logo





به یاد رضا دانشور

دوشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۴ - ۰۸ ژوين ۲۰۱۵

مهدی استعدادی شاد

mehdi-estedadi-shad.jpg
در خبرهای این روزها است که رضا دانشور در گذشته
از پس درد و رنجی که این ماه­ها می­کشیده...

*

چنگار بی معرفت
از خویشان ما باز قربانی می­ گیرد
روشنایی فرهیخته­ ای را خاموش می ­کند
باغ و بر ما آفت خورده، درخت بلند بالایی افتاده.

از دست روزگارِ اندوهناک، خمیده
بی بهره از غضروف­ های قبراق و زانوهای چابک
از مراسم وداعش محرومم.

سوگواران با وفا، رضا را بدرقه خواهند کرد...
در چار دیواری تنگ تر شده
پکر چمباتمه می ­زنم و طول و عرض ذهن را
با خاطر مکدری طی می ­­کنم...
در فرصت ­هایی که رخصتی هست
به ردپای تلاش او بر می ­گردم
که در پی آفرینش متن بود؛ از جوانی تا پختگی...
زندان شاهی را که تجربه کرد
تجربه و مشاهده خود را در "نماز میت" جا ­داد
عاطفۀ زجر کشیده­ اش،
رضا آدمی عاطفی،
سراغی از سخت ستم کشیدگان می­ گیرد
سراغی از توابان شکسته زیر شکنجه ...
چند صباحی بعد
دفتر ایام رقم می ­خورد
و هیولای بنیادگرایی صدر اسلام
بر میهن، بر خراسان، بر طوس سایه می ­اندازد...
او اهل تحمل بیداد نیست
روانه تبعید می ­شود،
به کوچه­ های تنگ و پیچ در پیچ پاریس می ­پیچد
و از خیابان ­های سرسام زده می ­گذرد،
در راه بندان بلوارهای زرق و برقی
یا پشت چراغ ­های راهنما
همواره به طرح­های خود می ­اندیشد
چه با مسافر و چه خالی ...
خاطرۀ بهرام ورجاوند را دوباره زنده می­ کند
در "خسرو خوبان"
و پیش از این که در "مسافر هیچ کجا"
سراغی بگیرد از بیچاره آوارگان علاف در ترمینال ­ها
نمایشنامه ­نگاشته و داستان کوتاه،
حتا نشریۀ تاکسیرانان را ادیت و
درباره معماری شهرها تامل ­کرده
این چنین است که وی
­سهم خود را تثبیت و به یادگار گذاشته برای آیندگان
کنجکاوانی که رد پای خویشان ما را می­ جویند
در سرزمی ن­های تبعید
با سایه دست ­های دانشور رضا روبرو خواهند شد به حتم...

***

پاره پاره می ­کند دست دراز ابر
لحظه ­ای کوتاه
نوار نورانی خورشید را...
هاشور می­ خورد دشتی فراخ ، جایی سایه، جایی روشن...
بخش - بخش می­ شود مشاهده در چشم انداز
و از شهادت دقیق تن می­ زند نگاه تا در دور دستی محو
واپس زدن را تمرین کند و نبیند مرگ عزیز را
واقعیّت هولناک زندگانی را
بذرها بی اعتنا به غم شاهدان، بالغ می ­شوند؛
از سبزی به زردی می­ گروند...
به حتم نشاط دیگری به طبیعت باز خواهد گشت
بی خیال حال ما...

*

دوستان دلسوز، سرتان سلامت!
هی مگوئید: واقع بین باش!
برای واپس زدن واقعیّت کلی تمرین کرده­ایم ما
در ضمن می­دانید که نصیحت واقع بینی چه تاوانی دارد؟...
اصلا تمثال میمون­ های دانا را دیده ­اید؟
همان اجداد باهوش ما، بزعم داروین
که چشم، گوش و دهان خود را بسته­ اند...
رخصت دهید
تا نگریستن را به فراموشی بسپاریم
در چشم­ انداز خبری نیست؛ جز افزایش اندوه
آرمانشهر را به جادویی محو کرده­
خبرنامه ­ها گزارش کُشتارند...
در حوالی زادگاه ما
شهرها و آبادی ­ها بمب می ­خورند و خوراک آوار می ­گردند
کابل و بغداد
تن­های انفجار
زیر هدف ­های انتحار
مجروح می ­کنند خواب و خیال ما را
معنای خود را از دست می ­دهد، ویرانگی
از همتای خود سبقت می ­گیرد، فاجعه
تل خاکستر می ­شود منطقه
و زمین سوخته بازیچۀ مرده ریگ آسمان سوراخ
ایران رهسپار ویرانی
غبار، اهواز را زیر خود دفن می ­کند
و خرمی سال ­ها ست که از خرمشهر رخت بر کشیده
آن جا، جوی و رودی را که پیغام آور پردیس ­بود
خشکسالی می ­کُشد...


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد