فلسفه اپيكور،فيلسوف
يوناني را ميتوان فلسفه اي اخلاقي دانست.ازجمله هدفهاي نظري اواين بود كه ترس
انسان از خدايان،روزقيامت ومرگ رابرطرف نمايد.اومبلغ وادامه دهنده ماترياليسم و
تئوري اتم دمكريت،فيلسوف قبل ازخود بود. تئوري اتم دمكريت در 2400 سال پيش،يك
نظريه انقلابي بود. فلسفه وتئوري شناخت اپيكور برپايه نظريه ماترياليستي است.اهميت
نظرات اپيكور درتاريخ سيرانديشه تاحدي است كه ماركس پاياننامه دكتراي خود يعني “
اختلاف بين فلسفه طبيعي دمكريت و اپيكور “ رابه او اختصاص داد.اپيكور هدف فلسفه
لذت خواهي خودرا نشان دادن راه سعادت،خوشبختي وشادماني ،به مردم ميدانست.نظرات
اوخلاف افلاتون وارسطو برپايه تجربيات شخصي بود.فلسفه اپيكوررا ميتوان نتيجه
ومحصول آنزمان سالهاي بحراني جامعه يونان دانست.ازجمله اعمال مترقي اپيكور اين بود
كه مثلا زنان و بردهها را به جلسات درسي خود راه ميداد. به نظراو هدف فلسفه،سعادت فرداست،فلسفه
داروي درمان روح ميباشد،انسان ايده آل،انسان عالم و آگاه است. درسالهاي بحران
اجتمايي آنزمان،فلسفه نقش يك مددكار اجتمايي را بعهده گرفته بود وهدف آن جلوگيري
از درد ورنج و غم، اغتشاش فكري،شك و دودلي وياس بود. باعرفاني شدن و درونگرايي
فلسفه، انسان كوشيدتاآرامش خودرا حفظ كند وشوق وعشق به زندگي راازدست ندهد يا باشك
وترديد به زمين وآسمان واجتماع بنگرد. اخلاق فلسفي اپيكور همگوني بانيروهاي مافوق
طبيعه، آن جهاني و خدايان كينه توز تنبيه كننده نداشت. اپيكور ميگفت اگر خداياني
هم وجودداشته باشند،تاثيري روي زندگي انسانها ندارند ومشغول امورخودهستند. فلسفه
اپيكور حدود پنج قرن يعني تا 200 سال بعداز ميلاد درفرهنگ آنزمان،حاضروفعال بود.باآمدن
مسيحيت، لذت جويي ازقرن سوم به بعد تابو و بدنام شدوبه فراموشي سپرده گرديد. در
قرن 17 باآمدن دوره باروك درغرب، روشنفكران بارديگر سراغ فلسفه اپيكوري رفتند.
نوزايي اپيكور دردوره باروك بدليل تجربي بودن و علم گرايي آن بود. درزمان اپيكور
چون آزادي اجتمايي وخارجي نبود، فيلسوفان و روشنگران سراغ عرفان و عزلت وآزادي
دروني رفتند.درآن دوره،نظرات وفرضيات پيرامون شناخت جهان، جاي خود را به وضعيت و
آينده انسان در زندگي روزانه دادند.از جمله سئوالات پيشرو ؛ چگونه بايد
زيست؟،چگونه وجود خودرا نجات دهيم؟،چگونه ميتوان به آزادي شخصي رسيد؟ و غيره
بودند. فلسفه اپيكور شامل نظرياتي پيرامون: اصول شناخت ومنطق،طبيعت، و اخلاق
بودند. موضوع مورد نظر ومشكل شاعران و فيلسوفاني مانند اپيكور؛ شناخت تئوريك و
فلسفي نبود، بلكه بررسي وضعيت انسان درجامعه اي بود كه شرايط آن ،روز بروز وخيم تر
ميگرديد. اپيكوريها بجاي وحدت مردم در حزب و سازمان، محفل هاي دوستي و رفاقت را
توصيه ميكردند.اپيكور ميگفت طبيعت،انسان را براي دوستي و رفاقت آفريده است، شبح
دوستي و رفاقت كره زمين را احاطه كرده.
اپيكور (Epikur ) درسال 341 قبل ازميلاد بدنيا آمد ودرسال 271 پيش
از ميلاد در يونان درگذشت.او درسال 306 پيش از ميلاد مدرسه “ فيلسوفان باغي “ را
در آتن تاسيس كرد.از جمله آثار مهم او : درباره طبيعت – و – چنين گفت اپيكور،
هستند. او نويسنده چند نامه عشقي-رمانتيك به كنيزان جلسات فرهنگي شهر آتن در زمان
خود است.
اپيكور ميگفت فقط
بادوستان ورفقا يا درمحفل همفكران دريك فضاي آزاد وخودماني است كه انسان به آرامش
رواني ميرسد. به نظر او ازدواج و داشتن فرزند موجب سلب آرامش خاطر فيلسوف وپيشاهنگ
انقلابي ميشوند. اپيكور را به اين دليل نميتوان فرد گرا و معتكف دانست چون او سرود
دوستي ورفاقت را درهمه جا سرميداد.به نظر اپيكور آرامش ورضايت واقعي زماني بوجود
مي آيد كه انسان خودراازنيازهاي غلط وغيرضروري برهاند. كوشش براي دسترسي به :
مشهوريت،ثروت،قدرت،حيثيت وساير پديدههاي ظاهري،انسان را به اضطراب مي اندازند.
گردبادهاي روحي براثر:ترس ووحشت،حرص وطمع،درد وفقر ورنج و بي هدفي،سراغ انسان مي
آيند. علاقه و وابستگي هاي مادي مزاحم سعادت انسان ميشوند. عشق وعلاقه وتمايل به
تفكر،علم،بحث وجدل و هنر مهمتر از لذتهاي جسمي و گوشتي هستند.او اصطلاح جسمي و
گوشتي را قبل از اديان ابراهيمي بكاربرد ومطرح كرد. پرهيزكاري درذات خود به لذت
جويي بستگي دارد و لذت از تقوا جدا شدني نيست. بدون درك و فهم،زيبايي وعدالت، لذت
بخشي و سعادت وجود نخواهد داشت. گرسنگي،تشنگي،سرما و گرما موجب رنجهاي جسمي، و ترس
و وحشت و خفقان باعث رنجهاي روحي ميشوند. فيلسوف و روشنگر بايد به انسان زمان خود
نيك و بد را نشان دهند تا او به بالاترين هدف زندگي يعني سعادت وخوشبختي برسد.
فيلسوف ديگر يوناني يعني زنون و گروه رواقيون آنزمان،كه خويشان فكري مسيحيت
هستند،به اپيكوريها ميگفتند بايد بجاي خوشبختي بدون مسئوليت، به مسئوليت بدون
خوشبختي،اهميت داد. به ادعاي مورخين، روسو كتاب “ قرارداد اجتمايي “ خودرا با
الهام از نظرات اپيكور نوشت.
درنظر اپيكور،لذت ،هدف و
منبع زندگي سعادتمند است و آزادي بزرگترين ثمره سعادت ميباشد. لذت و سعادت نتيجه
آرامش و آزادي از ترس و تعقيب مذهبي و ترس از مرگ هستند. امروزه ميتوان فلسفه اورا
فلسفه سعادت وخوشبختي فردگرايانه ناميد. در آن سالهاي بحران و خفقان،نوستالژي
سعادت،هدف هستي انسان گرديده بود.به عقيده او ريشه تمام صفات،پرهيزكاريها و
نيكيها، لذت است. فقط در لذت بردن ميتوان احساس سعادت كرد. وقتي درد و رنج و غم
برطرف شوند، لذت جسمي به خردگرايي نزديك ميشود. مفسرين نظرات اپيكور ميگويند، لذت
واقعي، لذت فكزي،روحي و فلسفي است. به نظر طرفداران او، منظور لذت در تئوري
اپيكور،رهايي از درد و رنج و غم است و مقدمه نيل به آنها، آرامش فكري است. اپيكور
مي نويسد، وظيفه دولت اين است كه آرامش فكري و روحي را تضمين كند و مزاحمت ها و
مزاحم ها را مانع شود. نه قوانين دولتي و نه حكومت آرماني ميتوانند آرامش مطلق را
عملي سازند.انسان بايد خودرا از زندان سياست بازي و سودجويي رها كند و به تفكر و
فلسفه بپردازد. اپيكور پيرامون وسعت آزادي فرد مي نويسد، تا زمانيكه او قانون را
زيرپا نگذارد، مزاحم آداب و رسوم مردم نشود، مزاحم انسانها نگردد ، به جسم خود آسيبي
نرساند، به ضرورتهاي محيط زيست دستبرد نزند، ميتواند نفس و تمايلات شخصي اش را
دنبال نمايد. به نظر اپيكور، بدون خردگرايي، لذت جويي و سعادت غيرممكن است. و بدون
لذت جويي و سعادت، عقل گرايي غير عملي است .