دوشنبه ۱۴ ارديبهشت ١٣۸۳ - ۳ مه ٢٠٠۴


کانت

آخرين فيلسوف کلاسيک و نخستين فيلسوف مدرن

به مناسبت ۲۰۰امين سالگرد مرگ کانت*

 

ميشل تورنيه**

ترجمه ويدا فرهودي

 

 

 

امانوئل کانت در بامداد شنبه 22 آ وريل 1724 در  کُنيگسبرگ Konigsberg ، در ايا لت ساتلرگاس Sattlergasse آلمان زاده شد. اجدادش اسکاتلندي بودند و پدرش يک دکان سراجي داشت. مادرش، آنا رژينا روئترAnna Regina Reuter  11 فرزند به دنيا آورد و در سن 40 سالگي در گذشت. امانوئل که چهارمين فرزند خانواده بود، در آن زمان 13 سال بيشتر نداشت. ا و در مدرسه ي "فردريکيا نوم"(Collegium Fredericianum) که مدرسه اي وابسته به جنبش زهد پرستي (pietiste) در کليساي آلمان بود به تحصيل پرداخت. در 16 سالگي وارد دانشگاه شد اما بر اثر  مرگ پدر پيش ازموعد و بدون دريافت درجه اي دانشگاهي،آنجا را ترک کرد. پس از آن نزديک به ده سال، براي امرار معاش، به  تدريس خصوصي در خانواده ها پرداخت . تنها در سال 1775، يعني در سن سي و يک سالگي ، به واسطه ي تزي که در باره ي شناخت ماورا الطبيعه منتشر کرده بود، به دانشگاه راه يافته ، در آن جا به تدريس پرداخت. از آن هنگام و تا سال 1797 به تدريس موضوع هايي گوناگون  از علوم طبيعي گرفته تا ستاره شناسي، هوا شناسي و جغرافيا که همه با روحيه ِ دايره المعارفي دوران روشنگري همخواني داشتند ، پرداخت. اين بازگشايي در هاي دانشگاه به روي کا نت، نگارش رساله هاي متعددي را در پي داشت که در نهايت به سه رساله ي با اهميت نقد انجاميد : " نقد عقل محض  " ، " نقد عقل  عملي" و " نقد داوري". کانت يک زندگي يکنواخت و در تجرد را در پيش گرفت که  با حکا يت هاي بيروني اما افشاگر از قبيل ماجراي زنداني که در همسايگي خانه ي او قرار داشت، همراه بود. مديرپرهيز کار و نيک انديش زندان ادعا مي کرد که زندا نيا نش  را وادار به خواندن سرود هاي مذهبي (مزامير) مي کند تا آ ن ها را اصلاح کند. اين  سرود خواني هاي کيفروتزکيه بخشاغلب به شدت مانع کانت در تمرکز کاري اش مي شد.

 

اما اين مطالعه ي " قرار داد اجتماعي" و " اميل"ِ ژان ژاک روسو در سال 1762 است که تحول بزرگ کانت درآ ينده را باعث مي شود. در تاريخ انديشه ي غرب هيچ چيز شگفت انگيز تر و اساسي تر ازاين پيوند روحاني ميان نابغه ي دربدرِ "ژنو" ي و استاد کوچک دانشگاه " کُنيگسبرگ" نيست. روسو 12 سال بزرگتر از کا نت بود و به احتمال، هرگز نام ا و را نشنيده بود. کا نت اما، در دفتر کارش تصويري از روسو داشت. امري که ، نظر به امکانات آن زمان قابل توجه به نظر مي رسد.

 

 بنا بر اين از خود مي پرسيم که چه کسي يا چه چيزي باعث آشنايي کانت با روسو و توجه وافر به او شد  يا اين که روسو چه چيزي به کا نت مي داد؟ پاسخ چنين است : تنها کشف وجدان اخلاقي که کا نت را مبدل به مبدِع اخلاق کرد. چنان که مي دانيم، در " اميل" و با بيان شگفتي آفرين و معروفش مي خوانيم: " وجدان، وجدان، اي غريزه ي الهي ِ ناميرا و ملکوتي ، اي راهنماي هر فرد نادان و کوته فکراما آزاد و هوشيار،اي داور بي چون چراي نيکي و بدي که انسان را مشابه خداوند مي سازي!" و ...  تمام " نقد عقل عملي" ِ کانت حاصل اين نگاه است.

 

کا نت مبتکر اخلاق بود. ممکن است اين ادعا  نوعي بزرگ نمايي پنداشته شود اما... در برابر پرسش ِ       "چگونه زندگي کنم؟" ، هر يک از دو منبع تمدن غرب ، پاسخ خود را داشت. منبع يهودي – مسيحي، به واسطه فرامين الهي به اين پرسش پاسخ مي گفت و منبع يوناني – لاتيني به وسيله ي احکام  خِرد. اما اين پاسخ ها دو وجه مشترک داشتند : نخست اين که هر دودر مجموع ،  تنها  اقليتي از بشريت  يعني اشراف را در نظر مي گرفتند. چون خداوند فقط به مومنان فرمان مي راند يعني برگزيدگان يا جماعت تعميد شدگان. وخِرد نيز تنها انسان هاي باسواد و با فرهنگ را در بر مي گيرد. وجه مشترک ديگر اين است که اين " راه حل ها" سود جويانه اند . کسي که از خدا فرمان بَرَد به بهشت روانه مي شود حال آن که نافرمان به دوزخ مي رود. به همين ترتيب، پيروي از خِرد به سعادت مي انجامد در صورتي که حاصل به سُخره گرفتن آن ، بد بختي است.

 

اما در "اخلاق" وضع به گونه اي ديگر است. غريزه ي الهي، براي تمام بشريت و صرف نظر از تفاوت مليت و نژاد، مشترک و يکسان  بوده، به طور کامل، فاقد سود جويي است. قانون نه کسي را که به آن احترام مي گذارد، پاداش مي دهد، نه جزايي براي متجاوز قائل مي شود. فرد متجاوز به ميزان بسيار اندکي از تشويش يا ندامت مي هراسد.

 

اين نوع اخلاق ِ فاقد سود جويي چنان بر ذهنيت ما حک شده که به دشواري باور مي کنيم  پيش از کانت وجود نداشته است.  با اين حال واقعيت همين است که آمد.

 

همچنين بيان ا ين که ا و زيبايي شناسي را آفريد، مبالغه آميز نيست. از ميان سه" نقد" کانت،   "نقد داوري" کمتر شناخته شده ا ست. برخي از مفسران اصلا از آن بي اطلاعند و اين نا آگاهي غير قابل بخشش است. کانت بدون شک هرگز يک رمان نخوانده و گام در يک موزه ننهاده بود.با اين حال او تمامي تناقض گويي هاي داوري زيبا شناسي را – در شعر، نقاشي، موسيقي و غيره – با ژرف نگري تحسين آميزي با ظرافت و در عين حال قاطعانه ، جرء به جزء بررسي مي کند. بنا بر تحليل او زيبايي اي که در برابر ما قرار مي گيرد حاصل يک رشته ا ز تناقض ها است. در وهله ي نخست، لذتي ا ست غير انتفاعي. در حالي که هر لذتي مويد يک رضايت فيزيولوژيک مي باشد، شعفي که در ما بر اثر گوش دادن به يک سمفوني موتزارت ظاهر مي شود، پاسخگوي هيچ نياز مادي اي نيست. به علاوه اين امر، جهاني و بدون مفهوم سازي است. " ا سکيمو" ها و "با نتو" ها نيز موتزارت را دوست دارند بي آن که مفهومي مطلق اين علاقه را به آنان القا کرده باشد در حالي که مثلا در فيزيک يا شيمي آن مفهوم براي القا وجود دارد. سر انجام بايد گفت که زيبايي  متاثر از يک ضرورت دروني است و اين  خود فرمول يا کليشه اي بحث انگيز و با تناقض است : زيرا من شما را از ترجيح دادن " يوهان اشتراوس" بر " موتزارت" منع مي کنم اما نمي توانم اين موضع گيري ام را به گونه اي منطقي توجيه کنم. در نتيجه زيبايي کمالي بي پايان است چرا که هر اثر هنري از کنار هم قرار گرفتن ِ اجزا و تکه ها ( واژگان، نت ها، رنگ ها و...) به وجود آمده اما بدون استفاده اي ويژه. يک ماشيني است که به هيچ کاري نمي آيد.  ماشين هاي  ژان تينگلي Jean Tinguely*** که در موزه ي فرايبورگ به نمايش گذاشته شده اند، نمود نهايت اين تناقض اند.

 

کا نت در واقع جهانشمول است. براي پايان بخشيدن به اين نتيجه گيري ، به تداوم خيالي يکي از اکتشاف هايش مي پردازم. او نخستين کسي است که پي برد فضاي خالي هندسه داراي خِرد پذيري (éintelligibilit) ويژه اي است اما اين خِرد پذيري تشابهي با مفهوم درک ندارد.  او براي بيان اين مقاومت از مثالي تکان دهنده مدد مي گرفت : اگر بنا بود که تمامي جهان درلنگه دستکشي خلاصه شود، آيا اين لنگه، لنگه ي راست  يا چپ مي توانست باشد. امري که براي خرد هرگز قابل درک نيست.

 

نماد اين خِرد پذيري  ِ فضا را ما در سفرهايي که با تغيير ساعت همراهند مي بينيم. نمايشي که " دور دنيا در 80 روز" ِ ژول ورن آن را به گونه اي شگفتي آفرين نشان مي دهد.  فيلاس فوگ Phileas Fogg ( قهرمان داستان) شرط بست که دور دنيا را در 80 روز طي مي کند.به اين ترتيب او بايد در نهايت در ساعت 8 شب شنبه 21 دسامبر، در محل "رفرم کلوب" حاضر مي شد. ا و سفر خود را در پيش گرفت و پس از مسافرت به دور دنيا در روز يکشنبه 22 دسامبر به لندن رسيد. شرط را باخته بود. اما اين نوکرش "پاس پَر تو" Passe partout بود که او را به اشتباه انداخته بود. فوگ به خيابان رفت و به او گفتند امروز شنبه است نه يکشنبه! شرط را برده بود. اين تناقض از کجا مي آمد؟ در واقع او سفرش را از غرب به سمت شرق در پيش گرفته و به اين ترتيب 24 ساعت بدست آورده بود. تناقض موجود در اين واقعه ي  مربوط به فضا و سفر مسافر، به نظر آشکار و در ضمن غير قابل درک مي آيد. اين همان ماجراي لنگه ي دستکش کانت است

 

امانوئل کا نت در روز 12 نوامبر 1804در شهر زادگاهش چشم از جهان فرو بست.

 

 

 


 

* اين  مقاله در شماره 1649 هفته نامه ي لو پوان Le Point در آوريل 2004 منتشر شده است.

** ميشل تورنيه TournierMichel متولد 1924 در پاريس

*** ژان تينگلي Jean Tinguely مجسمه ساز دادائيست معاصر( 1925- 1991 سوئيس)