Ebrahim-Harandi.jpg
ابراهیم هرندی

از اين ديــــدگاه: (۱۲)

(ويـژه نـوروز)

باز هم بهار دیگری از راه رسید. اگر در کشوری زندگی می کنی که در آن هنوز بهار نیامده است و هر گز هم نمی آید، بهار چیزی جز خاطره های دورِ کودکی نمی تواند باشد. اما آنجا ها که می آید، براستی که مرده را زنده می کند. دوباره زمین نفس می کشد و کوه و دشت ودمن سبز و گلباران می شود. بهار جشن ِ نورویی زندگی ست. فصل سرشار ِ رویش و شادی و شکوه هستی. بهار هلهله هستی دردست افشانی برگ درختان وغلغل ِ چشمه های روان و عشوه لاله های جوان و آهوان چمان است. نیست؟



ت.فرولف

مارکسيسم غربی

جريا‌ن‌های ا‌صلی و بنيان‌‌گذاران آن (آ. گرامشی، د. لوکاچ، ک. کرش)
ترجمه از: رحيم کاکايی

«مارکسيسم غربی» بيشتر با «مارکسيسم نو» شناخته می‌شود- اين اصطلاح نشان دهنده آن شاخه ای از مارکسيسم است که بهرحال خود را در برابر«مارکسيسم شرقی» يا مارکسيسم – لنينيسم قرارمی‌دهد. مارکسيست‌های غربی هم زمان ضمن مخالفت با سرمايه داری و مدل سوسياليسم شوروی، غالبا بيرون ازجنبش کمونيستی و کارگری قرارداشتند و تئوری مارکسيستی و بويژه فلسفه را مستقلا و به تشخيص خود تدوين کردند. بنيان گذاران مارکسيسم غربی را معمولا آ. گرامشی، د. لوکاچ و ک. کرش می‌نامند که در سالهای بيست با ايده‌های خود برآمد کردند.



ف. آگاه

نگاه ساده انگارانه به جنبش بیست و یک آذر

علت اصلی کج بینی و کجراهۀ ایرانی بیگانگی او با بینش منطقی و جایگزین شدن اعتقادات "ملی"، مذهبی و سیاسی به جای آن در اندیشۀ اوست. ایرانی عوام اهل استدلال نیست بلکه معتقد است؛ لکن از این بابت حرجی بر او نیست. تنها تفاوت ایرانی تحصیلکرده با ایرانی عوام این است که او اهل استدلال عقیدتی است و صرفأ برای توجیه عقیده اش استدلال می کند. به این طریق اعتقاد که راحت تر است، جای اندیشه را که پویاتر است، در فرهنگ ما گرفته است.



محسن حکیمی

ستیز «مهرنامه» با آزادی بیان

«تفسیر جهان به جای تغییر جهان» و «ما برخلاف کارل مارکس به جای تغییر جهان درپی تفسیر جهان هستیم». این تابلوی است که نشریهی «مهرنامه» بر سردرش آویخته است و خود را با آن به دیگران میشناساند. برای میلیاردها انسانِ جان به لب رسیدهای که در جهان کنونی زندگی میکنند و حتا نفس کشیدنشان در گرو تغییر این جهان است معنای این موتوی «مهرنامه» روشن است: حفظ جهان کنونی و مخالفت با هرگونه تلاش برای تغییر آن. بنابراین، ضدیت «مهرنامه» با مارکس از موضع حفظ همین لجنزاری است که اکثریت مطلق انسان ها در آن دست و پا میزنند. صراحت «مهرنامه» در ضدیت با مارکس را البته باید به فال نیک گرفت، به شرط آن که سخن مارکس را درست به خواننده منتقل کند، کاری که او نکرده است.



Ebrahim-Harandi.jpg
ابراهیم هرندی

از اين ديــــدگاه: (۱۱)

برای آن که انسان به گوهر،جانوری خودکامه و خویشخوشخواه است و خوش نمی دارد که کسی یا چیزی جلوگیر او باشد و او را از آنچه می خواهد بکند، بازدارد. اما دموکراسی خواهش‏ ها و آرزوهای فرد را، تنها تا مرز حقوق دیگران میدان می ‏دهد و به کسی اجازه دست اندازی به گستره حقوقی دیگری را نمی ‏دهد. پذیرش این چگونگی، یعنی قید و بند‏های فراوانی که تنها فرد را در گستره خیال، آزاد می گذارد.