logo





درانتظار

دوشنبه ۸ تير ۱۳۹۴ - ۲۹ ژوين ۲۰۱۵

ا. رحمان

آفتاب صبحگاه خرداد می تابد
گرمای زودرس
برتن می نشیند.
مسیر آفتابگیر پیاده رو
خلوتگاهی است
که عابران را به سایه سار
در آن سوی خیابان می راند
کارگران فصلی،
در پیاده رو،
پشت به دیوار،
خسته،
ملول،
نا امید،
در انتظارند.
دستها، سایبان چشمها،
به هوای دیدن چشم انداز خیابان
تا شاید خودروی از راه برسد
و هجوم زنده پوشان بسیار را پاسخی باشد
که درآرزوی لغمه نانی
از سرو کول هم بالا می روند


خیابان همان است شلوغ است،
آن سان که بود،
شهر نیز.
هرلحظه در انتظار حادثه ای
اینجا...
بیشترین شمارمرگهای خاموش را،
در کمین نشسته است.
اینجا...
فحشا سکه ای است،
رایج ترازهمیشه
اینجا...
دزدان نابالغ
بلوغ زودرس خویش را،
درگیر بیماری و هجوم گزمگان،
درمیانه ی زرق و برق صاحبان زور و زر،
به انتظار می نشینند.

***

من خسته ام،
زین اندوه خفته در جانم،
زین بریدگیهای بیهوده،

زین فاصله های فرساینده.
یادم نمی آید
کی از خودم فاصله گرفتم،
که حالا می خواهم برگردم.
زانوانم درد می کند
دوچرخه ام ،
درسربالایی خیابان، از نفس افتاده ست.



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد