نگاهي به زندگي
و انديشه شيخ شهاب الدين سهروردي صاحب عقل سرخ
سهيل آصفي روزنامه شرق
و در حكايتي ديگر مي خوانيم: «و حتي بزرگاني از قبيل شيخ
شهاب الدين سهروردي، مولف حكمه الاشراق، جان بر سر آزادي فكر و پيروي از فلسفه مي
نهند!». فيلسوف نوانديش ديار ما در سهرورد از شهرهاي غربي ايران، نزديك زنجان به
دنيا آمده است. از تيزهوشي و حافظه فوق العاده او بسيار گفته اند از چالش روز و
شبش با كهنه پرستان! در زمين سير و با اينكه حكمت اشراقش و فلسفه نورش گاه تا
آسمان مي رود اما دستان معجزه گر انسان را ارج مي نهد! او كه در چالش هاي فراوانش
با كهنه انديشان زمانه اش در بيان آرا و انديشه هاي خود از اصلاحات كهن ايراني سود
مي جست روزي نبوده كه آماج تكفير قرار نگرفته باشد! سخن از قرون پنج و شش هجري قمري
است. روزگاران استبداد سلجوقي! موسم تعصب و ظاهربيني! موسم رشد انديشه اشعري و
ضديت بيش از پيش با فلسفه و آزادانديشي! جالب آن كه شيخ اشراق كه در علوم فلسفي يدي
طولا داشته آن هنگام كه راهي اصفهان مي شود با فخرالدين رازي كه بعدها به عنوان يكي
از اصلي ترين مخالفان فلسفه جامه به تن كرد، هم درس مي شود. در باب پيكار بي امان
شيخ اشراق با خشك انديشان زمانه اش به كلام فروزانفر رجوع مي كنيم در كتاب «شرح
احوال و نقد و تحليل آثار شيخ فريدالدين محمدعطار نيشابوري»: «... در همين روزگار
عين القضات ميانجي را به دار كشيدند و جسدش را با نفت سوزانيدند (ص ۵۲۵) و شهاب
الدين يحيي بن حبش بن اميدك سهروردي را كه از نوادر ايام بود در حلب به قتل
رسانيدند (ص۵۸۷) و كتابخانه ركن الدين عبدالاسلام را كه مشتمل بر كتب حكمت و علوم
اوائل، به امر الناصرالدين الله احمدبن المستضيبئي (ص ۶۲۲ _ ۵۷۵) به آتش سوختند!» و خود او را به سبب مطالعه و جمع
كتب فلسفي به زندان افكندند و هم به فرمان اين خليفه و به روايت شهاب الدين ابوحفص
عمربن محمد سهروردي (ص ۶۳۲ _ ۵۳۹) عده اي از كتب فلسفه و نسخ شفاي بوعلي را در
شوارع بغداد به آب شستند و به آتش سوختند!» فصل، فصل كتاب سوزان خليفه قشري
مسلك است! «سهروردي» اما نور در بساط دارد. مقام و منصب سهروردي در تاريخ
فلسفه ايراني به دليل بنيانگذاري «حكمت اشراق» مقامي بي مانند است. همچون ابوعلي
سينا و «حكمت مشاء». شيخ اشراق در سي و هشت بهار عمر خود، به نگارش چهل و نه كتاب
و رساله مهم دست يازيد كه البته بيشتر اين كتب به دليل مقتضيات زمان و مكان دوران
حيات پرالتهابش به زبان عربي به نگارش درآمده اند. مهمترين كتاب او را فلسفه دانان
و صاحب نظران «حكمه الاشراق» دانسته اند. كتابي كه سهروردي در آن اصول فلسفه خويش
را بيان داشته. او در اين كتاب آئين مشائين و پيروان ارسطو را سست يافته و سخت به
آن تازيده و روش خود را كه حكمت اشراق و حكمت نوريه خوانده به حكماي مشرق منسوب
داشته است. به باور برخي صاحب نظران سهروردي با آن كه حكيم است نوعي مشرب تصوف نيز
داشته كه البته از صوفيه به شمار نمي آمده. كلمه «التصوف» را بيشتر شامل مسائل علم
الهي دانسته اند تا عقايد متصوفه و حكمت اشراقي را نوعي تئوزوفي
(theosophy = حكمت الهي و عرفان) عنوان كرده
اند. از اين حكمت به علم سلوكي نيز ياد شده است. منشاء حكمت اشراق را به «افلاطون»
نسبت داده اند، حكمتي كه جهان مادي را سايه حقايق و مثل مي خواند. برخي ديگر از
پژوهشگران معتقدند: «شيخ اشراق، چنانكه خود بارها اشاره كرده نه تنها از افلاطون و
پيروان او متاثر بوده، بلكه به فلسفه عرفاني زرتشتي كه خود آن را طريقه خسرواني مي
خواند، نيز سخت دلبستگي داشته است.» جالب آن كه شيخ اشراق كه هر نوع
دگماتيسم را ميداني نمي داده در فلسفه خود علاوه بر تاثيرپذيري از افكار حكماي
زرتشتي از نظريات «بودا» نيز تاثير گرفته است. نمود اين همه در «بيان
مابعدالطبيعه» او خوب ديده مي شود. به باور شيخ اشراق در برابر انوار معنوي ماده و
هيولا قرار دارد كه از آنها به برزخ تعبير مي رود. آتش زميني كه نور مينوي دارد،
طلسم امشاسپند ارديبهشت است و زمين طلسم سفندارمذ. اين همه به ما معلوم مي دارد كه
سهروردي چگونه متاثر از همان انديشه كهن ايراني است. نور و ظلمت تعبيري از منش نيك
(مينيو) و منش زشت (انگرمينيو). باري، راه پرسنگلاخ با همتي بي مانند پيموده مي
شود. سهروردي اما در سي و هشت سال عهد كوتاه خود هيچگاه از گزند قشريون زمانه اش
در امان نبوده. او كه فانوس خرد در دست راه مي پوئيده همواره در خصوص احكام و
مسائل بي باك عمل كرده و شايد هم از اين روست كه خيلي زود بر عليه او مي شورند،
مرتدش مي خوانند و سخنانش را «خلاف اصول» عنوان مي كنند. سهروردي كه «صدرالدين
شيرازي» وي را «شيخ العظيم» لقب داده در كلمه التصوف مي گويد: «حقيقت، خورشيد واحدي
است كه باب هاي كثيري دارد و راه هاي فراوان به آن منتهي است.» با اينكه او در
كتاب حكمت الاشراق، زرتشت را حكيم فاضل نام نداده و خودش را زنده كننده حكمت ايران
باستان دانسته و نيز مزدك و ماني را مصلحين زرتشتي گري ندانسته و حتي آنها را
نكوهش كرده و بدعت گذار ناميده! نبايد از خاطر دور داشت كه او در
راه علم و تعقل علمي جان خود را از دست داد! به ازليت عالم و نيز عينيت وجود آن
باور داشته و به گفته يك پژوهشگر معاصر، اين مسئله كه او سنت مثبت و فلسفه خسرواني
ايراني را درباره نبرد نور و ظلمت در فلسفه اي بديع و مبتكرانه وارد ساخته و تنها
به دنبال تقليد و تكرار نرفته نكته مهمي در سير زندگاني سهروردي به شمار مي آيد.
اين پژوهشگر، ما را رجوع مي دهد به «راسيوناليسم» و «تفلسف» شيخ اشراق و بر اين
باور است كه سهروردي، به اصالت و قاهريت مبداء «عالم انوار معنوي» معتقد بوده و
غلبه آنها را بر «غواسق برزخي» مسلم مي گرفته لذا فلسفه نور خود را به فلسفه نبرد
و به فلسفه «اميد» مبدل كرده است.! وي مي گويد: مبحث انديشه اصالت نور به مثابه
ماده و هيولا و واحد وجود كه سه بار در تاريخ انديشه در ايران ظهور مي كند: «دوبار
به شكل خالص آئيني (در مزده سينه و مهرپرستي) و يك بار به شكل فلسفي و استدلالي
(در فلسفه «اشراق» يا حكمت النوريه سهروردي(. به هر روي، پرواضح است كه تفاوت هاي
عمده و اساسي ميان «حكمت شرق» و «عرفان» موجود است. حكمت اشراق منطق و استدلال
منطقي را قبول دارد و به اصطلاح به دنبال «علم اليقين» است، حال آنكه عرفان نمي
خواهد سيستم فلسفي مدللي عرضه دارد و حتي از آن بيزار است آنجا كه عطار گفته است: چو عقل فلسفي در علت افتاد / زدين
مصطفي بي دولت افتاد و مولوي مي گويد: اندرين بحث ار خرد
ره بين بدي / فخر رازي رازدار دين بدي / ليك چون «من لم يذق لم يدر» بود / عقل و
تخئبلات او حيرت فزود در افتادن با قشريون زمانه آخرين
پرده زندگاني سهروردي را رنگ خون زده است. به رنگ تاريخ بي قرار ميهن!... كينه و
عناد به جايي مي رسد كه «ملك الظاهر» را تشويق به قتل او مي كنند، «ملك الظاهر» نمي
پذيرد، كهنه پرستان با ارسال شكوائيه به «صلاح الدين ايوبي» او را مجاب مي كند كه
فرمان قتل «سهروردي» را صادر كند. «صلاح الدين ايوبي» نيز در نامه اي از پسرش مي
خواهد كه به دليل برخي ملاحظات سياسي «سهروردي» را به قتل برساند. او در سن سي و شش و يا به روايتي
ديگر سي و هشت سالگي خاك را و جهان را تا هميشه بدرود مي گويد! مشخص نيست كه به
دار آويختندش يا خفه اش كرده اند! پيكر بي جان سهروردي را در روز
آدينه آخر ذي الحجه سال ۵۸۷ هجري قمري از زندان بيرون مي آورند. جرم او معاندت با
شرايع عنوان مي شود.