سه شنبه ۱۰ آذر ۱۳۸۳ - ۳۰ نوامبر ۲۰۰۴

كپسول سيانور فيلسوف باوفا!

 

  ع . سلطاني دشت بزرگ      

 berlen83@web.de                                        

 

چون كارل ياسپر،فيلسوف آلماني و شوهر باوفا،احتمال ميداد كه درحين جنگ جهاني دوم،نازيها همسر يهودي اش را بربايند و به كوره هاي گاز و آدم سوزي بفرستند،او هميشه چند كپسول و آمپول سيانور همراه خودداشت تادرموقع دستگيري،هردو اقدام به خودكشي نمايند وزنده به اردوگاههاي نابودي فاشيسم فرستاده نشوند.ياسپر قبل از فيلسوف شدن،پزشك و روانشناس بود و همسرش يك پرستارآلماني يهودي تبار كه درآن تيمارستان مشغول بكاربود.

گرچه جنبش چپ دانشجويي اروپا به ياسپر لقب فيلسوف ناتو داد، ولي حق اين بود كه اكنون جنبش زنان مبارز در دايره المعارف فمينيستي خود،نامي ازياسپر بعنوان شوهري باوفا ميبرد.كارل ياسپر بعداز كيركگارد،يكي ازفيلسوفان اگزيستنسياليست درغرب است.جامعه شناسان،فلسقه اگزيستنسياليست را عكس العملي دربرابر خشونتها،ديكتاتوريها و سلب آزادي فاشيسم ميدانند.به نظر آنها فاشيسم موجب دو فلسفه مهم در اروپا شد. يكي پوزيويتيسم منطقي و ديگري فلسفه اگزيستنسياليسم. هردوفلسفه فوق به مبارزه عليه خردگريزي فاشيسم پرداختند.اولي، رمانتيك ايده آليستي رامقصرميدانست و دومي با تحمل و قبول خردگريزي انسان، به وظايف و مسئوليتهايش اشاره ميكند تا انسان دچارقانون جنگل نشود.

كارل ياسپر بدليل فلسفه اش درميان روشنفكران چپ و راست مخالفيني پيدا كرد. درغرب اورا نماينده يك نوع فلسفه اگزيستني انتقادي معرفي ميكردند. روشنفكران چپ ياسپر را پايه گذار فلسفه اگزيستني آلماني باتمايلات وجانبداري امپرياليستي بحساب مي آورند كه ميكوشد بحران سرمايه داري نابكار را بعنوان بحران بشريت مقصر ،به خواننده قالب كند.ودليل مشهوريت اودرميان بعضي محافل را به سبب ضدكمونيست بودنش ميدانند. گرچه ياسپر دراواخر عمر به انتقاد از تحولات سياسي ونظامي غرب نيز پرداخت.

ياسپر جهانبيني ها را ساختارهاي افسانه اي و اسطوره اي ناميد كه انسان ساده جو و ساده لوح براي فرار از پرسشهاي جهان پيرامون به آنها پناه ميبرد. او درسال 1883 درآلمان بدنياآمد. ياسپر پزشك و روانشناسي بود كه به مسايل فلسفي نيز علاقه پيدا كرد.درزمان فاشيسم او خانه نشين و مخفي شد و بعد از پايان جنگ بدليل اعتراض به سياست آمريكايي و نظامي كشورش،درسال 1948 به سويس مهاجرت كرد ودرسال 1969 درآنجا درگذشت.بيماري نفس تنگي آصم و اخراج از دانشگاه وتعقيب درزمان نازيها باعث شدكه ياسپر ادعاكندكه انسان هميشه درخطرمرگ و تعقيب ونابودي اجتمايي بسرميبرد.ازجمله خصوصيات اواين بود كه مثلا از كنگرهها وجلسات فلسفي متنفر شد و يا درطول بيست سال فقط يكبار به سينما رفت و دايم به فلسفه دانشگاهيان حمله ميكرد،چون بنظر او، آنها به بازي و سرگرمي با زبان و علم منطق ميپردازند.

ياسپر دليل و منبع همه فلسفه ها را نوعي اعتقاد فلسفي ميدانست.بنظر او درهرفلسفه اي يك اعتقاد،بدون وحي، وجود دارد.به نظر او كسيكه درباره فلسفه حرف ميزند،ازهستي و وجود خود درجهان صحبت ميكند.درفلسفه اوانسان درتضادباجهاني غيرقابل شناخت قرار دارد.به اشاره او،هستي و وجود يعني خودبودن و بهترين حالت و وضعيت انسان بودن.كيركگارد راميتوان جاده صاف كن فلسفه اگزيستنسياليسم قبل ازياسپر دانست.به نظرآنها انسان درشرايط مرزي،بحراني و پرتگاهي مانند:ترس-مرگ-و حادثه ،احساس هستي و وجود واقعي ميكند.چون درآن شرايط رابطه انسان باجهان و محيط اطراف اش قطع ميگردد.به پيشنهاد ياسپر انسان بايد به غيرقابل درك بودن هستي اش اعتراف نمايد وآنرا بپذيرد.فلسفه ياسپر تقاضايي است ازانسانهاكه مسئولانه رفتار كنند و در حين شكست مقاومت نمايند.اوميگويد براي رسيدن به درك و احساس و تجربه هستي بايد از ديوار شكستها گذشت. درجهاني كه همه چيز غيرقابل فهم،تفسير و مشكل است،بايد مسئولانه عمل كرد. اودرپايان عمرنوشت كه هيچ موضوعي ازفلسفه رانميتوان باكمك انسان حل كرد وياجواب داد.يكي از جمله وظايف فلسفه اين است كه به علم و دانش وظايفش رانشان دهد تاآن نيز تامرزهاي ممكن شناخت پيش رود. ياسپر موضوع فلسفه خودرا انسان ميدانست. او فلسفه هاي قبل ازخودرا متهم ميكند كه رابطه انسان با جهان و جامعه ،يعني هستي و وجود را فراموش كردند.در فرهنگ لغت او اگزيستنس به مفهوم درحال شدن است.

فلسفه اگزيستنسياليستي ميخواهد به ادعاي خود به روشن كردن هستي و وجود انسان درجهان بپردازد.فلسفه فوق به گم شدن واز دست رفتن انسان درجهان اشاره مي نمايد ،و تعريف و روشن كردن زندگي و جهان را هدف خود ميداند. آنها جانبدار آزادي فرد و مخالف حل او درجامعه هستند.گروهي از مورخين تاريخ فلسفه، اگزيستنسياليسم را جهانبيني جامعه مدرن و پسامدرن قرن اخير ميدانند.

ازجمله آثار كارل ياسپر : فلسفه جهانبيني ها- آغاز وهدف تاريخ- راهيابي جهاني فلسفي- شرايط فكري زمان- درباره حقيقت- كتاب چند جلدي فلسفه- تقصير واشتباه سياسي- مقدمه يك فلسفه- بمب اتم وآينده بشر- آلمان فدرال به كجا ميرود؟، هستند.

كتاب مقدمه يك فلسفه تفكري است پيرامون سرنوشت انسان در زمان و جهان. كتاب شرايط فكري زمان را او دوسال قبل از بقدرت رسيدن هيتلر نوشت. دركتاب درباره حقيقت او سعي ميكند حقيقت راه انسان را نشان دهد. دركتاب فلسفه جهانبيني ها او مكتب اگزيستنس را پايه گذاشت،فلسفه اي كه بعدها سارتر و كامو را نيز تحت تاثير خود قرار داد.

ياسپر پيرامون آزادي انسان مينويسد،ما زماني آزاد هستيم و خودمان مي باشيم كه ديگران نيز آزاد گردند وخودشان باشند.آزادي رابايد درعمل تجربه كرد ونه در تئوري يا روي كاغذ.آزادي عقيده شخصي نيست بلكه عملي است قابل اثبات. مقوله آزادي را نه ميتوان رد كرد و نه ميشود ثابت نمود. احساس به آزادي را نميتوان درفرد نابود و خفه كرد.آزادي تنها سرمايه اي انساني است كه فرد ميتواند آنرا در درون خود كشف كند.آزادي نه ماده است و نه شيئ كه درجهان خارج قابل شناخت ويا قابل اثبات باشد ،چون از حوزه اثبات علم خارج است. فلسفه آزادي يعني اينكه در فكر و غم خود و ديگران باشيم.

بحران اگزيستنسياليستي انسان را ميتوان بصورت رمز و سنبل و نماد در مقوله هايي مانند : مرگ-اتفاق-حادثه-گناه-تقصير-و بي اعتمادي به جهان، كشف كرد. آخرين احساس هستي و درك  و وجود، در لحظه شكست است،زمانيكه انسان در تنگناه يا لب پرتگاه باشد. در مرزها و پرتگاهها، انسان به غيرقابل فهم بودن جهان ميرسد.انسان درجهاني كه پر از پرسشهاي بي جواب است، جوياي راه درست فلسفي است، گرچه او هدف خود را نمي شناسد.

-------------------------------------------------------------------------

        Karl Jaspers