
توماس مور*
و انديشه ي
آرمانشهر
ژان مونتونو
ترجمه ويدا فرهودي
قديس کاتوليک، خيال پرداز و پيشگام
رسمي کمونيسم ... کسي که اکتشاف و بينش انديشه اي را مديون او هستيم که همچنان روز
آمد است: انديشه ي آرمان شهر.
در سال 2000 پاپ ژان پل دوم توماس مور ( 1478-
1535) را قديس " حافظ دولتمردان و مسئولان سياسي" اعلام کرد. اما او يعني نويسنده ي " آرمان
شهر" پيش از آن که در سال 1886 به درجه
ي آمرزيدگي ( که در مذهب کاتوليک ما قبل تقد يس است) رسيده و سپس ، به
مناسبت 400 امين سالمرگش در سال1935 در شمار قديسين در آيد، يک انسان گرا،حقوق
دان، وکيل دادگستري، سياستمداري با استعداد و بالاخره يک دولتمرد به شمار مي آمد
چرا که در سال 1592 هانري هشتم پادشاه وقت انگلستان که توماس مور از دوستان و
مشاورانش به حساب مي آمد، وي را به عنوان صدر اعظم يعني بالاترين صاحب مقام ، پس از مقام سلطنت
برگزيد. در واقع هانري هشتم بر آن بود که از مور و به ويژه ازنفوذ اخلاقي
او در جهت رسيدن به هدفي مضاعف استفاده کند : جدايي از" کاترين داراگون"1
به منظور ازدواج با " آن بولِِين"2 و اجراي
اصلاحات در کليساي انگلستان بدون انهدام آن. توماس مور گر چه خادمي وفادار بود اما راهي به
جز راه وجدان خويش برنگزيد. وجدانش به او مي گفت که بايد " پيش از شاه
خدمتگذار خداوند باشد." او در نتيجه با اميد به ترک صحنه ي سياسي، در سال
1532 ازتصدي شغل خويش استعفا داد . کوششي بي فايده! رفتار اين انساني که گهگاه، سقراط مسيحيان به شمار آمده، به شهادتش
انجاميد! عدم پذيرش"سوگند "3
ِ هانري هشتم پس ازقطع رابطه ي وي با رم، منجر به محکوميتش به مرگ شد : توماس مور
پس از گذران يک دوره ي 15 ماهه ي زندان،
به تاريخ 6 ژوئيه ي 1535 د ر" تاور هيل" گردن زده شد.
همين توماس مور – البته پيش از قرار گرفتنش در
رديف قديسان – کسي است که لنين با نهادن نام او بر ستون يادبودي در مسکو و در کنار
نام هاي مارکس و انگلس و حدود 20 نفر از پيشگامان کمونيسم، تصميم به گرامي داشتش گرفت. به اين ترتيب قديس
شهيد کليساي کاتوليک در آرامگاه پيشگامان جامعه ي بي طبقه نيز پذيرفته شد : تقديري
غريب پس از مرگ! به علاوه اين سقراط مسيحي ما، به معناي واقعي کلمه يک فيلسوف به
شمار نمي آيد. او که مردي عميقاً اهل مذهب ودر عمل مقيد به آن بود ، هرگز از
ديدگاه حرفه اي فيلسوف نشده، هيچ مکتبي تاسيس يا نظريه اي پيشنهاد نکردو اثر اصلي
او يعني آرمان شهر(1516) نيز يک رساله ي فلسفه ي سياسي به شمار نمي آيد. اين اثر
را مي توان نوشته اي ادبي به حساب آورد که در زمان هاي محدود فراغت نويسنده در
دوراني که از سوي هانري هشتم به سفارت در ايالت" فلاندر" 4
براي حل و فصل يک دعواي تجاري اشتغال داشت، نگاشته شده است.
آرمان شهر، به غير از مقدمه اي که به شکل نامه
براي " پير ژيل" 5 اومانيست و ناشر اهل
"آنوِر" 6 نگاشته شده
، شامل يک کتاب نخست است که در آن مور گفتگويي ميان شخصيت هاي خيالي چون فيلسوف
مسافري موسوم به " رافائل هيتلوده" 7 که دوست "آمريکو
وسپوچي"8 بوده و شخصيت هاي واقعي چون خودِ" توماس مور" و "پير
ژيل" برقرار مي کند. مضمون اين مجلدِ نخست در واقع کيفر خواستي عليه نابرابري
هاي اجتماعي و سياسي انگستان آن زمان است. در کتاب دوم که در آن تنها "رافائل"
لب به سخن مي گشايد، نويسنده به تشريح جزيره ي آرمانشهر مي پردازد که در حقيقت بر
خلاف کتاب اول و در نظر
"مور"، تصويري مثبت و رويايي از
انگستاني است که به شکلي بهتر اداره شود.
اومانيست ها، انديشمندان جديد
در واقع، اين دوره براي انگستان و به طور کلي براي
تمامي اروپاي آغاز قرن 16 ميلادي ، زماني ناخوشايند به حساب مي آيد. با پايان
گرفتن جنگ داخلي (1455-1485) که براي حفظ ظاهر، " جنگ دو گل سرخ"9
ناميده شده بود، طمع برخي قدرتمندان ( يا شايد پويايي اقتصاديشان) شماري از
کشاورزان خرده پا را چنان غرقه در بينوايي کرد که اغلب براي ادامه ي زندگي، ناگزير
به دزدي و چپاول روي آوردند. اين خشونت ها واکنش هاي امنيتي بسيار شديدي را در پي
داشت چرا که بنا بر قوانين زمان، دزد يا حتا ولگرد ممکن بود به اشد مجازات (اعدام)
محکوم شوند. آن چه در واقع روي داد اين بود که مالکان بزرگ به دنبال چراگاه هاي
وسيع تر براي گوسفندان بودند تا صنعت و تجارت تازه زاي پشم را رونق بخشند : در
نتيجه با افزايش فضاهاي محصور مخصوص چرا، کشاورزان بيرون رانده مي شدند. اين وضعيت
در واقع ابتداي جهاني شدن به شمار مي آيد: سفر دريايي پيرامون قاره، کشف ينگي دنيا
و نخستين پيشرفت هاي تجارت و صنعت ِ سرمايدار مدرن. قدرت انگلستان ِ توماس مور، به
رغم جمعيت اندکش، تحت رهبري شاه جوان هانري هشت
تودور10، در حال افزايش است. در اين بافت آشفته، پر
خشونت و ويران اروپايي است که براي يافتن نشانه هاي معنوي جديد جهت رويارويي با
متلاشي شدن تدريجي نظم قرون وسطايي، نسلي از انديشمنداني به وجود مي آيند که با
دوران باستان پيوند خورده اند و انسان گرا (اومانيست) ناميده مي شوند. البته اين
حرکت اندکي پيش از اين زمان، از ايتاليا آغازيده به اروپاي شمالي رسيد و سردمداران
اصلي آن دو دوست يعني
"اِراسم" 11از
رُتردام است و توماس مور که دوازده سالي از او کم سن تر مي باشد.
ستايش خرد پس از ستايش جنون
اِراسم و
مور دوستند. آن ها بسياري از گفتگو هاي " لوسين ساموسيت"12
را از يوناني به لاتين برگردانده اند. به رغم تفاوت سني، اراسم ،مور را "يار
غار" (alter ego) خويش تلقي کرده، کتاب
" ستايش ديوانگي" خود را در زمان انتشار(1511) به او تقديم مي
کند. اين کتاب اراسم که اکنده از طنز وشوخ طبعي است، يک موفقيت به شمار مي آيد.
سپس اراسم که سخت سرگرم ترجمه ي " عهد جديد"(Nouveau Testament) است،
فرصت نمي کند چنان که پيش بيني کرده بود، نگارش مابقي کتاب مذکور را به همراه
توماس مور ادامه دهد. پس دوست خود را وا مي دارد
که به نوشتن يک اثر دوبخشي ادبي بپردازد و" ستايش خرد" را
بنويسد. اما در کجاي اين جهان دون مي توان خرد را يافت؟ پاسخ ناکجا آباد است (
مترادف واژه ي لاتين Nusquama ). در نتيجه يکي از بيانيه هاي سياسي انديشه
اومانيستي نو بنياد که توماس مور جوان در
سال 1514 به نگارشش مي پردازد اين عنوان را بر پيشاني خود دارد. جزيره ي آرمانشهر
در بدو امر "ناکجا آباد" ناميده مي شود. اما سرِ مور نيز در اين زمان بسيار شلوغ است: او در
سال 1513 شروع به تدوين کيفرخواستي بر عليه" ريچارد سوم يورک" براي دفاع
از شاه جوان هانري هشتم کرده که در جلد نخست آرمانشهر تاثيراتي از آن مشهودند.
برنامه ي کار در نتيجه مدتي به تاخير مي افتد. اين اثر در نهايت در سال 1516
همزمان با " شاهزاده ي ماکياول"،
زير عنوان مفصل " بهترين دولت
جمهوري و جزيره ي تازه کشف شده ي آرمانشهر، جزوه اي ارزشمند و در عين حال پند آميز
و جالب.
( عنوان
به يوناني است)13.
آرمانشهر (Utopie) ، واژه و مفهوم
بنابراين
ناکجا آباد (Nusquama) مبدل به آرمانشهر (Utopia) شد. اين گذر از زبان
لاتين به يوناني، يا بهتر بگوييم گذر از واژه اي نو با ريشه ي لاتين به واژه اي
تازه با ريشه ي يوناني را مي توان با توجه به مبارزه ي اومانيست ها ي آن زمان براي
اشاعه ي الفباي يوناني که خود مغلوب اسکولاستيک بود ، بهتر درک کرد. واژه از
پيشوند منفي " -ou " و ريشه ي
"topos " تشکيل شده است ( که در يوناني به معناي "
محل"، "جا"، "مکان" را مي دهد و در لاتين مبدل به
"locus" و گاه "situs" شده است). واژه ي"utopia"
بنا بر مورد، ترجمه هاي گوناگون دارد : " هيچ کجا" ، " نا
کجا" و " جايي از هيچ کجا" . مور مانند هر انسان گراي يوناني مآب
دوران رنسانس، به بازي با کلمات و ابهام هاي دانشمندانه علاقمند است : پس با
همگوني واکه ها ( حروف صدادار) در "utopia" و "eutopia" بازي
مي کند. در واقع در زبان يوناني پيشوند "-eu " به مفهوم ِ " آن چه
خوب است " مي باشد . پس "utopia" يک "eutopia" نيز هست
يعني " نا کجا" ، " مکان خوب" يعني "جايگاه تفاهم
وخوشبختي" نيز مي باشد.
آفرينش واژه به وسيله ي مور آينده اي انکار ناپذير
دارد چرا که اين کلمه "Utopie" در حال حاضر کاربردي عمومي يافته است.
امروزه صفت "utopique" براي هر چيز
خيالي دست نيافتني و غير ممکن بکار
مي رود. در فرهنگ معروف " پتي رُبر" (le Petit Robert) معاني "
توهم، سراب، رويا و خيال پردازي" در برابر مدخل اين کلمه به چشم مي خورند.
اما اين واژه در نوشته هاي مور گر چه به مفهوم چيزي خيالي است ولي" دست
نيافتني" نمي باشد. ساکنان جزيره ي آرماني مورد توصيف " رافائل
هيتلوده" ،از نظر طبيعت تفاوتي با
انگليسي هاي آن دوران ندارند. آن چه ايشان را متمايز مي سازد تشکيلاتشان است و خلق
و خو و اخلاقياتشان.
جزيره اي مصنوعي با مرزهايي در جهان
واقعي
بنا بر اين آرمانشهر(Utopia) جزيره اي ناشناخته
است." رافائل هيتلوده " در زمينه موقعيت جغرافيايي اين سرزمين به شکلي
مبهم سخن مي راند : اين سرزمين در نيم کره ي جنوبي واقع شده است. بيش از اين
اطلاعي نخواهيم داشت. اما فرض بر اين است که اين جزيره در عين ناشناختگي، واقعاً
وجود دارد. آرمانشهر مور به رغم خيالي بودن در زمان و مکاني ديگر نيست : به اين
ترتيب از " آتلانتايد"14 افلاطوني، اين شهر افسانه اي
گم شده در گذشته ي نياکان يا" شهر خدا" 15ي آگوستيني
به منزله ي الگوي سياسي هر حکومت مسيحي ، که در آينده بايد شکل واقعي بيابد،
متمايز مي شود. در اين جا با تخيلي سر و کار داريم که جاي در جهان واقع دارد، هر
چند اين جهان واقع دور از دسترس باشد. در واقع آرمانشهر يک جزيره نيست بلکه تبديل
به جزيره شده است. اين " اوتوپوس" (Utopus) بنيان گذار و فاتح آن است که ارتباط اين سرزمين
را از بقيه ي قاره قطع مي کند." رافائل" در اين باره مي نويسد :
" بنا بر روايات تاييد شده و همچنين
بنا بر ظواهر منطقه، اين سرزمين پيش از آن که به تسخير " يوتوپوس" در
آيد که سپس پادشاه آن جا شده و نام خود را بر آن نهاده، محصور از آب نبود. اين
منطقه قبلاً "آبراکسا"16
نام داشت و به بقيه ي قاره متصل بود... "يوتوپيا " پس از تسخير
آن تصميم گرفت يک تنگه ي 15 ميلي را که اين سرزمين را به خشکي هاي ديگر پيوند مي
داد بريده، به اين ترتيب آن را ،از هر سومحصور از دريا سازد. توماس مور به اين
ترتيب مضمون جزيره بودن اين سرزمين را که در ساير روايات آرمانشهري وجود داشت،
مفتوح نگاه مي دارد : جدايي و بسته بودن بر تماس خارجي از ملزومات براي تشريح
جوامعي است که بر اثر برخورد با خارج آلوده و منحرف نشده و در نتيجه بهتر اداره مي
شوند. فايده ديگر جزيره بودن اين است که ماجرا ضمن جايگيري در چهار چوب واقعيت از
آن فاصله دارد. به اين ترتيب آرمانشهر ِ توماس مور مي تواند به عنوان الگويي
آرماني از جزيره اي ديگر ( انگلستان) باشد که بنا بر روايت هاي متعدد و بيان بي
پرده ي نويسنده از آسيب هاي واقعي رنج مي کشد. اين بدبختي ها بدون شک حاصل شوم
طبيعت هرزه ي انساني هستند بي آن که ، بنا بر داوري توماس مور، علاج ناپذير باشند
: در مجموع نوشته ي او آکنده از ايماني نسبتاً خوشبينانه به ظرفيت اصلاح پذيري
انسان و توان رهايي بخشيدن به جوامع انساني است البته در صورتي که به گونه اي ديگر
اداره شوند.
جامعه اي آرماني
دسترسي به جزيره حتا در روايت دشوار است به طوري
که " رافائل هيتلوده " به رغم 5 سال زندگي در آن ، ( به اقرار خودش) در
توصيفش دچار ترديد مي شود : اين کار مثل ِ " باز گويي يک داستان براي عده اي
کر است" يا " هذيان گويي همراه مجانين". با اين حال او پس از
پافشاري هاي شخصيت ديگر داستان يعني توماس مور، به حرف مي آيد. پس از تاريخچه اي
مختصر و توصيف کوتاهي از شرايط طبيعي، خواننده در جريان اين امر قرار مي گيرد که
آرمان شهر داراي " 54 شهر بزرگ و زيباست". زبان، قوانين، آداب و رسوم و
نهادهاي اجتماعي در تمامي اين شهرها يکسا نند. همه ي آن ها بر اساس نقشه اي يگانه
ساخته شده اند و داراي تشکيلات و ساختمان هاي عمومي مشابه اي هستند که البته گاه
بنا بر الزامات محلي تغييرات اندکي يافته اند: به طور خلاصه، هر که يکي از شهر ها
را بشناسد، خود به خود با شرايط بقيه آشنايي دارد. هر شهر سالانه سه فرد مسن و کار
آزموده را بر مي گزيند که به سناي " آمروت" 17 ( شهري
که به سبب مرکزيتش به عنوان پايتخت انتخاب شده است) مي روند تا به بررسي مسائل
جزيره بپردازند. وظيفه ي اصلي اين قدرت مرکزي تقسيم منابع به تساوي و ايجاد ذخاير
براي فصل هايي است که برداشت محصول کفايت مصرف را نمي کند. در تمامي شهر ها و به
طور مساوي محلي جهت کشت مواد مور نياز مصرفي در نظر گرفته شده است. " ارتش
کارگران" متشکل از 40 نفر( مرد و زن) و دو برده " خانواده کشاورزي"
را تشکيل مي دهد که به تناوب در " منازلي مرفه " ساکن مي شوند. سي
خانوار تحت رهبري يک " رئيس گروه خانواده ها" قرار دارند. به اين ترتيب
توماس مور براي انجام کار هاي دشوار مزارع يک دوره دو ساله نظام اجباري کشاورزي
ايجاد کرده است.
در شهر ها نيز دغدغه ي تساوي يا به عبارت بهتر
نوعي همساني توام با سادگي به چشم مي خورد: ساکنان آرمانشهر مالکيت خصوصي را از
بين برده ، تا حد امکان اصول مالکيت عمومي را به اجرا در مي آورند. همين امر سبب
شهرت توماس مور به عنوان نويسنده اي شده که سوسيالسم آينده را نويد مي دهد. آرمان
شهريان براي از بين بردن انديشه ي مالکيت مطلق فردي هر ده سال يک بار به قيد قرعه خانه هايشان را
بين خود معاوضه مي کنند. دغدغه ي از ميان برداشتن مالکيت خصوصي نزد مور را مي توان
يادگار کمونيسم افلاطون تلقي کرد جرا که افلاطون مورد تحسين بسيار مور بود و مي
تواند بر او اثر گذارده باشد.
در آرمان شهر با عشق شوخي ندارند
اما به سبب باور هاي مذهبي توماس مور، در اين جا،
بر خلاف جمهوري افلاطوني صحبت از حذف خانواده و بي ارزش ساختن ازدواج نيست. بنا بر
توصيفي که از آداب و رسوم جزيره شده، چنين بر مي آيد که حتا هدف، تحکيم اين روابط
است. ساخت و ساز اقتصاد کلان جزيره همانند يک سازماندهي مشابه در يک خانواده بزرگ
است. اهالي آرمان شهر به خانواده ارج مي نهند و از آن دفاع مي کنند. زنا يکي از دو
سه جرمي است که هنوز مشمول حکم اعدام هستند: مجرم در مرحله نخست به شدت و با
بيگاري (بردگي) کيفر شده سپس در صورت تداوم جرم اعدام مي شود. صدمه ديدگان به اين ترتيب حق دارند از
همسري که با آنان چنين رفتار کريهي داشته، جدا شوند اما اگر بخواهند در
کنارهمسرانشان باقي بمانند، بايد به همراه آنان کيفر را تحمل کرده به کار اجباري
تن در دهند...
نجابت پيش از ازدواج اجباري است. اگر ثابت شود که
افراد پيش از ازدواج با هم رابطه داشته اند، به شدت تنبيه مي شوند يعني به هيچ وجه
حق ازدواج ندارند( مگر با عفو ِ شاهزاده) واولياي خانواده اي که در آن گناه واقع
شده، به جرم عدم نظارت بر رفتار فرزندانشان بد نام و بي آبرو شناخته مي شوند. بنا
بر اظهارات "رافائل" - اين سخنگوي وفادار توماس مور- اين مجازات ها گرچه
بسيار شديد به نظر مي رسند اما بايد دانست که در آرمان شهر، کسي با عشق شوخي
ندارد. توجيه راوي در اين زمينه بس استثنايي است: آرمان شهريان چنين مي پندارند که
در صورتي که عشق هاي زودگذر و نا پايدار، تقبيه وتنبيه نمي شدند، عشق زناشويي ميان
در نفري که تا به آخر، ناگزير به همراهي يکديگر و تحمل هزاران دشواري زندگي هستند
محکوم به فنا مي بود. سر انجام بايد اضافه کرد که براي نظارت بر مجموع اين امور،
يک آزمايش دقيق قبل از ازدواج در آرمان شهر انجام مي شود.
اپيکورياني بس پرهيزکار
آرمان شهريان به اين ترتيب،در زمينه ي احساسات به
دو طبقه يا فرقه تقسيم مي شوند. نخست آن هايي که مخالف ازدواجند و از هم نشيني
زنان پرهيز مي کنند. آنان قاطعانه گياه خوارند و اميد وار به اين که با در پيش
گرفتن قناعت و گريز از تمامي لذت هاي جسمي و حسي، از مواهب جهان ديگر برخوردار
شوند. و گروه دوم، آن هايي هستند که زندگي زناشويي را ترجيح مي دهند. اين افراد،
به اندازه ي گروه نخست با ايمانند اما فکر مي کنند که به طبيعت بدهکار بوده ، بايد
فرزنداني تحويل موطن خود دهند. به اين دليل است که از لذايذ حسي فرار نمي کنند
البته تا حدي که مانع امور واجب نشود. اهالي آرمان شهر، در اين زمينه در واقع
به" اپيکوريان" بسيار نزديک هستند. به گفته ي رافائل، در نظر ايشان،
خوشبختي در هر گونه لذتي وجود ندارد بلکه از لذايذ شرافتمندانه و درستي ناشي مي
شود که طبيعت ما، ما را بدان سو هدايت مي کند. آنان بايد از هرحرکتي که بتواند در
آينده، منبع آزار براي خود شخص يا ديگري شود، اجتناب کنند. در نتيجه کسي تسليم
"فريب منحرف کننده ي خواهش ها" نمي شود.امري که مانع لذت هاي غير واقعي
جسم در برابر رسيدن به سرچشمه ي سعادت واقعي است. آرمان شهريان همچنين با در پيش
گرفتن روشي مشابه، از خود آرايي يعني پوشيدن لباس هايي که بهتر از ديگران باشد
اجتناب مي کنند. آرايش با جواهر، بازي با تاس، لذت هاي حاصل از شکار و تفريحات
مشابه منع شده اند. بر عکس، درزندگي زاهدانه ي آرمان شهر، لذت هاي رواني از قبيل
موسيقي تشويق مي شوند، لذت هايي که اجتناب از آنان نيز موجب هيچ رويداد بدي نمي
شود.
مداراي مذهبي
آرمان شهريان،به رغم سختگيري در زمينه ي آداب
ورسوم، در مورد بجا آوردن اعمال مذهبي مداراي بيشتري دارند. درتبيين اين رفتار
واکنش "توماس مور" درباره ي بالاگرفتن اختلاف هاي مذهبي مشهود است: صحبت
از اصلاحات به ميان آمده و به همراهش مجموعه ي جدا ل هاي مربوط به آن. بنا بر اين
در آرمان شهر، مذاهب در مناطق يا حتا در شهرهاي گوناگون، متعدد بوده، با يکديگر
همزيستي دارند. برخي ماه را مي پرستند و بعضي ديگر آفتاب يا سياره هاي ديگر را.
اما اکثر ساکنان آرمان شهر مخالف بت پرستي و در نتيجه يگانه پرستند: خدايي واحد،
بزرگ و وصف ناپذير که او را "پدر" مي نامند. هنگامي که " رافائل
هيتلوده" با ايشان از مسيح سخن مي گويد، آن ها اين وحي انجيلي را " با
علاقه اي صميمي" پذيرا مي شوند. برخي از ايشان به وسيله ي بعضي نزديکان کشيش ِ
" رافائل" تعميد شدند، اما پس از مرگ ايشان، به سبب عدم توانايي
"رافائل" يا دوست همسفرش در کارِ کشيشي، نيمه مسيحي باقي ماندند. روشي
که "توماس مور" در وارد کردن مسيحيت به آرمان شهر بکار مي برد، با روش
خشن تحميل مسيحيت به مردمان ِ " دنيا هاي تازه" بسيار متفاوت است. از قديمي ترين نهادهاي آرمان شهر، نهادهايي
هستند که هيچک کس را، به خاطر مذهبش گناهکار نمي شمارند. عدم مدارا و تعصب از جرم
هايي هستند که محکوميت تبعيد يا بردگي را به همراه مي آورند. با اين وجود يک مذهب
برتر در آرمان شهر وجود دارد که ( از منظر روحيات و اصول) به مسيحيت بسيار نزديک است.
کشيش ها ، صاحب منصباني هستند که در نهايت دقت و با راي مخفي از سوي مردم برگزيده
مي شوند و يک کشيش عالي مقام ايشان را رهبري مي کند. آنان داراي نقشي بنيادي در
رعايت آداب و رسوم و همچنين تعليم و تربيت هستند. با اين حال ايشان، گر چه نهي
کننده ي رفتار هاي انحرافي هستند اما قدرت اجرايي در جهت تعقيب و محکوميت مجرمين
را ندارند. کشيش ها حق ازدواج داشته، همسر شان را از ميان نخبگان جامعه انتخاب مي
کنند. زنان نيز به شرط مسن و بيوه بودن حق
کشيش شدن دارند. در جامعه ي آرمانشهر مقام قضايي اي محترم تر ازکشيشان وجود ندارد
وشمار صاحب منصبان قضايي نيز اندک است.
آزمايشگاه مدرنيته ي اجتماعي
"توماس مور" کمتر از نهادها و تاسيسات
سخن مي راند و بيشتر بر خِرَد فلسفي، ويژگي ها و آداب و رسوم سعادت بخش آرمان
شهريان تاکيد دارد. شخصيت داستاني " رافائل هيتلوده" نيزدر نتيجه گيري
گفتارش مي گويد که کوشيده " اين نوع از جمهوري راتشريح کند" : تنها نوع
حکومتي که مي تواند "جمهوري" ناميده شود. بنا بر او، اکثر کساني که از
منافع عمومي سخن مي رانند، در واقع تنها به منافع خويش مي انديشند. راه حل آرمان
شهريان براي از بين بردن اين انحراف در جمهوريت، برچيدن مالکيت خصوصي نه تنها در
ماديات که در معنويات ايست. دليل آن که در آرمان شهر همگان به منافع عمومي مي
پردازند، اين است که کسي مالک چيزي نيست: پس مالکيت خصوصي و عمومي يکي مي شوند. به
علاوه در اين جمهوري ِمطلوب ،از فقير و گدا اثري نيست. همه ازنوعي درآمد بازنشستگي
برخوردارند چرا که "همه چيز، چه براي
آناني که در گذشته کار کرده ، حال توانايي آن را ندارند، چه آن ها يي که اکنون به
کار اشتغال دارند، محاسبه شده است". اگرچه انديشه ي حذف مالکيت خصوصي و وجود
مردماني پرهيزگار، در دوران زايش سرمايه داري، باعث ايجاد توهماتي در زمينه ي حرکت
بر عليه آن مي شد اما بايد در نظر داشت که عملکرد جزيره ي آرماني از برخي جهات
نويد دهنده ي دولتي با مديريت مدرن بود. تنها يک دولت توانا با مديريت صحيح مي
تواندروابط ميان انسان ها را به گونه اي خردمندانه تنظيم کند: فلسفه ي اجتماعي
"توماس مور" در نهايت، چيزي جز اين نيست.

* اين مقاله در شماره ي ژوئن 2004 نشريه ي ادبي لير
(Lire) منتشر شده است.
1-
Catherine d'Aragon
2-
Anne Boleyn
1-
ماده قانون تفوق که قدرت پاپ را محدود کرده
بر طلاق شاه صحه مي گذاشت.
2-
Flandres
3-
Pierre Gilles
4-
Anvers
5-
Raphael Hythlodee
6-
Amerigo Vespucci
7-
Roses -La guerre des Deux
8-
Henri VIII Tudor
9-
(
1536-1467)Erasme Didier
10-
Lucien de Samosate
11-
De
optimo reipublicae statu deque nova insula Utopia
12-
جزيره افسانه اي که بنا بر افلاطون 9000 سال
پيش در اقيانوس اطلس وجود داشته است.Atlantide
13-
Dieu ed éLa
Cit
14-
Abraxa
15-
Amaurote پايتخت آرمان شهر که از بسياري جهات
شباهت بسياري به لندن دارد. نام آن از واژه ي يوناني ِ amauros گرفته شده که به
معناي تاريک و کدر است.