجيت» نيست
(بخش دوم)
من يکی از مخالفان ايدئولوژی ها هستم، اما باور ندارم که هرگز نسبت به آرمانهای بزرگ شک و ترديد¯ داشته ام. من نه به آرمانهای بزرگ، بلکه به بشارت دهندگان و مبلغان که اغلب از اين آرمانها سوءاستفاده کردند مشکوک بوده ام؛ کسانی چون فيشته، هگل و ديگر ايده آليست ها و ناسيوناليست های پساکانتی. جناياتی که ربسپير به نام خرد انجام داد، واقعا که هولناک و فاجعه انگيز بود. اما من اصولا نادرست می دانم که از اينها «دليلی عليه عقلانيت» يا «عليه عقلانيت در اساس» استنتاج کرد.
گفت وگو با کارل ريموند پوپر
هنوز بر سر حرفم باقی ام !
(بخش نخست)
ترجمه خسرو ناقد
فرا رسيدن دهمين سالمرگ کارل پوپر بهانه ای شد تا من يکی از آخرين گفت و گوی های او را ترجمه و بار ديگر از اين انديشمند بزرگ ياد کنم. من از کارل پوپر و نظرات و نظريه های او بسيار آموخته ام. با اين همه، خوشبينی بی حد و حصر او نسبت به آينده، گاه مرا به شگفت وامی داشت. به ويژه در مواقعی که به عين می ديدم و می بينم، بسياری از همنوعان ما چه سخت در چارچوب تنگ و تاريک ايدئولوژی های گوناگون اسيرند و با خشم و خشونت بی اندازه، زمانی به حکم تاريخ، گاه به نام خدا و يا حتی به بهانه «گسترش دموکراسی» ، کمر به نابودی دستاوردهای مادی و معنوی بشريت بسته اند. پوپر به رغم تجربه ترسناک دو جنگ جهانی و رويدادهای دردناک سال های پايانی قرن بيستم و به رغم مشاهده گسترش درگيری های خشونت بار در گوشه و کنار جهان، در هر حال به آينده خوشبين و اميدوار ماند و به راستی که سزاوار لقب «خوشبين ترين فيلسوف معاصر» است
===========================================
انديشه به گونه اي ديگر
ترجمه ويدا فرهودي
بيست سال از مرگ ميشل فوکو مي گذرد. او در 25 ژوئن 1984، در 58 سالگي چشم از جهان فروبست. اين فيلسوف با شهامت و روشنفکر بزرگ سال هاي 60 و 70 ميلادي ، در جدال مداوم با تمامي شکل هاي قدرت بود و مجموعه آثاري ناتمام اما" باز" از خود به يادگار گذاشت : يک دوجين آثاري که او آن ها را " در نهايت ، تکه هايي فلسفي در کارگاه هاي تاريخي" ناميد. قضاوتي کاملاً فروتنانه در برابر اين "جعبه ابزار" فوق العاده اي که براي فهم جامعه و به پيش راندن آن بر جاي نهاد. حرکت دادن واژه ها براي به حرکت در آوردن چيز ها: پس از بيست سال، انديشه ي فوکو، مانند قهقهه اش بر آزادي، پژواکي فراگير دارد.
===========================================
منصوره اتحاديه
تاريخ نانوشته
بررسی اعلاميه ها و شب نامه های انقلاب مشروطه *
(قسمت اول)
(قسمت پايانی)
با اين که تقريبا صد سال از انقلاب مشروطه گذشته و تحقيقات بسياری از جنبه های گوناگون پيرامون اين حرکت انجام گرفته اند اما هنوز بعضی از ابعاد آن روشن نيست. اکثر محققانی که جريان انقلاب مشروطه و به خصوص نقش مردم را بررسی کرده اند، با اعلاميه ها و شب نامه های منتشره در اين دوره آشنا هستند، ولی محتوای آنها تحليل نشده و شايد اهميت آنها به اندازه کافی جلب توجه نکرده است.
===========================================
عبدالجواد فلاطوری
فرهنگ شرقی - اسلامی
و نيست انگاری غربی
(قسمت اول)
(قسمت پايانی)
ترجمه خسرو ناقد
معنا و نيز فايده برخورد و گفت وگوی فرهنگ ها و تمدن ها اين است كه ناقل هر تمدنی آنچه را از فرهنگ خود فهم می كند و شاخص آن می داند، با مخاطبش در ميان گذارد و به او نشان دهد؛ چرا كه شناخت صحيح و درك متقابل نقطه نظرات، اين امكان را می تواند فراهم آورد كه هر يك در عين حفظ و پاسداری از فرهنگ خود، از فرهنگ ها و تمدن های ديگر نيز در جهت توسعه و تعالی فرهنگی الهام گيرند. حال اين پرسش پيش می آيد كه آيا چنين برخوردها و گفت وگوهايی ضروری و يا اصولاً امكان پذير است؟
===========================================
خسرو شاكري (زند)
ياد از پروفسور ماكسيم رُودنسون
رودنسون از جمله اهل دِماغ (روشنفكران) فرانسه بود كه نسبت به امر دمكراسي در ايران حساسيت داشت و همواره از نيروهاي مترقي ايران دفاع قاطعانه مي كرد. تا پيش از انقلاب ايران، او از حركت دانشجويان مترقي ايران (متحد در كنفدراسيون جهاني) حمايت مي كرد، و بلافاصله پس از انقلاب در جامعه ي ايراني دفاع از حقوق بشر، كه در سال ۱۹۸۰براي دفاع از حقوق مردم ايران تشكيل شده بود، فعالانه شركت جست.
===========================================
توماس مور
و انديشه ي آرمانشهر
ژان مونتونو
ترجمه ويدا فرهودي
قديس کاتوليک، خيال پرداز و پيشگام رسمي کمونيسم ... کسي که اکتشاف و بينش انديشه اي را مديون او هستيم که همچنان روز آمد است: انديشه ي آرمان شهر.
|
|
ميشل تورنيه
کانت
آخرين فيلسوف کلاسيک و نخستين فيلسوف مدرن
به مناسبت ۲۰۰امين سالگرد مرگ کانت*
ترجمه ويدا فرهودي
کا نت مبتکر اخلاق بود. ممکن است اين ادعا نوعي بزرگ نمايي پنداشته شود اما... در برابر پرسش ِ "چگونه زندگي کنم؟" ، هر يک از دو منبع تمدن غرب ، پاسخ خود را داشت. منبع يهودي – مسيحي، به واسطه فرامين الهي به اين پرسش پاسخ مي گفت و منبع يوناني – لاتيني به وسيله ي احکام خِرد. اما اين پاسخ ها دو وجه مشترک داشتند : نخست اين که هر دودر مجموع ، تنها اقليتي از بشريت يعني اشراف را در نظر مي گرفتند. چون خداوند فقط به مومنان فرمان مي راند يعني برگزيدگان يا جماعت تعميد شدگان. وخِرد نيز تنها انسان هاي باسواد و با فرهنگ را در بر مي گيرد. وجه مشترک ديگر اين است که اين " راه حل ها" سود جويانه اند . کسي که از خدا فرمان بَرَد به بهشت روانه مي شود حال آن که نافرمان به دوزخ مي رود. به همين ترتيب، پيروي از خِرد به سعادت مي انجامد در صورتي که حاصل به سُخره گرفتن آن ، بد بختي است.
اما در "اخلاق" وضع به گونه اي ديگر است. غريزه ي الهي، براي تمام بشريت و صرف نظر از تفاوت مليت و نژاد، مشترک و يکسان بوده، به طور کامل، فاقد سود جويي است. قانون نه کسي را که به آن احترام مي گذارد، پاداش مي دهد، نه جزايي براي متجاوز قائل مي شود. فرد متجاوز به ميزان بسيار اندکي از تشويش يا ندامت مي هراسد.
|
|
|
|
| |