پنجشنبه ۳ دی ۱۳۸۳ - ۲۳ دسامبر ۲۰۰۴

  

همسر ثروتمند فيلسوف خدانشناس

   سارا ارمني  

   asar@noavar.com           

 

فويرباخ،فيلسوف آلماني اواسط قرن 19،نه تنها خالق يك فلسفه ماترياليستي،بلكه نظريه پرداز فلسفه آنتروپولوژي يعني انسانشناسي است.نام فاميل فويرباخ،درزبان مادري اش به معني نهر و جوي آتش است.پدرش حقوقدان و يكي از اولين طراحان قانون اساسي مدرن آلمان درپايان قرن 18بود.

لودويگ فويرباخ (Ludwig Feuerbach ) درسال 1804 درجنوب آلمان بدنيا آمد ودرسال 1872 درگذشت.اوبراي تعمين معاش به شغلهاي : معلمي-كتابداري-روزنامه نگاري و نويسندگي پرداخت. فويرباخ به علت نوشتن كتاب نظراتي پيرامون مرگ وزندگي ابدي ازدانشگاه اخراج و ممنوع القلم شد، چون اين كتاب به رد نظريه پرواز روح بعد از مرگ، پرداخته بود. همسر او يك كارگاه فغفورسازي به ارث برده بود كه فويرباخ رادرجواني تامين مالي كرد. چون فويرباخ درسن كهولت وارد حزب سوسيال دمكرات آلمان شده بود، آن حزب اورا بخاطر قدرداني از روشنگريهاي ضد ارتجايي اش سالها تامين مالي نمود.

فويرباخ را ميتوان فيلسوفي ميان ماركس و هگل دانست. بيوگرافي نويسان با تاكيد برعكسهايي،گزارش ميدهند كه او همچون ماموران محيط زيست اداره جنگلباني وشكارباني،هميشه لباس سبز زالويي بتن و چكمه اي بپا و كلاه كوهنوردي بسر داشت.فويرباخ يكبارجهت شركت درانقلاب فرانسه قصد پاريس نمود ودرميانه سالي به فكر مهاجرت به آمريكا افتاد چون آزاديخواهان آمريكايي قول تعمين و حمايت مالي به او داده بودند.

فويرباخ درتمام عمر، خودرا با موضوعات رشته الهيات و مذهب مسيحيت مشغول نمود تابا فلسفه مذهبي تصويه حساب كند. مورخين فلسفه ،او را متفكري آته ايست و خدانشناس ميدانند كه به خدايان و دين مسيح اعلان جنگ داد.بعدها آثار او يكي ازمنابع مهم تئوريك ماركسيسم-لنينيسم گرديد.فويرباخ بعنوان فيلسوف ماترياليست نقش مهمي درشكل گيري فلسفه ماركسيسم داشت. انگلس مينويسد، فلسفه او باعث آزادي فلسفه از ايده آليسم گرديد.ازنظرتاريخي، فويرباخ يكي ازمهمترين فيلسوفان ماترياليست پيش ازماركس است. پيرامون اهميت اوبايدگفت زمانيكه در اواسط قرن 19 درغرب فلسفه اي غيراز ايده آليسم يكه تازي نميكرد، او به نقد نظرات فيلسوفاني مانند: هگل-كانت و شوپنهاور پرداخت . فويرباخ از موضع ماترياليست آنتروپولو ژيك به انتقاد ريشه اي از دگمهاي مسيحيت و فلسفه ايده آليستي پرداخت. او ايده آليسم هگل را خداشناسي راسيوناليستي نام گذاشت وبا تكيه بر تئوري شناخت ماترياليستي، آنرا به نقد كشاند. به نظر مورخين چپ گرچه او هيچگاه ديالكتيك  را نفهميد و يك فيلسوف نظري ماند، ولي فلسفه ماترياليستي اش مقدمات روشنگري انقلاب بورژوازي در غرب را تهيه كرد.

فويرباخ نظريات خودرا فلسفه آينده گرا ناميد وفكرميكرد براي هميشه به سئوالات : مذهب-الهيات و فلسفه ديني جواب داده.ولي دررسانه هاي جمعي امروزه مي بينيم كه انسان پسامدرن يكبارديگر پرسشهاي بي جواب خود درباره :دين وخدا ونجات را ،برسردر كليساها آويزان كرده.

فويرباخ ميگفت ، انسان بايد باكمك : عقل-اراده و احساسات خود، باانسانهاي ديگر رابطه عاطفي پيدا كند. اوبا طرح اينگونه نظريات، بجاي مذهب مسيحيت قبلي، خالق نوعي فلسفه اخلاقي و انساندوستانه شد.مهمترين كتاب او ماهيت مسيحيت نام داشت.او دركتاب علل عقيده به خدا ميكوشد تاريشه ومنبع بوجودآمدن عقيده به خدايان راشرح دهد.

گرچه فويرباخ به دليل آشنايي با آثار هگل از تحصيل الهيات دست كشيد، ولي بعدها خود يكي از منتقدين جدي هگل شد. اوكوشيد تا ديالكتيك هگل را به ديالكيتيك ماترياليستي نزديك كند و بجاي روح مطلق و روح جهان در فلسفه هگل، نيروهاي توليد و روابط اجتمايي را عامل مهم ،مطرح نمايد. اوكوشيد تا درسهاي انقلابي فلسفه هگل را به ميان جوانان معترض ببرد، يكي از اين جوانان پرشور آنزمان، كارل ماركس بود. با اينهمه فويرباخ ميگفت كه فلسفه روح مطلق هگل، يك الهيات فرضي و حدسي است، يعني فلسفه اي تخديركننده و نه بيداركننده.

براساس نظريات فويرباخ،انسان ازخودبيگانه، طبق تصور و آرزوهايش، به ساختن خدا ميپردازد، يعني انسان خالق خداست. خداي هرانساني، خود انسان محروم و به بند كشيده شده ،است. خدا يك محصول خيالي انسان نيازمند است .يا خدا همان انسان محروم از حقوق خود ميباشد. خدا، دليل داشتن عقده يا آرزوهايي غيرممكن انسان، نيز ميباشد. انسان، آرزوها و ايدههايش را تبديل به خداي مورد علاقه اش ميكند. صفاتي راكه انسان محروم ،فاقد است و آرزوي آنها رادارد، بشكل صفات خدا ،از طرف او تبليغ و ترويج ميشوند.يا انسان براي تاييد فردگرايي خود سراغ دين و الهيات ميرود. فويرباخ را ميتوان فيلسوفي مخالف خدايان از خودبيگانگي انسان دانست.او يقين داشت كه رازهاي الهيات را ميتوان درعلم انسانشناسي كشف كرد.به نظر او تمام مذاهب، ريشه در كمبودها و آرزوهاي خود انسان دارند، و روابط اجتمايي-تاريخي، تاكنون مذاهب مناسب خاص خودرا بوجود آورده اند. به نظر او،

محيط اطراف و جامعه محاط، ايدهها و عقايد انسان را ميسازند. مشهورترين جمله فويرباخ : انسان، محصول نشخوارهايش ميباشد، است . يعني تغذيه عقل انسان از : ماده-طبيعت و محيط اطرافش، سبب تفكر و ساخت شخصيت او ميگردد.