رضا اغنمی

سلفچگان
و داستان های دیگر

نقد و بررسی کتاب

کتاب سلفچگانِ صفریان مرا به سالهایی برد که درحاشیه خلیج فارس و جزیره قشم و هنگام کارهایی را انجام می دادم. اسم زار ومراسم آن را در گفتگویی با زنده یاد غلامحسین ساعدی که تازه ازسفر جنوب برگشته بود شنیده بودم. مدتی پس ازآن اتفاق افتاد برای دوسال وخرده ای کارم به حاشیه خلیج فارس درفاصلۀ یکهزار کیلومتری بوشهر وبندرعباس افتاد و با زارها و مراسم شان بعنوان یک تماشاگر از نزدیک آشنا شدم.



Aliasghar-Rashedan05.jpg
علی اصغر راشدان

حضور در مجلس ختم خود

«تو مجلس ختم و فاتحه این بنده خاص حضور یافته ایم.ختم، یعنی خاتمه یافتن زندگی نکبتبار دنیوی، فاتحه، یعنی فتح باب، یعنی باز شدن درهای بهشت، رسیدن به وصال حوریه و غلمان بهشتی، جوی های جاری شیر و شکر و شراب. خوشابه حال این بنده خاص که به لقاالله پیوست وغرقه شد در آن همه نعمات بهشتی....»



bineshe-zibarouz3-s.jpg
محمد بینش (م ــ زیبا روز )

آتش هستی


به یادت عشق را در دل روان کردم
چه آتش ها به سینه میهمان کردم
بسوزاند نپرسد هیچ و رحمش کو
که : " من با صاحب ِ خانه چنان کردم"



مجید خرمی

خوشه ی سه پستان

ا ند یشه ا م
برفرازم
پاره ابری می شود .
قطره قطره
لحظه لحظه
هجا می بارد بر سپیده دمِ دفترم .
واژه واژه آبگینه ی شعر



شهاب طاهرزاده

«آخرین راه» و «من و داعش»

آه ! تو از دستهای من می گریزی ولی از خود گریزانی
چه گویم تو را ؟ عاشق خورشیدی اما دو دست سرگردانی
لباس پوشیدن مظهر جزم و بی اختیار در خود است
وقتی همه یک جور بپوشیدن همچو کشتزاری به ویرانی



برزین آذرمهر

آزادی

از دوریت ، جانم به لب ای دربدر یار
جز نام تو بر لب نه ام ،در این شب تار

با تو خوشا در زاغه ها، عطر ِ عدالت
بی تو فغانم از طناب و چوبه ی دار...



ا. رحمان

درانتظار

آفتاب صبحگاه خرداد می تابد
گرمای زودرس
برتن می نشیند.
مسیر آفتابگیر پیاده رو
خلوتگاهی است



marzie-shahbazaz.jpg
مرضیه شاه بزاز

در آن کوچه ی تنگ

بچه های کوچه
با توپ
بی پروا
پنجره ام را شکستند
و فریاد من در فریادشان گم شد



ا. رحمان

از کوه...

از هیاهوی شهر گریخته ‏ام
از سکوت کوهسار، دل کنده ‏ام
لباس هایم در خانه
سراغم را نمی‏ گیرند.



طاهره بارئی

تفکر در راه و بیراه های زبان غیر

انتخاب این قطعه از کتاب بخاطر ظرافت به کار رفته، در بیان ودرک وضعیتی ست که هنگام صحبت به یک زبان خارجی پیش می آید. این قطعه هوشیاری نویسنده را از رابطۀ محصول تفکر با ویژگی های یک زبان، و ارتباط کاملاً مشهودِ زبان گفتاری را با بدن و قالب، بعنوان ابزار دمیدنِ زبان، مدّ نظر قرار میدهد. در این نگرش زبانها پرده های مختلف موسیقی هستند که اندامها را ( چرا نگوئیم مغز و تفکر را نیز) تابع خود می سازند. این نگرش سوالهای فراوانی با خود به همراه می آورد که جای اندیشیدن دارند.



esfahani.jpg
محمدعلی اصفهانی

سايه روشن

(در حجم شعر، با نقطه چين نثر)

تپش راه، تو را می بلعيد، و تو تمام راه، آوار خود می شدی. چه سهمگينی وقتی که تکيه می کنی بر ديواره ها!
متراکم نيستی تو.
فقط هنوز منتشر نشده ای.



reza-bishetab.jpg
رضا بی شتاب

زیباترین باغِ جهانی

باغی که در پیراهن ات می رقصد آری
زیباترین باغِ جهان ست
آنجا اگر گُل چند روزی میهمان ست
اینجا همیشه شاد وُ سرخوش جاودان ست



Nasim-Khaksar04s.jpg
نسيم خاكسار

تاکسی، فیلمی در ستایش نمردن

سینمای جعفر پناهی افشاگر سیاستهای حکومتی است که از سینما و سخن و تصویر واقعی مردم می‌ترسد.

تاکسی فیلمی زیباست و بسیار تاثیرگذار. فیلمی است که با زبانی روشن از مردمی می‌گوید که سال به سال زندگیشان را ادامه می‌دهند. جعفر پناهی در وجود آنها، زندگی خود و ممنوعیتی را که برای او بوجود آمده نیز تصویر می‌کند. این اوست که زیر سایه تبر برای نمردن کار می‌کند و با ابزارهایی ساده و داستانی ساده، هنر می‌آفریند. فیلم پایان نمی یابد. وقتی او رفته است که کیسه پول به جا مانده از دو مسافرش را که به چشمه علی رفته بودند به آنها برگرداند، تبر به دستان حکومتی یا دزد و چماق به دستانی از همان نوع، با شکستن شیشه ماشینش دوربین‌اش را خُرد می‌کنند.



bijan-baran.jpg
بیژن باران

تصویر سازی راوی

قلب و ذهن عدسی حقیقی دوربین اند. یوسف کارش ۱۹۰۸-۲۰۰۲، عکاس ارمنی

شعر عدسی است که جهان را توصیف می کند. دوربین دارای فیلتر برای رنگ عوض کردن از سیاه تا طیف نور سفید صحنه بوده؛ نمایاب viewfinderبرای پنجره محاط به یک منظره است. توصیف صحنه شعری با عاطفه و تخیل راوی مانند یک تابلوی امپرسیونیست نه رئالیست می آمیزد. شعر عدسی دیدن زندگی هم با چند لایه معنایی، تفسیری، تاویلی می تواند باشد. عدسی شیشه شفاف ۱ یا ۲ سو محدب یا مقعر برای عبور نور تمرکز یا پخش نور می باشد.



Turgenev_by_Repin0.jpg
ایوان تورگنیف

واپسین دیدار

میر مجید عمرانی

زمانی ما دوستان نزدیك و جانی بودیم…
ولی آن دم شوم فرارسید ـ و ما چو دشمن از هم جدا شدیم.
سال‌های بسیاری گذشت… و وقتی به شهری كه زندگی می‌کرد رفتم، آگاه شدم كه به گونه‌ی درمان‌ناپذیری بیمار است ـ و می‌خواهد مرا ببیند.
به نزدش رفتم و پا به اتاقش نهادم… نگاهمان به هم افتاد.
به‌زور شناختمش. خدایا! بیماری با او چه كرده بود!



Ebrahim-Harandi.jpg
ابراهیم هرندی

در گســـتره فرهنگ

بخش ششم: پنداشتن و انگاشتن

ذهن انسان نمادِ يکراست جهان بيرونی نيست، زيرا که نمادها و نشانه هايی را که از بيرون می گيرد، در پرتو نيازهای خود با آرزوها، آرمان ها و خواهش هایش در می آميزد و جهانی درونی و فردی می سازد که همراستا با روياهای اوست. دانش جهان درونی انسان، در پرتو چراغ آگاهی، او را در پنداشتن و انگاشتن توانمند می کند و سبب می شود که وی بتواند به پديدارهای جهان، بدون آنکه آن ها را در ديدرس خود داشته باشد، بنگرد. اين توان، انديشيدن را شدنی کرده است. ذهن و زبان، زمينه های زيستی انديشه اند. از اينرو، انديشيدن، پنداشتن، انگاشتن، خيال پروری و رويا پردازی ويژه انسان است و بنياد هرگونه آفرينش و سازش.



یوسف صدیق (گیلراد)

پنجره و جوشانده

من از کوه بازمی گشتم
و سایه ی سیمرغی
شانه های جوانم را می بوسید.
تو با موهای بافته ات
پشت پنجره بودی



Aliasghar-Rashedan05.jpg
علی اصغر راشدان

آبگوشت کله پاچه

قاسم رو صندلیش کنار در بند نمی شد. یک پاش کنار در بود و یک پاش تو مستراح. هر چه صداش می کردم که لااقل پرونده ها را از بایگانی بگیرد و بیاورد، پیداش نبود. یک بار کنار در گیرش آوردم. رو صندلی مثل کلاغ رو تیر برق نشسته، یکریز وول می خورد. رنگ و رخش عینهو زرچوبه بود .همیشه ا زلپ هاش خون می چکید.



رضا اغنمی

حلقه ی گمشده

نقد و بررسی کتاب

مرتضوی، با احساس مسئولیت سنگین چون وامداری متعهد به رفقای جانباخته، ازچندسال پیش برای جمع آوری اسناد ومدارک و نشستن پای صحبت فعالان سیاسی و زندانیان سابق را شروع کرده تا هرچه زودتر پرده ازرازها بردارد. من خود شاهد تلاش های بی وقفۀ او بودم و آگاه از خلق و خوی وسواسی اش در تمیز سره از ناسره؛ می دیدم که معضل ننگین "سازش" نهاوندی مسئله ی ذهنی او شده است. تا جائی که درهرفرصت مناسب و برخورد با فعالان سیاسی دوران در جستجوی سرنخی ازماجرای او می شد. اشاره اش به نکته ای درخور یادآوری ست در شناختِ بحران دگرگونی ها در جوامعی چون ایران بسی پند آموز است: «سیروس نهاوندی بسی بیش از یک شخص است. او در جامعه های استبداد زده پدیده ای آشناست.



bineshe-zibarouz3-s.jpg
محمد بینش (م ــ زیبا روز )


آتش هستی (۵)
فرجام کار خسرو و شیرین

نظامی در اثر خویش همه جا شخصیت شیرین را برتر از منش خسرو می نمایاند. خسرو البته اخلاق شاهان را دارد و فرّ ِ پادشاهی با اوست . با اراده ای قوی به هرچه نظر می کند باید برسد .اگر هم مراد، سخت فراچنگ آید، باکی نیست می توان تا رسیدن به مقصود سرگرمی های دیگری دست و پا کرد و از شدت سختی ها کاست . او فرهاد نیست که در وجود معشوق فنا شود . پادشاهی کام رواست که البته عاشق زیبایی خیره کنندۀ شیرین است ولی هر وقت با مقاومت سرسختانۀ وی روبرو می شود بی درنگ در پی وصلت با دل آرایی دیگر بر می آید .



reza-allamezadeh70.jpg
رضا علامه زاده

جعفر پناهى در "تاكسى" چه مى‌كند؟

جعفر پناهى با "تاكسى" يك‌بار ديگر اثبات می‌کند كه بهره‌بردارى مزورانه‌ى رژيم اسلامى از سينماى بالنده‌ى وطن ما در ربع قرن اول حضور منحوسش در ايران، و واريز كردن آن موفقيت‌هاى سينمائى به حساب سياست‌هاى راهبردى رژيم اسلامى در نهادهائى همچون بنياد فارابى، تا چه حد پوچ و بى‌پایه بوده است. بویژه آن‌که این جلوه‌فروشى‌ها اغلب با هم‌صدائىِ ناشايستِ برخى از خودِ سينماگران سانسورشده، و هم‌دستى كارگزارانِ شناخته يا ناشناس‌ رژیم اسلامی در جشنواره‌هاى جهانى، همراه بوده است.



Patrick-Navai0.jpg
طاهره بارئی

معرفی کوتاهی ازپاتریک نوائی
شاعرو نقاش فرانسوی ایرانی

خواسته ام این بود که پاره هائی با خود بیآورم
از خانه های پیشینم
نزدیک بود به غرق کشتی بیانجامد
بس که این مسئولیت سنگین بود



reza-maghsadi-1s.jpg
رضا مقصدی

زیباترین ترانه ام همرنگِ "تا لَش" است.

قد، می کشد به سینه ی من، خوشه ی برنج.
گُل، می کند به دیده ی من، روستا وُ دود.
ره می بَرَد به خلوتِ خُنیاگرانه ام-
شعر ِ سپید رود.



Bjornstjerne-Bjornson.jpg
بیورن‌سْتی‌یَرنه بیورنسُن

آشیان عقاب

میر مجید عمرانی

 اِندره آباد نام ده‌کوره‌ای بود كه برای خودش در میان کوه‌های بلند جای داشت. كف ده هموار بود و بارور، ولی رود پهناوری كه از کوه‌ها می‌آمد، آن را پاره‌پاره می‌کرد. این رود به دریاچه‌ای می‌ریخت كه بالادست ده بود و چشم‌انداز دوربُردی پیش روی می‌گشود.
مردی كه پیش از همه دره را پاک‌سازی كرده بود، بلم‌رانان از راه دریاچه‌ی اِندره آمده بود. نامش اِندره بود و زادورودش هم آنانی بودند كه آن جا می‌زیستند. برخی می‌گفتند به خاطر آدمكشی به آن جا گریخته و ازاین‌رو، تیره و تبارش چنین گم بود. پاره‌ای دیگر می‌گفتند علتش، کوه‌ها بودند كه در چله‌ی تابستان، ساعت پنج پس از نیمروز راه بر خورشید می‌بستند.



محمدامین عاشوری

به مناسبت درگذشت بی‌بی‌کینگ، اسطوره موسیقی بلوز
پیام آور سُرور و شادی



بی‌بی‌کینگ، خواننده و یکی از بزرگ‏ترین نوازندگان گیتار چشم از جهان فرو بست. او تقریبا در تمام مدت فعالیت طولانی خود، همواره بر روال و سبک خود و شناسنامه‏ هنری پُربارش پافشاری داشت و دهه‏های متعددی به آفرینش هنری پرداخت.او تحسین‏کنندگان بسیاری یافت و البته منتقدانی نیز. در نقدهای اروپایی‏ها گاهی او را در خط درست بلوز نمی‏دیدند. او در لباس رسمی اسموکینگ نوازندگی می‏کرد. به شکل آشکاری نوازنده‏‌ای موفق در ارتباط با شنوندگانش بود. 
بی‌بی‌کینگ، با وجود پایبندی به اصل موسیقی آفریقایی تبار آمریکا، اما تفاوت بارزی با سنت نوازندگان و خوانندگان سیاه‏پوست آمریکایی – آفریقایی‏تبار داشت. درگیر الکل و مواد مخدر نبود. روال زندگی‏اش، با ثبات و منظم بود. به‌صورت حیرت‌انگیزی در اجرای صحنه مصمم بود و علاقه‏مند. در سال بیش از 200 کنسرت برگزار می‏کرد. برای اجرای موسیقی، به اقصی نقاط جهان سفر می‏کرد اما پاتوق همیشگی او «کلوب بی‌بی‌کینگ» بود. جایزه‏های بسیاری ربود. به پشتوانه‏ این همه بود که توانست جایگاه ساز گیتار را تثبیت کند...