چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۳ - ۱۰ نوامبر ۲۰۰۴

افلاتون واعتراض فمينيستي

( افلاتون ؛ ايده آليست نابغه ؟)

 

ع . سلطاني دشت بزرگ

  berlen83@web.de             

 

اصطلاح “ عشق افلاتوني “ به مانند نام مشكوك و نژاد خاص، مشهور در غرب “ سگ افغاني“ و “ گربه ايراني“،احتمالا يك شايعه است،چون نه افلاتون احترامي براي زنان در 2400 سال پيش دريونان قايل بود ونه سگ سوسول ولطيف افغاني ياگربه تنبل غمگين و پشمالوي ايراني يك هويت ملي نژادخاصي دارند.   حداقل درمورد افلاتون ميتوان گفت كه آن اصطلاح يك سوء تفاهم ادبي ويا تاريخي است .افلاتون گرچه درمطرح كردن مكتب فلسفي ايده آليسم و متافيزيك،يك نابغه است ولي نظراتش پيرامون حقوق زنان همچون يك پاشازاده مردسالار ميباشند. به ادعاي مورخين فلسفه، هيچ جا درآثار افلاتون نميتوان احترام و ارزش خاصي براي جنس زن پيدا كرد. وبدتر از آن اينكه بنظر او زنان موجوداتي؛ سطحي،خرافاتي،احساساتي،پرخاشگر،تندخو، ترسو و مردد هستند و از نظر تقوا و پرهيزكاري در پله اي پايين تر از مردان جاي ميگيرند. او زن بودن را نتيجه لعنت و نفرين خدايان دوران جاهليت به زنان ميدانست و ميگفت مردانيكه در وظايف خود كوتاهي كردند،ترسو و ناعادل و زورگو بودند و تسليم نفس و اراده خودشدند،بعدها بدليل جريمه خدايي بصورت زن بدنيا مي آيند.و بنظر زنان فمينيست، كسيكه اينطور درباره زنان فكروقضاوت نمايد،در عالم تفكر و ايده و روح نميتواند احترامي براي زنان قايل شود . افلاتون در همه جا سعي ميكند كه منظور از عشق را،عشق به فلسفه،زيبايي،شناخت و ايده بيان كند.گرچه اودرامور تربيتي وآموزشي خواهان روش مشترك وعادلانه اي براي تربيت هردوجنس اولادبشر،يعني زن و مرد است.افلاتون حتا ميگفت، ازدواج بايد براساس توليد كودك و تشكيل خانواده باشد،نه براساس احساسات و عشق جسمي و جنسي. اوپيشنهاد ميكند كه در دولت آرماني اش ، بهتر است با كمك قوانين دولتي درزندگي زناشويي مردم دخالت گردد.

اوعشق راكوششي براي رسيدن ابدي به زيبايي ميدانست.بنظر او،جهان محلي است براي حركتي بسوي تكامل وعشق نسبت به ايده. تنها جايي كه زندگي معني وارزش مي يابد،مكاني است كه انسان را زيبايي ها احاطه كرده باشند.ماهيت و ذات حقيقي عشق، نوستالژي ديدار بازيبايي يا توليد احساس آن است.عشق جسمي واحساسي بايد با عشق فلسفي و فكري تعويض شود.زيبايي بايد آدم را بياد حقيقت بيندازد.غريزه عشق به زيبايي،سرچشمه هستي انسان است. روسو مينويسد : فلسفه افلاتوني، فلسفه عاشقان است. ولي بايد از او پرسيد؛ معشوقه ها كدام هستند؟.

بزرگترين شاهكار افلاتون غيراز نظرياتش پيرامون دولت و سياست،عقايدش درباره ايده است.به نظر او ايده،علت آغازين هستي و وجود ميباشد.اوپايه گذار فلسفه ايده آليستي است و تئوريهايش غالبا براساس فلسفه ايده آليسم هستند. نيچه مينويسد : مسيحيت يعني افلاتون گري تودههاي بخت برگشته.اوخلاف سوفسطائيان پيش از سقراط ،كه انسان را ميزان همه چيز ميديدند،حقيقت را پايه هر قضاوتي ميدانست. افلاتون نظريه پرداز ايده دوجهاني يا جهان دو ايده اي نيز بود.يعني جهان درك و مشاهده اشياء و جهان ايدهها كه فقط باكمك عقل وخرد قابل شناخت هستند.به نظراو شناخت يعني دوباره شناختن و بيادآوردن.امروزه ميدانيم عشق وعلاقه او نسبت به فلسفه به دليل رونق وبازارگرمي فلسفه نبود،بلكه به دليل سرخورده گي اواز اوضاع سياسي بحران زده آنزمان آتن بود.  تئوري دوجهاني ايدههاي او از زمان باستان تاكنون مبلغين و نمايندگان مشهوري در غرب و شرق در ميان مسيحيت و اسلام پيدا كرده است.نظريه اين دنيا و آن دنياي او با كمك مسيحيت،عقيده عمومي درغرب گرديد وازقرون وسطي گذشت وخودرا به عصرجديد وزمان مارساند.او براين نظر بود كه اين دو جهان بايد با كمك روح باهم به وحدت برسند.اگرارسطو مرد جهان نام گرفت،افلاتون را بايد مرد خدا دانست. گروهي از دانشمندان، ايده آليسم اورا واقعگرا ميدانند.اوپايه گذار دانشي با تمايلات ايده آليستي بود.افلاتون مدعي بود كه شناخت هايي كه براساس جهان ظاهر و اشياء باشند،نظرات وعقايد شخصي مشاهده گر ميشوند.

افلاتون درسال 427 پيش از ميلاد در آتن بدنيا آمد ودرسال 347 پيش از ميلاد درآنجا درگذشت.افلاتون نام مستعاري است كه معلم اش به او داد و به معني دانش آموزي است كه داراي وسعت و پهناي فكري و جسمي است.غالب خويشان و دوستان افلاتون،نسلها بود كه درامور سياسي آتن شركت ميكردند و از سياستمداران بنام بودند.ولي افلاتون با محكوم شدن واعدام سقراط،يعني معلم اش،ازسياست بريد و به فلسفه پناه جست.او ميگفت براي عملي كردن يك سياست درست و نظم عادلانه بايد مردم با روشنگري و شناخت نظريات گوناگون آشنا شوند.افلاتون تنها فيلسوف جهاني دوران باستان است كه مورخين نام پدر و مادر وخواهر و برادر اورا دقيقا ثبت كرده اند،ازجمله اينكه نام خواهرش را پونه قيد كرده اند.اوپايه گذار اولين دانشگاه اروپائيان بنام آكادمي است كه حدود 1000 سال دوام آورد و تا سال 529 ميلادي بر سردر آن نوشته بودند : كسيكه هندسه نميداند، وارد نشود.شاگردان افلاتون قرنها فلسفه،فرهنگ رنسانس،مكتب ايده آليسم و الهيات مسيحيت را تحت تاثير خود قرار داده اند. سيسرو مينويسد : سقراط فلسفه را از آسمان به زمين آورد و افلاتون آنرا دوباره از ميان مردم به آسمانها فرستاد.

افلاتون سالها از خود مي پرسيد چرا دولت اشرافي برده دار آتن، سقراط را كه مبلغ عدالت و تقوا بود به مرگ محكوم كرد؟.

به نظر او حكم اعدام سقراط از جمله نشانه هاي سقوط،ابتذال،فساد و شكستهاي نظامي و سياسي آن دولت بود.اوسالهادرتبعيد زندگي كرد وميگفت چرابايد دو دولت ؛داراها و ندارها، در جامعه وجود داشته باشند.

آشنايي افلاتون باسقراط سبب شد كه او اشعار و نمايشنامه هاي تراژديك خود را بسوزاند و به تحقيق فلسفه بپردازد.افلاتون بعدها درآثارش ازسبك وطنز خاص سقراطي براي روشنگري فاصله گرفت وباكمك ديالوگهاي فراموش نشدني،روش خاصي براي مطرح كردن موضوعات فلسفي يافت.افلاتون همچون ارسطو،مسيحيت و اسلام راتا زمان عصر جديد تحت تاثير قرارداده است.

ازجمله آثار او : دفاعيه سقراط-آخرين لحظات سقراط-شجاعت وشهامت-تقوا-خويشتنداري نفس-تقوا ،دانايي است- دانش شناخت مجدد است-جلسه بحث و مهماني- ابديت روح- دولت،سياست-ماهيت نيكوكاري-آفرينش جهان هستند.گرچه مورخين فلسفه،افلاتون را نابغه ترين نويسنده تاريخ بشريت ميدانند،ولي بايد گفت كه اويك نابغه ايده آليست است.آثارافلاتون شامل: درسها-تئوريهاي شناخت-تئوري روح- جهان شناسي-اخلاق- و تئوري هاي دولت و سياست هستند.كتابهاي بجامانده ازاو را ميتوان به چهار دوره تقسيم كرد. آثار اوليه سالهاي جواني شامل : دفاعيه سقراط-وفاداري سقراط به قانون-درباره تقوا-سفسطه گري سوفسطائيان ميباشند.

آثار سالهاي ميانه او شامل: طبيعت و سخنوذي-روح و شناخت- دولت،سياست و عدالت هستند. آثارسالهاي بلوغ اوشامل : عشق وزيبايي شناسي- زندگي ابدي- ايده شناسي و تقسيم روح- جلد دوم؛ دولت ايده آل آرماني ميباشند. آثار سالهاي كهولت اوشامل : تئوري شناخت- درباره جهان- درباره سوفسطائيان- قانون و دومين نوع دولت ايده آل هستند .به ادعاي مورخين فلسفه سياسي، سه چهارم آثار افلاتون درباره تئوري دولت و سياست و عدالت هستند.او پيام آورجهانبيني شد كه شامل زيباشناسي و نيكوكاري بود.افلاتون را ميتوان يك اصلاحگر اجتمايي نام گذاشت.اوميگفت درهرم قدرت سياسي بايد فيلسوفان مسئوليت را به عهده داشته باشند.افلاتون باكمك كارهاي انتقادي و ديالوگهاي روشنگرانه اش به انتقاد ازسياست و علوم حاكم آنزمان پرداخت.دولت آرماني اوسبب طرح دهها اوتوپي هاي سياسي بعدي گرديد.طرح اولين اوتوپي سياسي افلاتون سبب شد كه 2000 سال بعد طرحهاي گوناگون ديگري براي يك جامعه ايده آل عدالتخواه ريخته شود.گوته مينويسد رفتار و پندار افلاتون مانند كردار مقدسين است.هرچه اوبيان كرده در رابطه با تكامل،نيكي،عدالت،حقيقت و زيبايي است.

امروزه از نظريه دولت و سياست او به اين دليل انتقاد ميشود كه افلاتون در اواخر عمر ارتجايي گرديد و خواهان سانسور،قدرت طلبي مطلق و اتوريته در سياست شد.نظرات اخير او خواننده را بياد توتاليتاريسم در ديكتاتوريهاي مدرن امروزي مي اندازند.

در دولت آرماني و آرزويي افلاتون جايي براي شاعران عزيز و بيشمار ما نيست چون بنظر او شاعران يا دروغ ميگويند يه به دامن رمانتيك مردم آتش ميزنند و يا مبلغ اسطورههاي قديمي ميگردند.