آرامش دوستدار: نقد درونمان فرهنگ
ايران
·
امتناع تفکر در فرهنگ دينی يعنی
محال بودن انديشيدن در فرهنگ دينی، به اين علت که موانع خاصی در تمام سنت ما وجود
داشته و اين موانع - اين را حال من به خوشبينی ميگويم - مانع شدند از زمان تاريخ پيش از اسلام ما، از زمان
زرتشت، و بعد نيز در دوره اسلامی، اساسا فرهنگ ما با تصورات دينی شروع شده و در
تصورات دينی هم باقی مانده است. به همين جهت تمام حاصلی که اين فرهنگ به بار
آورده، مشحون است از تصورات دينی و اين تصورات دينی هر کسی را طبعا وابسته ميکند و
مانع از اين ميشود که او بيانديشد بدون اينکه وابستگی به جايی داشته باشد
کيواندخت قهاری(صدای آلمان)
به تازگی کتاب جديدی از فيلسوف ايرانی مقيم آلمان
آرامش دوستدار به نام "امتناع تفکر در فرهنگ دينی" به توسط انتشارات
خاوران در پاريس انتشار يافته است. گزارش زير نگاهی دارد به جايگاه آرامش دوستدار
در تاريخ معاصر ايران و در آن از زبان خود او به نکتههای کانونی
کتاب جديد وی پرداخته ميشود.
از زمانی که ايران در حدود ۲۰۰ سال پيش همچون
ديگرکشورهای خاورزمين با خواست کشورهای اروپايی برای تقسيم جهان ميان خود روبرو
شد، از زمانی که نيروهای رزمنده ايرانی و فرماندگانشان، شاهزادگان قاجار، در جنگ
با روسيه سلاحهای جديد و ارتش منظم روسها را ديده و مبهوت ماندند، پرسشی، در درجه
نخست برای دولتمردان ايرانی، مطرح شد که چه چيز موجب ضعف و عقبماندگی
ايران در برابر قدرتهای اروپايی است؟ چه دولتمردان، چه نويسندگان ايرانی به تکاپو
افتادند تا برای پاسداری از ايران در برابر اروپاييان راههايی بيابند، راههايی که
بتوانند به کمک آن مشکل عقبماندگی ايران
را حل کنند، راههايی که به ترقی و قدرتمند شدن ايران بيانجامند.
چه انديشهها که بيان
نشدند، به ويژه آن دولتمردان و نويسندگانی که تجربه زندگی در کشورهای اروپايی را
داشتند يا در کشورهايی به سر برده بودند چون عثمانی و مصر که در آنها زير تاثير
اروپا اصلاحاتی انجام گرفته بود، میتوانستند دست
به مقايسه ميان ايران و ديگر کشورها بزنند، ايران را از دور بنگرند و کمبودهايی را
که به نظرشان ميامد نام ببرند: از دين اسلام و خوی عربی و تحميق مردم به توسط
روحانيت گرفته، تا استبداد شاهی و نبود قانون، از کمبود علوم جديد و صنعت گرفته تا
ظلم بر زنان و رسم الخط فارسی و بیسوادی عموم،
همه اينها و بسياری پديدههای ديگر به
عنوان دلايل عقبماندگی ايران مطرح میشدند.
کتابها و روزنامهها به زودی
افکار تحول طلبانه و تجددخواهانه را انتشار دادند. کلمه قانون به شعار محوری
تجددطلبانی تبديل شد که سرانجام با ديگر گروههای اجتماعی انقلاب مشروطه ايران را
سامان داده، قدرت شاه را محدود کردند. قانون نبشته شد در مجلسی که تنها در دورههايی
کوتاه نمايندگان واقعی مردم در آن حضور يافتند. قانون نبشته شد، اما آن استقلال،
تماميت ملی و ترقیای که تجددطلبان صدر
مشروطه میخواستند، حاصل نگشت.
انتقادها و پرسش و پاسخها ادامه يافت. آنچه در
آغاز خود را به شکل بهت نشان داده بود، به مرور به نقد فرهنگ تبديل شد، متبلور در
اين سوال که خصوصيات ايرانيان چيست که موجب عقبماندگی آنان
است و در برابر چنين خصوصياتی چه بايد کرد؟
پاسخ متجددان پس از صدر مشروطه به اين پرسش اين
بود که راه ترقی و نجات ايجاد ملت ايران و تقويت آگاهی ملی در ميان ايرانيان است،
ايجاد ملتی که بتواند با افتخار به تاريخ و زبان خود قوی گردد و در برابر هرج و
مرج، تجزيهطلبيها و تجاوزهای قدرتهای خارجی ايستادگی
کند. رواج افکار ناسيوناليستی و همزمان با آن سوسياليستی در دوره رضا شاه پهلوی
نقد فرهنگ را پس میزند. ناسيوناليستها به
افتخار به خود مشغول میشوند و
کمبودها را نه از درون بلکه از بيرون میبينند.
سوسياليستها اقتصاد، مبارزه طبقاتی و عوامل زيربنايی را عمده میدانند
و به فرهنگ به عنوان پديدهای روبنايی و
در نتيجه فرعی مینگرند. به ويژه پس از
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرنگونی دولت ملی محمد مصدق که در آن امريکا و انگليس
آشکارا دست داشتند، اين تفکر که قدرتهای خارجی و امپرياليستها مسبب همه مشکلهای
ايراناند به ايدئولوژی غالب در کشور تبديل شد.
همزمان با انقلاب ايران است که بار ديگر شاهد شکل
گيری نقد درونی فرهنگ ايرانيم. فيلسوف ايرانی، استاد فلسفه دانشگاه تهران، آرامش
دوستدار، در ميان غوغا و فريادهای مرگ بر امپرياليسم، برقراری جمهوری اسلامی و
سرکوب دگرانديشان انگشت نشانه خود را به سوی خود ايرانيان و فرهنگشان برمیگرداند
و ريشه مصائب، به قدرت رسيدن روحانيت و جاری شدن قوانين شرع را در درون خود فرهنگ
ايران میجويد و میيابد. دکتر
آرامش دوستدار، زاده تهران است و دانش آموخته دانشگاه بن آلمان. وی هم اکنون در
آلمان زندگی میکند. دوستدار نقد فرهنگ خود را با انتشار
کتاب "ملاحظات فلسفی در علم، دين و تفکر" در سال ۱۳۵۹ در تهران آغاز
کرد. سپس پنج مقاله پياپی از او در نشريه الفبا (۱۳۶۱۱۳۶۳)،که به همت غلامحسين
ساعدی در پاريس منتشر میشد چاپ گشت،
مقالههايی که سالها ميان روشنفکران ايرانی در
داخل و خراج کشور دست به دست میگشت.
سه سال پيش از آرامش دوستدار چاپ دوم کتاب «درخشش
های تيره» منتشر شد. اخيرا از وی کتاب «امتناع تفکر در فرهنگ دينی» چاپ شده است،
که از جمله پنج مقاله پيش از اين در الفبا چاپ شده را با ويرايش تازهای
دربرمیگيرد. دوستدار در اثر خود فرهنگ ايران را
متصف به صفت دينی میکند و معتقد است که فرهنگ
ايرانی فرهنگی است دينخو و بدين جهت
اساسا قدرت تفکر ندارد.
آرامش دوستدار به اختصار منظور خود را از امتناع
تفکر در فرهنگ دينی برايمان توضيح ميدهد: "امتناع تفکر در واقع يعنی محال
بودن انديشيدن. بنابراين امتناع به معنای متداولش که ما به کار ميبريم نيست. يعنی
امتناع از چيزی، ابا ورزيدن نيست، بلکه اصطلاحی منطقی است در اينجا. بنابراين
امتناع تفکر در فرهنگ دينی يعنی محال بودن انديشيدن در فرهنگ دينی، به اين علت که
موانع خاصی در تمام سنت ما وجود داشته و اين موانع - اين را حال من به خوشبينی
ميگويم - مانع شدند از زمان تاريخ پيش از اسلام ما، از زمان زرتشت، و بعد نيز در
دوره اسلامی، اساسا فرهنگ ما با تصورات دينی شروع شده و در تصورات دينی هم باقی
مانده است. به همين جهت تمام حاصلی که اين فرهنگ به بار آورده، مشحون است از
تصورات دينی و اين تصورات دينی هر کسی را طبعا وابسته ميکند و مانع از اين ميشود
که او بيانديشد بدون اينکه وابستگی به جايی داشته باشد."
کتاب امتناع تفکر در فرهنگ دينی در ۴۳۱ صفحه است و
آن را انتشارات خاوران در پاريس چاپ کرده است. آرامش دوستدار برايمان محتوای کتاب
خود را به اختصار شرح میدهد: "من
کوشيدهام اولا توضيح بدهم که منظور من از اعتقاد
چيست و چگونه برابر اعتقاد انديشيدن يا تفکر قرار ميگيرد و نه بياعتقادی. سپس
پرداختهام به اينکه ما از دوران پيشين، يعنی از
زمان هخامنشيان و زرتشت، عملا از دو ناحيه تحت سلطه دين بوديم: هم از طريق حکومت
هخامنشيان و هم از طريق تصورات زرتشتيز سپس من نمونههايی را در
اسلام نشان دادهام که بر اساس اين نمونهها،
فکر ميکنم موفق شدهام نشان دهم که همه
آدمهای مهم ما به صورتی در وابستگی انديشيدهاند، البته در
اينجا "انديشيدن" را بايد در گيومه گذاشت. يعنی مواردی که من آنجا آورده
و نشان دادهام، موارد مهمی هستند در تاريخ ما، از جمله
ابن سيناست، از جمله در خارج از تاريخ ما اما در تاريخ جهان اسلام ابن خلدون است و
ابوريحان بيرونی است. بخصوص در مورد اين آخری، يعنی ابوريحان بيرونی، که پژوهشگری
نسبتا مستقل بوده است، ميبينيم که نشان ميدهد که چگونه در پنجه دين گرفتار است و
بنابراين نميتواند آن گونه که ميبايست تکان بخورد. البته دو مورد نيز نشان دادهام،
که اين دو مورد در فرهنگ ما استثنا بوده اند: يکی عبدالله روزبه ابن مقفع است و
ديگری رازی است. اين دو مورد را نشان دادهام که در
تاريخ فرهنگ ما از طريق اين دو نمونه انديشيدن صورت گرفته است، با وجود سلطه دائمی
و چيرهناپذير دين در مملکت ما. اما هر دو نمونه،
يعنی ابن مقفع و رازی، طبعا کاری از پيش نتوانستند ببرند، برای اينکه زير چرخ دندههای
فکر دينی از بين رفتند. در پايان کتاب فصل نسبتا مشروحی هست که اختصاص داده شده به
فردوسی، سبب آن هم اين است که فردوسی به عنوان ايرانیترين شاعر ما
در سال چهارصد پس از ظهور اسلام آنچه را با رويداد اسلام بر ما گذشته بوده و
همچنين ادامه خواهد داشت، ديده است. يعنی فردوسی در هزار سال پيش پيشبينی
کرده و ديده که اين فرهنگ از کجا شروع شده و به کجا منتهی خواهد شد، يعنی به وضع
رقت انگيز کنونی، اگر اينجا بخواهم بگويم. بنابراين بقيه را هم بايد به تفصيل
خواند و خيال نميکنم بيش از اين ممکن باشد که من باز توضيح بدهم."
نوشتههای دوستدار
موثر بوده است. روندی به نام نقد فرهنگ در ميان ايرانيان آغاز شده است که میتوانيم
آرامش دوستدار را در آن پيشتاز بدانيم.