جمعه ۶ شهريور ۱۳۸۳ - ۲۷ اوت ۲۰۰۴

تاريخ نانوشته

 بررسی اعلاميه ها و شب نامه های انقلاب مشروطه *

 

منصوره اتحاديه

روزنامه شرق

 

·         در تبليغات سياسی منظور تحريک و آگاه کردن جمع با هدف تغيير سيستم و رسيدن به اهداف دور و دراز است تبليغات بايدطوری بيان شود که فرد را متقاعد کند تا به جمع ملحق شود و حرکت کند

 

 

با اين که تقريبا صد سال از انقلاب مشروطه گذشته و تحقيقات بسياری از جنبه های گوناگون پيرامون اين حرکت انجام گرفته اند اما هنوز بعضی از ابعاد آن روشن نيست. اکثر محققانی که جريان انقلاب مشروطه و به خصوص نقش مردم را بررسی کرده اند، با اعلاميه ها و شب نامه های منتشره در اين دوره آشنا هستند، ولی محتوای آنها تحليل نشده و شايد اهميت آنها به اندازه کافی جلب توجه نکرده است.

در اين تحقيق سعی شده است که به بعضی از مسائل اين اعلاميه ها پاسخ داده شود. ولی فعلا حيطه آن محدود است به اعلاميه هايی که در تهران منتشر می شد و از آغاز مشروطه تا افتتاح مجلس شورای ملی را در برمی گيرد. غالب اعلاميه های بررسی شده برگرفته از کتاب «واقعات اتفاقيه در روزگار» به قلم محمد مهدی شريف کاشانی هستند. محمدمهدی شريف کاشانی درباره جمع آوری و درج اعلاميه ها در اثر ذی قيمت خود می نويسد که خدا را شاهد می گيرد که هر آن چه از واقعات اتفاقيه از مجالس، محافل، مذاکرات و روزنامه جات جمع آوری کرده است بدون ملاحظه دوستی و دشمنی شخصی بوده «تا اطلاق تاريخی بر آن صدق باشد.»

مشروطه خواهان قبل از سفر سوم مظفرالدين شاه به اروپا در ماه صفر ،۱۳۲۳ در شورش های شهری و سپس در دوران مهاجرت علما به شاه عبدالعظيم و بعدا به قم، در مدت تحصن تجار در سفارت انگليس و در طول مدتی که مجلس داير بود، در استبداد صغير و در دوران مجلس دوم از انواع وسايل ارتباط جمعی آن عهد برای بسيج مردم و جوسازی استفاده کردند و از طريق سخنرانی و وعظ در مساجد، با شعر و شعار، با انتشار روزنامه و شب نامه و اعلاميه به تبليغ پرداختند، مردم را تعليم دادند، به مخالفين هشدار دادند و تهديد کردند. هدف اين تبليغات و تعليمات که دو روی يک سکه بود تحريک احساسات ملی و مذهبی بود. احتمالا مثال ها و سمبل های مذهبی برای عامه مردم آشناتر از مثال های تاريخی بود و بنابراين تاکيد بر اعتقادات مذهبی بيشتر بود. ولی به طور کلی مشروطه خواهان از خاطره های مشترک تاريخی، فرهنگ و هويت ملی نيز استفاده کردند و به تبليغ پرداختند.

در تبليغات سياسی منظور تحريک و آگاه کردن جمع با هدف تغيير سيستم و رسيدن به اهداف دور و دراز است. تبليغات بايد به طوری بيان شود که فرد را متقاعد کند تا به جمع ملحق شود و حرکت کند. اين نوع تبليغات تحليلی نيست و هيچ شک و ترديد در آن راه ندارد، بلکه به عنوان حقيقت محض ارائه می شود، حقيقتی که برگرفته از سمبل ها و خاطره های مشترک است و بدان وسيله است که اسطوره ها ساخته و پرداخته می شوند. اهميت اسطوره را در تحريک دسته جمعی انسان ها نبايد بی اهميت فرض کرد و آن را پديده تخيلات گذشته پنداشت. در زمان انقلابات اسطوره ها که از عناصری مانند خاطره های تاريخی، زبان و شنيده های مشترک قومی و احساسات و اعتقادات مذهبی الهام و مشروعيت می گيرند، نقش بسيار حساسی را ايفا می کنند.

در انقلاب مشروطه نيز می بينيم چگونه اسطوره ها ساخته شدند که در شب نامه ها، روزنامه ها و اعلاميه ها منعکس گشتند و چگونه يک فرهنگ سياسی کارساز و موثری به وجود آمد. اکثر تاليفات کلاسيک، درباره انقلاب مشروطه و کشمکش های ناشی از آن به تضاد استبداد و مشروطه تفسير شده اند ولی اين فقط ظاهر قضيه بود و مسئله خيلی پيچيده تر از آن بود. از جهتی می توان انقلاب مشروطه را انقلاب بورژوازی تفسير کرد که طی آن تضاد بين سنت و مدرنيته ظاهر شد: تضاد بين طبقات محافظه کار و سنتی در مقابل بورژوازی مدرن، روشنفکران و تحصيلکردگان متجدد. در پشت اختلافات ظاهری، دو گروه تندرو و انقلابی فعاليت داشتند، ولی چون نسبتا مخفی بودند جلب توجه نمی کردند و يا به عمد ناديده گرفته شده اند. اين دو گروه اجتماعيون عاميون و گروه بابی ازلی ها بودند. اهداف هر دو گروه از جهاتی که توضيح داده خواهد شد هم سو بود و به همين دليل می توانستند همکاری کنند.

نام بعضی از اعضای گروه بابی ازلی ها که از اواخر دوره ناصری به فعاليت سياسی اشتغال داشتند، از اين قرار بود: ميرزا رضای کرمانی، ميرزا آقاخان کرمانی، شيخ احمد روحی، حاج سياح، ملک المتکلمين، سيد جمال واعظ، مجدالاسلام کرمانی، يحيی دولت آبادی و ميرزا جهانگيرخان. موضع آنها بسيار انقلابی و راديکال بود. اينها دشمنان محمدعلی شاه، درباريان و مجتهدين طراز اول و به خصوص قدرت مذهبی آنان بودند. هدفشان خلع محمدعلی شاه و برقراری يک حکومت مشروطه و سکولار و شايد جمهوری بود. جالب توجه است که هر چند ناظم الاسلام که با عده ای از آنها آشنايی و همکاری داشت نوشته است که در ايران رسم است هرگاه بخواهند کسی را مغلوب و از ميدان بيرون کنند نسبت او را به بابيه می دهند.

گروه ديگر اجتماعيون عاميون بودند. در واقع اجتماعيون عاميون يک حزب سياسی بود که از سوسياليسم اروپايی و کمونيسم يا بلشويسم روسی الهام می گرفت، ولی بايد توضيح داد که اين تفکر هنوز در ايران در مرحله ابتدايی بود و توسط عده ای اندک که بيشتر از طريق باکو و حزب همت با اين ايدئولوژی آشنايی داشتند، منتقل می شد. بعضی از پيروان آن شايد همه ابعاد تفکر سوسياليستی را نمی دانستند يا نمی فهميدند. نام تعدادی از اعضا از اين قرار بود: حيدرخان عمواوغلی، تقی زاده، علی مسيو، مساوات، سليمان خان ميکده، ابوالضياء و ميرزا ابراهيم آقا.

موسس و رهبر حزب، حيدرخان عمواوغلی بود که از باکو مامور ايران شد. وی فعاليت سياسی خود را در ابتدا از مشهد آغاز کرد و سپس به تهران آمد. حيدرخان سوسيال دموکرات و از اتباع روسيه بود که در جريان انقلاب نقش بسيار حساسی ايفا کرد. بنا به گفته خود وی هنگام تحصن علما در قم و تجار در سفارت انگليس مشغول فعاليت و آگاهی دادن به مردم بود. او پس از افتتاح مجلس همچنان در بين عده ای از وکلا نفوذ داشت و سياست حزب اجتماعيون عاميون را رهبری می کرد و در قتل امين السطان دست داشت و تا مجلس دوم و قتل بهبهانی در ايران بود.

حزب اجتماعيون عاميون دارای اساسنامه و نظام نامه منظمی بود و علاوه بر جدايی دين از سياست خواهان تاسيس هيات مقننه، محدوديت قدرت شاه، تقسيم املاک بين روستائيان، محدوديت ساعت کار به ۸ ساعت، کمک دولت به طبقات بی بضاعت مانند بيوه زن ها، اطفال يتيم و سالخوردگان، تحصيل مجانی و پرداخت ماليات به طور عادلانه بود.

تشکيلات حزب طبق نظام نامه آن بسيار متمرکز بود و از باکو دستور می گرفت. حزب دارای دو نوع شعبه بود، شعبه عمومی و شعبه خصوصی و دسته ای مسلح به نام فدايی داشت. بعضی از اعضای يکی از شعب خصوصی بنا به گفته حيدرخان، عباس آقا (قاتل امين السلطان)، ملک المتکلمين و سيدجمال واعظ بودند.

علاوه بر تهران اجتماعيون عاميون در مشهد و گيلان و به خصوص آذربايجان نيز فعال بودند. عده ای از اعضای تندرو انجمن قدرتمند تبريز از اين دسته بودند که رياست آن با علی مسيو بود. بايد اضافه کرد که به واسطه فعاليت و فشار و نفوذ اعضای تندرو انجمن تبريز که عده ای از آنها از اجتماعيون عاميون بودند، باعث شدند که مشروطه خواهی که با ملايمت آغاز شد مبدل به يک انقلاب شود.

خواسته های اين دو گروه بابی ازلی و اجتماعيون عاميون که بعضی از پيروان آن همان افراد بودند، از بسياری جهات مشابه بود، بنابراين همکاری بين آنها مقدور و بسيار نقش آفرين بود. روزنامه صوراسرافيل نمونه افکار و اهداف آنها بود به طوری که می توانيم آن را به منزله ارگان اين دو گروه در نظر بگيريم. هر چند صوراسرافيل را روزنامه می ناميدند ولی اخبار چندانی نداشت و مقالات آن خيلی بيشتر شبيه اعلاميه هايی که در اينجا بررسی خواهد شد، بود. مشروطه خواهی در آغاز حرکتی بود در راه اصلاحات مدرن و عدالت خواهی ولی گروه های نامبرده که می توان آنها را تندروان ناميد، هدفشان بيش از به دست آوردن عدالت خانه و مجلس شورای ملی بود. هدف آنها انقلاب بود و هر چند کاملا به اهدافشان نرسيدند ولی موفقيت هايی کسب کردند. محمدعلی شاه را برداشتند ولی سلطنت باقی ماند. همان طور که می خواستند مجلس شورای ملی تنها نهاد قانونگذار شد ولی به دليل نارسايی هايی که در قانون اساسی وجود داشت نتوانستند مجلس را بر دولت کاملا مسلط کنند. نفوذ خارجی را هم نتوانستند از بين ببرند، ولی چون طبق قانون اساسی همه قوانين و امتيازات و قراردادها می بايست با تصويب مجلس باشد، توانستند تا حدی جلوی تقاضاهای دولتين روس و انگليس را بگيرند.

اهداف تندروان انقلابی به مرور شکل گرفت و هر چه فعاليت آنها بيشتر شد، تجربه آنها نيز بيشتر گشت. شايد به اين دليل بسياری از اعلاميه های اوايل اين دوره به نظر مخدوش می آيند. البته بايد در نظر داشت که بعضی از اهداف خود را مخفی می کردند يا عمدا به وضوح بيان نمی کردند. در اکثر اعلاميه ها، سخنرانی ها و مقالات برجنبه های اسلامی حرکت تاکيد می شد و همه اهداف در راستای دين و در راه کمک به خلق معرفی می شد. هر چند که نمی توان با قاطعيت آن را ثابت کرد، ولی به نظر می رسد که در مواردی اين فقط يک وسيله برای تهييج مردم و کسب مشروعيت و مخفی داشتن اهداف واقعی بود، چون ديری نپاييد که لحن اعلاميه ها تغيير کرد و به انتقاد از علما پرداختند. البته بيشتر انتقادات و توهين و تهديد عليه طبقه حاکمه و درباريان بود. پس از آن که مجلس باز شد و اختلافات جناحی نضج گرفت و به خصوص درگيری با شيخ فضل الله نوری آغاز شد، اعلاميه ها نيز تندتر، مستقيم تر و تهديد آميزتر گشتند.

جالب توجه است که محمد مهدی شريف کاشانی که با محافل مشروطه خواهان و انقلابيون نزديک بود، وقتی مجلس افتتاح شد و آغاز به کار کرد، نوشت: «جوان های مغرور لابه شرط بی مبالات که مستمسک آزادی به دستشان آمده می خواهند به کلی عوامل شرع دين اسلام را متروک نمايند.» در اين وقت اکثريت مردم بی سواد بودند و در نظر اول تعداد روزنامه ها و اعلاميه هايی که منتشر می شد، تعجب آور است ولی بايد دانست که روزنامه ها را در محل هايی به ديوار نصب می کردند و يک نفر برای جمعی می خواند، اعلاميه ها را نيز پخش می کردند و گاه در مساجد می خواندند.

ناظم الاسلام کرمانی و محمد مهدی شريف کاشانی به موارد بسياری اشاره دارند که اعلاميه ها چگونه پخش می شدند و دست به دست می گشتند. يک بار شريف کاشانی نوشت که اعلان ژلاتينی در کوچه و بازار و کاروانسرا انداختند. بار ديگر از اوراق متعدد که در زاويه مقدسه و در شهر به دست مردم مطرح کلام بود و به عموم مردم اثر کرده بود، خبر داد. چندی بعد نوشت يکی از دوستانش دو ورقه ژلاتينی يکی به روزنامه ندای وطن نوشته بودند و يکی به دست سيد جمال واعظ داده بودند که از منبر بخواند، برای او آورده بود.

تجار نيز بعضی از اين اعلاميه ها را داخل مال التجاره پخش می کردند.

يکی از افرادی را که می دانيم شب نامه و اعلاميه می نوشت و پخش می کرد، ميرزا حسن رشديه بنيانگذار مدارس نوين بود. صدر هاشمی می نويسد که وی خدمت فرهنگی را ضميمه خدمت سياسی کرد و به تبليغ افکار آزادی پرداخت و بی باکانه اطراف قصر سلطنتی نيز شبانه پخش می کرد و به مبارزه با عين الدوله پرداخت تا حدی که بالاخره همراه با مجدالاسلام به مدت ۹ ماه تبعيد شد. حتی دوبار اعلاميه روی ميز شاه گذارده بودند.اعلاميه ها نسبت به مقالات روزنامه ها تندتر بودند، چون اغلب نويسندگان آنها شناخته شده نبودند و به علاوه روزنامه ها را توقيف و سانسور می کردند. چنانچه صوراسرافيل دوبار توقيف شد. ناظم الاسلام می نويسد که به واسطه منع جرايد و نطق ناچار از نوشتن لوايح و اوراق ژلاتينی شدند. بين زمان مهاجرت علما به شاه عبدالعظيم و مهاجرت به قم، نيز به گفته شريف کاشانی در کمال جديت مردم را می گرفتند و کسی جرات نمی کرد حرف خود را بگويد، ناچار با ژلاتين نوشته منتشر می کردند. بدون شک بسياری از اعلاميه ها را روزنامه نگاران می نوشتند.در يکی از اعلاميه ها از آنها تجليل بسيار شده بود که: «ارباب جرايد منتشره که همه سفرای غيبيه اند و از برای بيداری و هتک پرده جهالت شما مردم به زبان مختلفه با شما سخن ها گفته اند، و خير و بقای شما را فرضيه ذمه همت و غيرت خود قرار داده اند و در اين مدت به آواز بلند وظيفه و طينت خود را ادا نموده اند و نام نيک بر چهره درخشنده صفحه تاريخ گذارده اند، اما هزار افسوس که هيچ محل اعتنا و اعتبار شماها نشد.» ولی بايد درنظر گرفت که همه روزنامه نگاران انگيزه های ايدئولوژيک پاک و منزه نداشتند، بلکه برای عده ای روزنامه نگاری نردبان ارتقای اجتماعی بود. شکی نيست که پيشرفت هايی که در دوره مظفری در زمينه های تحصيلات مدرن انجام گرفت، اکنون اين امکان را می داد که تعداد بسياری افراد تحصيل کرده به روزنامه نگاری روی آورند و در دنيايی که امتيازات اکثرا از آن عده خاصی بود، طبيعی بود که افراد تحصيلکرده و محروم از قدرت اکنون که فرصت يافتند تلاش کنند وارد صحنه سياسی گردند، اينها قلم خود را در اختيار مبارزان سياسی گذاردند، به صفوف انقلابيون پيوستند و با راه انداختن جنجال و حمله به طبقات ممتاز، جو را هرچه بيشتر به هم زدند.

بايد پرسيد که چه کسانی مخارج اوراق ژلاتينی را می دادند؟ بدون شک عده ای از تجار در اين راه پول خرج می کردند، چنانچه بعدا نيز متقبل مخارج متحصنين سفارت انگليس شدند. به گفته شريف کاشانی، بعضی از رجال دولت و امرای مملکت هم محرمانه پيغام در استقامت می دادند و پول می فرستادند و مثال سالارالدوله را می زدند که ۲۵ هزار تومان فرستاده بود. به نظر می رسد که بعضی از انقلابيون نيز مخارجی می کردند، چنانچه در يکی از اعلاميه ها از قول اقل عبادالله، جمعی مسلمانان آمده که ۵۰۰ تومان لفا تقديم کردند تا اسباب معطلی نداشته باشند.

محل چاپ اين اوراق مشخص نيست حتی اگر در مطبعه های شناخته شده منتشر می شدند حتما بسيار مخفيانه بود. در هر حال تکنيک آن هميشه با حروف سربی نبود و چنانچه بارها اشاره شده است به ژلاتين تکثير می شدند. بعضی از اعلاميه ها امضا دارند که از اين قرار بود: بيدار شدگان ملت، هواخواهان ملت، هيات اسلاميه، فرشته بشری، جمعی مسلمانان، دوستار غيبی، مجلس انصاف، انجمن سری. مخاطبان اعلاميه ها نيز مختلف بودند از آن جمله عامه مردم، شاه، اعيان، تجار، علما، برادران ايمانی، امنای ملت، وکلا، فدائيان وطن و يا خوانندگان بودند. اعلاميه ها گاه به مناسبت جريان سياسی خاصی نوشته می شدند. چنانچه وقتی شاه قول تشکيل عدالتخانه داد و علما از شاه عبدالعظيم مراجعت کردند، ولی اقدامی انجام نگرفت. در اکثر اعلاميه ها اين مطلب گوشزد مقامات شد و حملات سخت کردند و نوشتند که مردم را گول زدند، ولی گاه اعلاميه ها کلی اند و بيشتر جنجال آفرين.

در اينجا به بررسی دقيق تر اين اعلاميه ها که بيانگر خواسته ها و تاکتيک های انقلابيون است خواهيم پرداخت.

انقلابيون بر چند نکته اصلی و در نهايت به هم پيوسته تاکيد داشتند و تکرار می کردند که از اين قرار بود: ۱-مذهب اسلام و نقش علما ۲- وطن که در خطر بود ۳- مشکلات و نواقص امور که تقصير رجال فاسد و شاه بود ۴- مظلوميت يا بی تفاوتی مردم ۵- وظيفه مشروطه خواهان که نجات دين و وطن بود.

 

اسلام و نقش علما

مهم ترين نکته ای که در اکثر اعلاميه ها جلب توجه می کند، موضوع اسلام است و نقشی که انقلابيون برای علما در نظر می گرفتند. نقش علما از اهميت بسياری برخوردار است. چون با حمايت و هدايت علما بود که مردم بسيج شدند و به حرکت درآمدند تا بالاخره دولت و شاه تقاضای مشروطه خواهان را پذيرفتند. ولی بايد خاطرنشان کرد که وقتی صحبت از علما می کنيم بايد در نظر بگيريم که از يک طبقه منسجم و متحد صحبت نمی کنيم. بين علمای طراز اول و ساير روحانيون نه تنها امکانات اجتماعی و مالی و سطح تحصيلات متفاوت بود، بلکه از لحاظ تفکر و نحوه فعاليت و اهداف، اختلافات بسياری وجود داشت.

شريف کاشانی نوشته است که وقتی علما در شاه عبدالعظيم جمع بودند، از ترس اينکه آقايان را به نويد و وعده فريب دهند، انقلابيون را که خيرخواهان ملت می نامد، قرار گذاردند که هر کدام جمعی را ترغيب و تخريص کنند و هر جمعيتی يک نامه به حجج الاسلام نوشته يادآور مقصود باشند. در عريضه ای که هيأت اسلاميه به بهبهانی نوشت از او خواستند که از ظلم نسبت به مردم جلوگيری کند. «ما که از حيوان پست تر نيستيم. حيوان که عرصه بر آنها تنگ شود، برمی گردد به شخص ... منتها ما مسلمان ها به جهت خونريزی تاکنون ملاحظه کرده ايم ... از هيچ قومی ضعيف تر نيستيم. از برکات اسلام از عهده مقابله با دولت هم برمی آييم.» سپس اضافه کرده اند «ای علمای اعلام و ای فقهای کرام، ملاحظه احوال ائمه عظام را بنماييد که هر يک به جهت اعلای کلمه حقه اسلاميه مورد چقدر ظلم و زجر و حبس و آوارگی بوده اند. شماها که خود را نواب و اولاد روحانی و جسمانی آنها می دانيد ... در حرف حساب خود استقامت کنيد، حمايت ملت مسلمانان را از دست ندهيد، عموم مسلمانان با شماها همراهند.» عريضه ای نيز به طباطبايی نوشتند و همين مسائل را تکرار کردند و يادآور فلاکت مردم شدند و در پايان از او خواستند که هر عريضه ای که از شهر به او می فرستادند، مقرر دارد از منبر بخوانند تا «مطلب واضح باشد که خرابی در چه هست و جهت تحصن در چه.» در يکی از اعلاميه ها چنين نوشتند: «ما مردم مسلمانيم، اطاعت علما را بر خود واجب می دانيم. لهذا نمی خواهيم بی اذن و اجازه علما حرکتی کرده باشيم.»

 

*متن سخنرانی در دفتر نشر تاريخ ايران

 

ادامه دارد