Kafka.jpg

دو داستان کوتاه از فرانتز کافکا

ترجمه علی اصغرراشدان

شب به خانه که آمدم، وسط اطاق یک تخم بزرگ، فوق العاده بزرگ دیدم. تقریبا هم قد میز بود. به مرور ورم کرد. آهسته از طرفی به طرفی غلتید. خیلی هیجانزده بودم، بین پاهام گرفتم و با ملاحظه با چاقو دو تکه ش کردم. کاملا خالی شده بود. پوست تو هم چروکید و موجودی لک لک مانند بیرون آمد. پرنده ای با بال های کوتاه بدون پر هوا راد رهم هم کوبید. دوست داشتم بپرسم:
« تو دنیای ماچه کار داری؟»



Mohammad
محمد احمدیان

کمی فرشته باش!

فرشته بودن در چیست؟ فرشته می تواند کاستی هامان را پوشش دهد، بی آن که به خودمان آسیب برسانیم. این کار می باید بدجوری دشوار باشد! شاید به همین خاطر می گوییم، این تنها کار یک فرشته است. فهمیدم. خیلی انتظار نخواهم داشت. نه از خویش، نه از تو. کمی چرا.



دکتر منوچهر سعادت نوری

منظومه ی زرتشت پیامبر آریایی

به شاه کیان گفت زردشت پیر
که در دین ما این نباشد هژیر
که باجی دهی تو به سالار چین
نه اندر خور دین ما باشد این...



رضا اغنمی

خاطرات و مشقات یک فرهنگی فداکار

عشق وعلاقه ی نویسنده برای تعالی رشد جامعه، قابل احترام است. در بستر روایت های کتاب، خواننده احساس می کند که همدل با او در کنارش، در گشت وگذارروستا و شهرهای اطراف، صبر و تحمل را تجربه می کند و یاد می گیرد. بدون کمترین بی حوصلگی با فرودستان پای صحبت نشسته با درک درد و رنج تحجر، آسیب های عقب ماندگی ها را یادآور می شود. با سختی ها گلاویزمی شود و مشکلات را حل می کند. فشارهای سنتی را می فهمد. با اهداف نهائی سنتگرایان و ابزار بیمایه ی نابخردان آشناست با هر نوعش. مداراگری ست پخته و صبور.



kahled-bayazidi1.jpg
خالد بایزیدی(دلیر)

به استقبال اول ماه مه


نان چه شرمگین
درنگاه کارگری سرخودرا
به پائین انداخت
گاه که دیذ:
اینگونه!دشواربدست کارگران می افتد
اماچه آسان بدست سرمایه داران؟!



Charles-Baudelaire.jpg
شارل بودلر

تصویر*

برگردان از مانی

مرگ و بیماری نهند خاکستری از پی بجا
زآن لهیب آتش سرکش که بُد درما بپا.
زآن دو چشمانِ فراخ و پُر زمهر و آرزو،
زآن دهانی که درونش داد قلبم را فرو،



reza-maghsadi-1s.jpg
رضا مقصدی

غزلواره

تو برگ وُ بارِ باغی
من، میزبانِ باران.
من، شرحه شرحه، دردم
تو شرحِ اشتیاقی.



reza-allamezadeh70.jpg
رضا علامه زاده

مراسم ايزدی ها


نام مذهب ایزدی بدلیل وحشیگری داعشی ها با آنان، بویژه به بردگی بردن زنان و دختران ایزدی، امروزه در جهان شناخته شده است. من حدود پانزده سال پیش وقتی برای تدریس برنامه سازی تلویزیون به دانشجویان کرد، به کردستان عراق سفر کردم این شانس را داشتم که در مراسم جام در دهکده لالش که به حج ایزدیان نیز معروف است همراه با یکی دو تن از دانشجویانم حضور پیدا کنم. بعدتر فیلم کوتاه این مراسم را در صفحه یوتیوب خودم گذاشتم که در اینجا آن را می آورم.



nafisi.jpg
لیلیان بوراکس نمتز*

چکامه به شاعر پارسی

به مجید نفیسی

در تاریک‌روشنی
آواز می‌دهی
از بیابان
و سکوتِ مرا می‌آکنی
با واژه‌هایی از جنسِ باران



Nilofar
نیلوفر شیدمهر

سفری نامترقبه

در من ناشناسی
می‌پرد نیمه شب
می‌پراندم از خواب

با تکانی خفیف
مرا که مدت‌هاست
به اسکله بسته‌ام



Aliasghar-Rashedan05.jpg
علی اصغر راشدان

ساده لوح

چیجوری به این قضیه پی بردم؟ چندوقت بعدازشبی که اومد سراغم، محجوبه ساده لوح، مستخدم حاج عمومو واسه ش عقد کردیم، واسه شون یه مختصرعروسی گرفیتم و فرستادیمشون تو حجله. چن ماه گذشت و هیچ خبری نشد، انگار نه انگار زن وشوهرن. حوصله همه مون سراومد. قضیه رو باحاجیه خانوم مامانم در میون گذاشتیم. حاجیه خانوم مامانم با مجتبا خلوت کردو پرسید: شبا با محجوبه چیکار میکنی؟ میگن تاحالاد ستمال خونی رو نشون ساق دوش ندادی؟



Vida-Farhoudi05-s.jpg
ویدا فرهودی

شیدای رهی تازه

(به یاد زنده ی ویدا حاجبی تبریزی)

در مسلکش آزادی پیوسته و پیدا بود
در جنبش و همواره شوریده و پویا بود

یک لحظه نمی نالید تا اوج چومی بالید
سرکش پیِ فردایی، درچرخش و غوغا بود



س. سیفی

پوریتانیسم و پوریتان‌ها

(Puritanism and puritans)

جلوه‌هایی از پوریتانیسم آن هم از نوع اسلامی و شیعی آن همواره در جامعه‌ی ایران معاصر برای مردم به نمایش درآمده است. زیرا در تاریخ معاصر ایران هم عده‌ای پیدا شدند که همانند پوریتانیست‌ها دوست داشتند تا دین را به اصل و ذات آن برگردانند. اصل و ذاتی که اغلب با دنیای مدرن امروزی به چالش برمی‌خاست. چنانکه توده‌های مردم عادی در رویکردی واپس‌گرایانه نمونه‌های فراوانی از آن را در زندگی اجتماعی خویش پذیرفته‌اند.



kahled-bayazidi1.jpg
خالد بایزیدی(دلیر)

چهار سروده کوتاه


جنگ بود
کبوتری درمیدان جنگ
سپیدی خودرا
درمیان تمامی سربازان
تقسیم کرد



amir-mombini08.jpg
امیر مُمبینی

چراغ تاریک

چیست گذشته،
آن یادمان دور و دراز،
جز ثبت شیمیایی حادثه
بر لوح مغز ما؟
دالان تیره‌ی تاریخ
بر سنگفرش کوچه‌ی کدام امید
پژواک بازگشت پهلوانان را
به خواب دید آیا؟



mehdi-estedadi-shad.jpg
مهدی استعدادی شاد

شاهنامه دوستی برای پا به سن گذاشتگان

باری. دیشب که می‌خواستیم کمی دغدغه‌های خود را التیام بخشیم، به یادبود آقای پردیسی نامی رفته بودیم؛ شخصیتی که گفته‌اند چندی است درگذشته. اما انگاری خبرش به شهر پشت کوه قاف ما به موقع نرسیده و جا هم برای مراسم فوری پیدا نشده. بنابراین دوستدارانش، با کمی تاخیر تاریخی، یادش را گرامی داشته‌اند.



رضا اغنمی

زندان کابوسی ابدی

بررسی کتاب

در نخستین برگ های دفتر به دنبال فهرست، نویسنده چرایی این خاطرات را توضیح می دهد: «آنچه می خوانید یادمانده های من است از زندان ارومیه وتبریز درفاصله سال های ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۸. ...» و سپس اسد سیف، در«چند نکته» با یادآوری از «هولوکاست» و فاجعه ی وحشتناک «کوره های آدم سوزی و اسارتگاه های نظام نازیسم»، نکاتی چند از جور وستم حکومت ها، زندان ها و اثرات روانی «کابوس ابدی» بر روح و روان زندانی، انگیزه اصلی خود و کلنجار رفتن با نویسنده که به تدوین این خاطرات منجر شده را شرح می دهد.



Mohammad
محمد احمدیان

امر انسانی

امر انسانی، امری رمانتیک نیست. امری واقعی است. از سهم خویش در زندگی دفاع کن و سهم دیگران را رعایت کن.

این در عمل کمتر از آن نیست که یک رمانتیک انتظار دارد. اگر هم باشد، اگر هم باشد، بیش تر از آن است که یک واقع گرا انتظار دارد.



reza-allamezadeh70.jpg
رضا علامه زاده

میهمانان هتل آستوریا

بالاخره به همت "بیژن شاهمرادی" تهیه کننده فیلم سینمائی "میهمانان هتل آستوریا" از روی نسخه اصلی 35 میلیمتری فیلم، یک نسخه با کیفیت HD تهیه شد و در اختیارم قرار گرفت که در صفحه یوتیوپ ام گذاشتم. این نسخه علاوه بر کیفیت بسیار خوب، داری زیرنویس کامل انگلیسی و زیرنویس فارسی در صحنه هائی است که در آن به ترکی یا انگلیسی صحبت می شود.



nafisi.jpg
مجید نفیسی

باربد


از جویبارِ باغِ شاه شبانه بدرون رو
شتابان از پشت شمشادها بگذر
به سیبِ چرخانِ روی فواره
از گوشه‌ی چشم نگاه کن
و در میانه‌ی بیدها و کاجها پنهان شو.



Nasser-Zeraati.jpg
ناصر زراعتی

غزاله علیزاده

پس از گذشتِ بیست سال، هنوز هم هر بار یادِ غزاله می‌افتم، تصویری که ندیده‌ام، امّا بیش از بسیاری تصویرهایِ دیده‌شده در ذهنم نشسته، جلوِ چشمانم پدیدار می‌شود؛ انگار فیلمی گرفته باشی و بعد آن را بر پرده یا صفحۀ تلویزیون به نمایش بگذاری: در آن جنگلِ جواهردرّه رامسر، آویخته از درختی، با گردنِ کج... اندامش ـ مثلِ همیشه پوشیده در رَختِ یکدست سیاه ـ تاب می‌خورَد... با چشمانِ بسته و لبخندی تلخ نشسته بر لب... به آرامشِ هیچ و پوچِ مرگ رسیده... رهاشده از درد و رنج و دشواری‌ها و ناهمواری‌هایِ این روزگار و این زندگی...



ا. رحمان

زیاد طول نکشید

من از کجا شروع کنم
که در حوالی غفلت خویش خیره
ماندم .
یادم نمی اید
اما زیاد دورنشدم از ان موقع
که ازخودم نبریدم_



بهروز داودی

براى گذشته

در نگاهت
ردِ پاىِ گذر
از دريائى طوفانى است
ساحلى ، هست اگر
پيدا نيست



Aliasghar-Rashedan05.jpg
علی اصغر راشدان

غمباده

« خیلی رنگ باخته و مریض احوالی، واسه چی گلوتوبستی؟اینجور نبینمت، صندلی رومی کشم کنار میز، بیا رو به روم بشین، واسه م تعریف کن چی اتفاقی واسه ت افتاده، خیلی وقته ندیده مت، بگم چی واسه ت بیاره ؟»
همین الان از بیمارستان میام. وضع گلوم خیلی خرابه، تازه از زیرتیغ جراح دراومده، می ترسم خونریزی کنه، هرچی می شه بشه، بالای سیاهی که رنگی نیست، بگویه کاپوچینوواسه م بیاره، تاهمه چی روواسه ت تعریف می کنم، سرد میشه وآروم آروم میریزم توگلوم. »



GilAvaei.jpg
گیل آوایی

دوغزل

می رسد شصت سالگی از ره جوانم من هنوز!
عشق می ورزم به هستی، مستِ آنم من هنوز

چون شرابی کهنه مانم، شورِ هستی با من است
هستِ من مستی وُ مستی نغمه خوانم من هنوز